متن زیر درباره تنهایی زنان است:
امروز دوست دارم برای خودم زندگی کنم.
راستش کار چندانی ندارم. ناهار رو که ارغوان داره میاره و خونه رو هم که تی و جارو کشیدم. فقط باید یه فکری برای بوی بدی که از تو سینک ظرفشویی میاد بکنم. آن دفعه که آمدند و لوله ظرفشویی رو باز کردند، دقیقا همین بو ازش میآمد و حالا دوست ندارم دوباره تکرار بشه. چیزی حدود یک ماه درگیر گرفتگی اون لوله بودیم و حتی نزدیک بود ماشین ظرفشویی و لباسشویی هم خراب بشه.
بگذریم…
داشتم میگفتم که امروز میخوام خوش باشم؛ برای خودم بخونم و بنویسم بدون دردسرهای روزمره و بشور و بپزهای تمام نشدنی. راستش هنوز هم فلسفهی این همه وقتی رو که برای به دست آوردن مواد غذایی و آماده کردن و پختن صرف میشه، درست نفهمیدم. زمانی با خودم فکر میکردم اگر دانشمند بشم، حتما یک قرص اختراع میکنم که جلوی اشتهای سیریناپذیر بشر رو بگیره. اصلا هرکس روزی یک بار از اون قرص بخوره، تا روز بعد سیر میشه و کلی وقت سودمند برای رسیدگی به کارهای اساسیتر پیدا میکنه. اما بعد تنبلی نگذاشت به طور جدی دنبال این فکر و ایدهی نجاتبخش بشریت برم.
دیشب که از سینما برگشتیم، به اندازه آدمی که یک بولدزر از روش رد شده، خسته بودم. بعد از مدتها یک فیلم درست حسابی دیده بودم. جدیدترین فیلم لیلا حاتمی بود با یک بازی درخشان. علاوه بر آن مضمون و ساخت فیلم هم بسیار خوب بود.
اگه بخوام داستان فیلم رو در یکی دو جمله خلاصه کنم، داستان تنهایی زنان مطلقه است.
درباره زنان تنهایی که تشنه محبتند و سوء استفاده بعضی مردان از این رگ خواب.
راستش در دو ماه اخیر، این دومین بار بود که برای دیدن این فیلم به سینما میرفتم. بعد از آن تاثیر ژرف و عمیقی که اولین بار دیدن فیلم روی من گذاشت، به خودم گفتم باید حتما همسرم محمد هم این فیلم رو ببینه. به نظر من خیلی وقتها چشم مردان هم باید در مورد ظلمهایی که خواسته یا ناخواسته به زنان روا میدارند، باز بشه. اما شاید زیادی خوش خیال بودم. چون بعد از این که به خانه رسیدیم و دوباره متوجه بوی بد سینک ظرفشویی شدیم، محمد خیلی جدی و عصبانی گفت: «خیلی خوب میشد که زنها به جای رفتن به سینما و آرایشگاه و چه و چه، یک کمی هم به خونه و زندگیشون میرسیدند تا این طور لولهها نگیره و بو خونه رو برنداره. اون زنه تو فیلم هم اگه درست به خونه زندگیش رسیده بود الان مطلقه و آواره کوچه خیابونا نمیشد!»
و درست همون وقت بود که فهمیدم انتظار همدردی از این جماعت مردان به فرمایش جناب سعدی، آب در هاون کوبیدن و دماغ بیهده پختن است. کنف شده بودم و ناامید…
بچهها طبق معمول با ما سینما نیامده بودن. فیلمهای بزرگترها براشون هیچ جذابیتی نداره. صدای ما رو که شنیدن، از پشت کامپیوتر اتاقشون شروع کردن به سر و صدا. شام میخواستن و اونم همین الان.
مثل آدمی که یک بولدزر از روش رد شده باشه خسته بودم و از اون بدتر حالا باید شام هم درست میکردم. آرزو کردم کاش تنبلی نمیکردم و اون قرص لعنتی را ساخته بودم. اون وقت نفری یک قرص بهشون میدادم و … خلاص.
به آشپزخانه رفتم.
موقع آشپزی دماغم رو از بوی تند سینک گرفته بودم و به حال خودم و لیلای فیلم اشک میریختم. وقتی آماده شد، شامشون رو گذاشتم جلوشون و خودمو انداختم روی تخت. چند وقته به این مرض مبتلا شدم. هنوز تو تخت نرفته، خوابم میبره. اصلا هم مهم نیست ساعت چند باشه، اما دست کم می تونم امیدوار باشم که فردا روز بهتریه. نهار رو که ارغوان داره میاره. فقط یک تی و جارو میمونه و البته سینک ظرفشویی…
شاید هم شانس یاری کرد و تونستم چند ساعت وقت خالی برای خودم پیدا کنم.
گوینده: دنیا طیبی
اگر این روایت را پسندیدید متن زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
سلام به مدیر سایت خوب و مفید خانواده آنلاین و نویسنده با استعداد سرکار خانم آذین خودی ، ممنون از داستان پر مفهومتون بسیار لذت بردم خسته نباشید
داستان زیبایی بود با پرداختن در حد مناسب به جزییات.واقعا لذت بردم.موفق باشید سرکار خانوم
اگه از اون قرص ها ساختید لطفا به ما هم بدید. قشنگ بود موفق باشید
با سلام و تشکر از مدیریت سایت و خانم نویسنده بابت داستان جذابشون،
اما بعد ؛ همانطوریکه نویسنده با ملاحت رسونده که بسادگی برای یک روز دیگر تونسته امید بسازه و دلش برای فردایی بهتر خوش باشه، بنظر میرسه اکثر مردم بهمین سادگی می تونن احساس خوشبختی کنن و گرفتاریهای روزمره رو فقط در لحظه ببینن و حس کنند؛ نه بیشتر از این و نه در مدت طولانی که بر زندگیشون سایه بندازه. یعنی بهانه های احساس خوشی و خوشبختی کوچک اما فراوان هستند و در دسترس!
همانطوریکه بهانه های حس بد و احساس بدبختی زیادند و دم دست!
با تشکر
سلام
خداقوت
زبان معیاربهتر است
بسیار عالی بود. واقعا اون قرص درمان درد همه ی بشر یا خانم هاست… نگاه خوبی داشتید و ممنون بابت متن جالبتون
سلام با تبریک به شما بابت داستان ساده وروانتان موفق باشید راستی به فکر ساختن آن قرص باشید درمیان همه دغدغها اختراع قرص وجه تمایز مطلب شما بود موفق باشید
زیبا وساده بود دغدغه یکروز یک زن لطفا به فکر اختراع آن قرص باشید والبته اختراع قرص وجه تمایز مطلب شماست موفق باشید.
آخ آخ آخ! نگین قرص! حیفم میاد آشپزی نکنم. آرامش میگیرم تو آشپزی کردن. ولی موافقم که رباتی داشته باشم که رفتوروب و جمع وجور کردن و شستوشوی ظرفها رو به عهده بگیره.
سپاس
زیبا بود
ممنون از شما عزیزان که وقت گذاشتید و نظر دادید …
قشنگی داستان به همین روان بودنش که شور و شوقم رو برای خوندنش بیشتر میکنه از نویسنده خوب و خوش ذوق ممنونم
موفق باشید
درد مشترک همه زنان
درسته هیچ ووووووقت مردان نمی تونند مثل خانوما از یه دید به مشکلات نگاه کنن. وقتی هم حرفی بزنن میگن همینطور محض مزاح گفتم….. واقعا دست خودشون نیست سختی های ما اصلا برای اونا ملموس نیست
سپاسگزار دیدگاههای خوب شما عزیزان هستم ?
درود بر شما ما خانم ها که علاوه بر کارهای خانه و بیرون و رسیدگی به امور منزل و بچه ها باید برای همسرانمان مادری هم بکنیم بیشتر مردان ما فراموش کردند که ما خانمها هم نیاز به محبت و استراحت و تفریح داریم
متن خوبی بود. به نظرم دلیل طلاق زن اعتیاد شدید شوهرش بود. آقای محمد باید با دقت بیشتری فیلم رو نگاه کنند. سپاس خانم آذین
آگاهی برای زن از نظر خیلی از مردها خطر ناکه برای همین مرد این قصه اونجوری بر خورد کرد وظایف یک زن خوب رو از نظر خودش با دلخوری گفت.
نتیجه،تنهایی بریم سینما بهتره این از اون اوقات فراقت هاست که لااقل بعدش دلخوری نیست
در راز خلقت ماندم که چرا دو جنس آفرید به هم محتاج و در نزد هم مبهم؟!
دوستان عزیزم، از محبت و توجه شما و نظرات ارزشمندتان بسیار ممنونم?
انگار هر ظلمی که به زنان میشه جامعه ی مرد سالار مقصر رو خود زنان می دونه . مثل وقتی که به زنی تجاوز میشه و عده ای میگن تقصیر خودشه حتما بد لباس پوشیده بوده .
از دغدغه هایتان بنویسید شاید زمانی برسه که قضاوت ها منصفانه بشه .
موفق باشید .
برداشت مردها اکثرا با زنها متفاوت است مخصوصا در مورد فیلم، گاهی آنقدر متفاوت میبینند که متحیر میشوم. متن زیبایی بود موفق باشید
ممنون از شما دوستان نازنین 🌹🌹