دلم هوای تازه میخواست. کنار پنجره رفتم و بازش کردم. مشتی هوای آلوده به صورتم پاشیده شد. پنجره را بستم و از همان پشت شیشه مردم را نگاه کردم که مثل رباتهای چشم و گوش بستهای میرفتند و میآمدند. گاهی با هم برخورد میکردند ولی بیاعتنا و بی آن که حتی عذرخواهی کنند از کنار هم میگذشتند. کمی آن طرفتر درون آن دکه روزنامه فروشی، رباتی خبرهای جدیدی را روی پیشخوان دکهاش به حراج گذاشته بود. صورتم را از پنجره به سوی دیوار اتاق چرخاندم. اسبهایی که روی کوههای پر از برف در حال دویدن بودند توجهم را جلب کرد. چه تلخ است که طبیعت را در قاب دیوارها نظارهگر باشیم.
صدای بوق ماشین لباسشویی اعلام میکرد که کارش را تمام کرده و من سرشار از عطش برای هوایی تازه و طبیعتی بکر، در حالی که صدای غژ غژ وجودم را در هنگام رفتن به سوی لباسشویی میشنیدم، از اتاق خارج شدم.
درود بر شما خانم سردشتی. براستی که این آلودگی حتی دلها را هم آلوده نموده است. منهم گاهی وقتها دلم میخواهد به تابلوهای با مناظر طبیعی خیره شوم و برای خود رویاپردازی کنم. ممنون از متن شیواتون
خیلی ممنون خانم سردشتی عزیز. جالب نوشتید.
استعارات در متن شما برام جالب بود همینطور احساسات بکار رفته در این متن
قلمتون توانا و موفق باشید
دنیای رباتها مرا یاد سهگانه جان کریستوفر انداخت…
با درود به خانم سردشتی عزیز
لطیف نوشته بودید از حسرتهایی که این روزه همه در گیرش هستیم قلمتان گویا شاهمرادی
زیبا بود
کاش میشد از این شهر دودگرفته و آدم های بی تفاوت و سردش و به قول شما رباتش کوچ کرد و رفت به یه روستای دور که آسمونش آبی باشه و دل مردمش زلال
بسیار زیبا، مثل همیشه
با عرض سلام خدمت دست اندرکاران سایت وخانم سردشتی نویسنده محترم وتوانا ، متن بسیار لطیف ، دلنشین وزیبا بود در انتظار مطالعه متنهای زیبای شما هستم با تشکر
خانم سردشتی خوب نوشتید، آدمها نمی توانند و شاید نمی خواهند شرایط رو تغییر بدهند، آنها متاسفانه مثل ربات شدند. موفق باشید.
باسلام خانم سر دشتی عزیز خیلی موضوع به روز بود
ممنون ولی ایکاش دوسه خط بیشتر به موضوع می پرداختید تازه گرم شده بودم که ناگهان حیف زود تمام شد
با سلام خانم سردشتی عزیز خیلی موضوع به روز بود ممنون ولی ایکاش دوسه خط بیشتر به موضوع می پرداختید تازه گرم خواندن شده بودم که ناگهان حیف زود تمام شد
سپاسگزار دوستان هستم که متن بنده را خواندند و نظر دادند. لطف کردید
سلام ..خیلی خوب واموزنده بود..
البته امروز که من این مطلب رو خوندم هوا خیلی عالیه، بهاری، پاک و بارونی، ولی من رو یاد روزهای بهمن ماه انداخت که از آلودگی هوا احساس زنده به گور شدن می کردم، بعضی روزها واقعا نفسم بند میومد و دلم هوای تازه می خواست