ویار هندوانه
نیمه شب بود و اواخر زمستان.
با بوی شدید هندوانه از خواب برخاستم. اصلا نمیتوانستم تحمل کنم و به شدت دلم هندوانه میخواست. همسرم را از خواب بیدار کردم و گفتم «این صاحبخانه اصلا درک ندارد و نصف شب در خانه بوی هندوانه راه انداخته است».
همسرم در حالت خوابآلود، بسیار تعجب کرد و گفت که اصلا بوی هندوانهای درکار نیست!
اما من اصرار داشتم که شدیدا بوی هندوانه میآید و مطمئنم که صاحبخانه دارد هندوانه میخورد. البته که آن سالها خوردن هندوانه آن هم در اسفندماه کلی عجیب بود. دقایقی بعد دیدم که همسرم آماده و از خانه خارج شد. به گمانم بیخواب شده و نیت قدم زدن در نیمه شب را دارد. من هم که به شدت خوابآلود بودم با کلی کلنجار رفتن و کنار آمدن با بوی هندوانه خوابیدم.
نزدیکیهای صبح همسرم به خانه بازگشت در حالیکه یک هندوانه در دست داشت.
همان لحظه کارد و سینی آورد و هندوانه را برایم برش زد. اصلا تمایلی به خوردن آن هندوانهی کوچک قرمز رنگ نداشتم. به همسرم گفتم که در خواب کلی هندوانه خوردهام و اصلا دلم هندوانه نمیخواهد! بشدت عصبی شد! من و هندوانه را رها کرد و خوابید.
صبح روز بعد متوجه شدم که حتی مرد صاحبخانه هم سفر بوده و آن شب در خانه نبوده است.
اکنون که سالها از آن روز میگذرد هر زمان بوی اولین هندوانهی نوبرانه به مشامم میرسد، خاطرهی اولین ویار بارداری در ذهنم تداعی میشود. آن شب عجیب برای من و همسرم زنده میشود و کلی به آن زمان میخندیم.
برایم عجیب است که اکنون با داشتن دو فرزند، باز هم با بوی اولین هنداونه مست میشوم.
شاید من هم همان جنین پردردسری هستم که پدر و مادرم را با عطر هنداونه به تکاپو انداخته بودم.
گوینده: دتیس
موزیک پادکست: اجرایی از سوئیت معروف باخ Air on G String با گیتار و سازهای زهی
اگر متن بالا را پسندیدهاید، متن زیر را به شما پیشنهاد میکنیم. این متن هم دربارهی ویار است:
منم ویار هندوانه داشتم در زمستان
چه جالب و بامزه
بله همه ما جنین های پر دردسری بوده ایم اما متاسفانه یادمان نیست. سپاس بانو
ممنون از شما سرکار خانم. ای کاش همگی بخار بیاوریم این شیطنتهای جنینی را
علاوه بر این حکایت بامزه ویار هندوانه، اخر داستان هم جالب تمام شد؛ شاید من هم همان جنین پردردسری هستم، که پدر و مادرم را با عطر هندوانه به تکاپو انداخت.? فقط ارتباط تصویر با متن را نفهمیدم.
ممنون از نظر لطف شما دوست عزیز
لذت بردم از خوندنش،چه شيطون بوديم ما فسقلياااي اونموقع??
واقعا شیطون بودیم??
بسیار تاثیرگذار بود خانم مهندس
ممنون از وقتی که گذاشتید جناب مهندس
بسیار زیبا و لطیف
دختر پرشور
همسر دلداده
مادر عاشق!
و چقدر مادر بودن صبر و عاشقی و مهربانی است…
ممنون از لطف شما سمیه جان. سپاس از وقتی که گذاشتید
واقعا در دوران بارداری اتفاقهای قشنگی میوفته ک درحالت عادی خنده دار وعجیببه بسیار زیبا نگارش شده بود ویاداوره خاطرات خوش گذشته
موفق باشید
بارداری از زیباترین لحظات خاص برای یک زن میباشد که باید حسابی قدرش را دانست
متن زیبایی بود.سپاس
یاسمن جونم عالی بود عزیزم.
ممنون لیلا جانم. نظر لطف شماست
سلام خانم بلوری عزیز عالی بود عالی من مثل داستان اولی ,باخوند این هم کلی انرژی گرفتم
ممنون از لطف شما دوست عزیز. همواره مملو از انرژی باشید
عزیز دلم بسیار زیبا بود دیگه بوی هندوانه بیاد منم به یادت می افتم
ممنون از لطف شما زهرا جانم. چقدر خوب و عالی
پس چرا من هیچوقت ویار نداشتم به چیزی…چه جنین بی دردسری!!!!
منم خودم ویار نداشتم. و برام جالبه که از ویار اطرافیان میشنوم
سلام .خیلی جالب بود .خاطره شیرین وجذابی برای مادر وشنیدنی برای جنین شیطون
چه خاطره قشنگي !!خيلي خوبه كه خاطراتتون رو ثبت ميكنيدوبامابه اشتراك ميذارين…
ممنون از شما نسرین بانوی عزیز که وقت گذاشتید
سلام یاسمن جان،
ممنونم از شما. چه متن جالبی بود. مخصوصا که من چنین تجربه ای نداشتم و کنجکاو شدم بیشتر درباره ی ویار بدانم؛ بنابراین کمی درباره ی علت این پدیده در زنان باردار، مطلب خواندم. اما نکته ای که در نوشته ی شما بیش از هر چیزی دوست داشتم، همدلی همسرتان بود –
گرچه که اگر صبح هم همچنان همدل میماندند و از بی اشتهایی شما کمتر دلخور می شدند، و آن را به حساب زبان طبیعی بدنتان می گذاشتند، (زبانی که احتمالا خود شما را هم هاج و واج کرده بود) داستان می توانست برای همه شوهران، سرمشق باشد. اما با این حال به نظر من، برخورد همسر شما بی نظیر بوده! می توانم جستجوی شبانه ی ایشان را در خیابانها برای خرید یک هندوانه -آن هم نه در ماه تیر و مرداد و فراوانی هندوانه، که در اسفندماه!- تصور کنم. جستجویی که تا نزدیکی صبح به درازا می کشد. فقط به این دلیل که شما هوس هندوانه کرده بودید. من از خواندن درباره ی عشق هایی چنین خالص، لذت می برم.?
با عکس خانم صفویه هم ارتباط برقرار کردم؛ نمای نزدیک از بدن زن، پوشیده در پیراهنی با طرح پروانه های در حال پرواز (که برایم تداعی کننده ی تغییر و تولد بود )، و رنگ قرمز که آدم را یاد همان هندوانه ی داستان می اندازد.
با موسیقی متن چندان ارتباط برقرار نکردم، اگرچه که زیبا بود. اما شاید برای این متن، یک پیش درآمد ملایم از موسیقی سنتی ایران را ترجیح می دادم (البته این فقط یک سلیقه ی شخصی است). متن با احساس خوانده شد، سپاس از خانم دتیس عزیز. ?
ممنون از نظر شما دوست خوبم سمیرا جان. این ماجرا برگرفته از خاطرات مادرم در زمستان ۶۰ بود و آن مرد هم پدرم میباشد که براستی وقت گذاشت و سنگ تمام.
این خاطره را بارها و بارها از کودکی تاکنون از زبان مادرم شنیدم و از اینکه من آن جنین پردردسر بودم خنده ام میگیرد.
بهرحال سپاس از نظر لطف شما دوست عزیزم و وقتی که گذاشتید.
سلام خيلي خوب بود به اميد موفقيت روز افزون
سلام بانو جان حقیقتی یود باورمذیر مرسی
سلام بانو جان حقیقتی یود باور پذیر
ممنون
ممنون دوست عزیزم
ياسمن جان
عالى ، ملموس و دوست داشتنى اين خاطره ى زيبا رو نگاشتى …???
جنين پردردسر ديروز مادر كامل و همسر مهربان امروزه
برقرار و شاد باشى عزيزم.
ممنون از لطف شما آزاده جان. بی شک شما نیز مادر کامل و همسر مهربان امروز هستی و جاودان باشی
خیلی جالب بود مخصوصا اون قسمت گه گفتن تو خواب کلی هندونه خوردم و الان اصلا دلم هندونه نمیخواد.
دقیقا بدترین قسمت ماجرا همین قسمت بود. ممنون از وقتی که گذاشتید دوست عزیز
چه خاطره ي قشنگي…چه قلم زيبايي…
كلي لذت بردم ياسمن جون،هميشه شاد باشي در كنار خانواده دوست داشتنيت دوست خوبم
ممنون از لطف شما سعیده جان و سپاس از فرصتی که گذاشتید.شما نیز همواره شاد و جاودان باشی عزیزم
ویار و هوس های بارداری واقعا از عجیب ترین چیزهاست . خاطره ی منحصر به فردی بود و شیرین .
متنی مختصر و شیرین بود مثل یک قاچ هندوانه…
موفق باشی دوست عزیزم
ممنون از نظر لطف شما نفیسه جان. به امید اینکه هر خانومی بتواند این حس را تجربه کند و از آن لذت ببرد. بدون شک لذت هایی دارد که در لحظه از آن غافل هستیم
خیلی جالب و خواندنی …!!!
?
ممنون پگاه جانم از وقتی که گذاشتید?
سلام ودرود بر اندیشه،قلم ونگارش تاثیر گذار حضرتعالی
قطعا شما در دوران جنینی هم حلقه وصل عشق ومحبت والدین خود بوده اید.
واین نشان از اصالت شماست.
امیدوارم در تمام زوایای زندگی در جهت. شکوفایی واستحکام روز افزون عشق،محبت،از خودگذشتگی،ایثار وهمه ی صفات ارزنده موفق وممتاز باشید.
آرزوی بهترین ها برایت دارم
درود بر شما جناب آقای پورمقدم. سپاس از فرصتی که برای خواندن و ثبت نظرات ارزشمندتان برای من میگذارید. نظرات شما همواره انرژی وافری را به من منتقل میکند و قوت قلب بزرگی برای من است. ارادتمند شما
ی : یک شب از مادر طعم شیرین هندوانه طلب کرد
س : سفرِ یک شبه، پدر برای خواسته ی مادر کرد
م : منتظر نماند و در عالم بی خبری رفع طلب کرد
ن : ناظران را مبهوتِ عشقِ بین مادر و پدر کرد
ی : یک شب از مادر طعم شیرین هندوانه طلب کرد
ا : اسمانی بود و هوسِ بزرگ قرمز رطب کرد
س : سفرِ یک شبه، پدر برای خواسته ی مادر کرد
م : منتظر نماند و در عالم بی خبری رفع طلب کرد
ن : ناظران را مبهوتِ عشقِ بین مادر و پدر کرد
ممنون از نظر شما خانم نجار عزیز. چقدر زیبا و دلنشین گفتید و مرا بسیار شگفت زده نمودید. احسنت به مهارت و طبع بلند شما دوست عزیز
عالی بودعزیزم ان شاالله همیشه موفق وسربلندباشی
ممنون از شما دوست عزیز و فرصتی که گذاشتید
چقدر خاطره قشنگی بود یاسمن جووونم .
ممنون از فرصتی که گذاشتی عزیزم
یاسمن جان منم ویار هندوانه داشتم رفتم خونه مادر شوهرم بوی هندوانه شنیدم نگو مادر شوهرم رفته زیر زمین داره هندوانه میخوره وقتی از اونجا برگشتم رفتم خونه مادرم دیدم دوتا هندوانه بزرگ انتظارم را میکشه جاتون خالی با چاقو وقاشق افتادم به جونش حالا هم یکی از میوه های دلخواهم هندوانه است.
موفق باشی. شاهمرادی
پس داستان من عجب خاطراتی رو براتون زنده کرد خانم شاهمرادی عزیز. امیدوارم لحظه های خوبش پررنگتر بوده باشه. ممنون از شما
یاسمن جان، خاطره خیلی جالبی بود و شما هم به زیبایی تصویر کردید چون شما نقش اساسی در به وجود آمدن این خاطره داشتید. موفق باشید.
ممنون از شما خانم طالبی عزیز. نظر لطف شماست
آخه …..
خیلی جالب بود به بوی هندوانه فکر کردم !
موفق باشید !
ممنون از شما دوست من
جالب بود بوی هندوانه همسایه،و هندوانه خوردن در خواب و خود موضوع ویار هر سه مثل رمز و راز سر به مهر ذهن آدم رو در گیر می کنهواقعا ما هیچ چیز نمی دونیم
موفق باشید دوست عزیر
دقیقا ما هیچ نمیدانیم!