چراغ را خاموش کن زن! چقدر خودخواهی!

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: شهلا اسدی تهرانی

 روایتی از یک زن خانه‌دار با موضوع  وقتی برای خود

هر شب وقتی همه خوابند، با عشقی وصف نشدنی تبلت را به دست می‌گیرم و در پیج تلگرام خود داستانی را شروع می‌کنم.

صدایش را کاملا می‌بندم، نکند کسی  بیدار شود.

تختخوابم اتاق کار من است.

دلم می‌خواهد کلی وقت داشته باشم و بنویسم و بنویسم.

یک موسیقی ملایم بگذارم و بنشینم پای دار قالی ابریشمی نیمه تمامم و ساعت‌ها مثل قدیم‌ها که فرزندانم کوچک بودند تا آمدنشان از مدرسه ببافم و ببافم.

شروع می‌کنم به تایپ داستانم که پیامی می‌رسد.

برادرم است: کار انحصار وراثت چی شد؟ بازار داره خراب می‌شه باید خونه‌ی بابا رو  زودتر بفروشیم!

می‌خواهم اعتنا نکنم که مینا دخترم پیام می‌دهد: اخبار اعلام کرده فردا هوا آلوده ست. صبح بچه‌ها رو میارم! بخواب تا سرحال باشی!

پیام‌ها همین طور در راهند.

فرشته:  نکنه مثل من بی خواب شدی؟ فردا میای بریم کلاس گل و گیاه شهرداری؟

ای کاش در word می‌نوشتم و وای فای را قطع می‌کردم. حس می‌کنم  زیره ذربینم. داستانم به نیمه نرسیده که آلارم ماشین ظرفشویی به صدا در می‌آید. می‌روم و شاسی off را می‌زنم.

صدای گریه‌ی میز آشپزخانه را می‌شنوم که سر شام کثیف شده است.

دستمالی برمی‌دارم و پاکش می‌کنم. لوبیای قرمز فردا ناهار را خیس می‌کنم تا قورمه سبزی درست کنم. ذهنم درگیر شخصیت داستان است که میان زمین و هوا معلق مانده است.

بازمی‌گردم. خانه عجیب سرد است.

به رادیاتور‌ها دست می‌زنم. یخ یخ هستند. همه خوابند. تلفن را برمی‌دارم و شماره‌ی مدیر ساختمان را می‌گیرم. می‌گوید: دیگ سوراخ شده!

چند پتو برمی‌دارم روی بچه‌ها را می‌کشم.

صدای همسرم بلند می‌شود: بیا بگیر بخواب فردا کلی کار داریم باید بریم تعاونی سهمیه‌ی برنجو بگیریم. تموم میشه‌ها!

به اتاق کارم نه به اتاق خوابم برمی‌گردم. روی تخت چهار زانو می‌نشینم.

شوهرم می‌گوید: چراغو خاموش کن زن چقدر خودخواهی!

بلند می‌شوم کلید برق را می‌زنم. در تاریکی زانویم محکم به لبه‌ی تخت می‌خورد و پرت می‌شوم روی تبلت.

همسرم لااله‌الاالله گویان از جا می‌پرد: ازخوابت کم نذار زن، مریض میشی‌ها!

می‌گویم: می‌خوابم، اما اول باید داستانمو تموم کنم.

از روی تبلت بلند می‌شوم. انگشتم را روی صفحه می‌کشم. تاریک است. آخ … شارژش تمام شده. می‌گذارمش روی پا تختی و دراز می‌کشم.

آه خدایا چقدر دلم می‌خواهد کمی هم  برای خودم باشم.

 

 

داستان دیگری را به قلم همین نویسنده بخوانید:

نبرد با روباه، آخر جاده‌ی دوهزار

 

 

مطالب مرتبط
34 دیدگاه‌ها
  1. سردشتی می‌گوید

    متاسفانه ما خانم ها باید مثل دزدها زندگی کنیم و وقت و زمان رو برای خودمون بدزدیم. سپاس و موفق باشید.

  2. شاهمرادی می‌گوید

    دوست عزیز یه کمی هم به اعضای خانواده حق بدیم وبذاریم اونام توشب استراحت کنندچون فردا همین آقایان هستند که باید بروند دنبال یه لقمه نون وبوقلمون.شاهمرادی

  3. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما خانم اسدی. خوب و روان توصیف کردید. من هم شبها با این مشکل خاموش نمودن چراغ و غر زدن اطرافیان زیاد سروکار دارم. بهرحال باید تحمل کرد. ممنون از شما

  4. شکوفه صمدی می‌گوید

    چرا همیشه وقت کم است؟ هم برای زنی که با دست ظرف می‌شوید، هم زنی که با ظرفشویی؟

  5. اذین خودی می‌گوید

    درود، داستان شما تکرار داستان اکثر ما زنان است، برای داشتن ساعتی برای خود، باید پی غرغرهای اطرافیان را به تن بمالیم ?

  6. فرهاد نیری می‌گوید

    متن بسیار گیرا و واقعی بود ممنونم از اینکه با تمام مشعله ای که دارید چنین ملموس می نویسید موفق باشید.

  7. سمیرا می‌گوید

    سپاس از شما. امیدوارم همیشه بتونید در آرامش و لذت بنویسید.

  8. فاطمه محمدی می‌گوید

    داستان خوبی بود…و تکرار زندگی همه و همه

  9. ماریا. س می‌گوید

    درود بر شما مادر توانمند و هنرمند
    لذت بردم از خواندن این داستان کوتاه. حس قشنگ و واقعی داشت
    موفق باشید و منتظر نوشته های بعدی شما هستم

  10. پرستو نيري می‌گوید

    سپاس از شما سر كار خانم اسدي تهراني
    قلب تپنده ايران زمين ،زنان و مادران قدرتمند ،هنرمند و اميدواري چون شما هستند و من از خواندن و شنيدن دل نوشته تاثير گذار شما لذت بردم و بي درنگ زناني از سرزمينم را به ياد آوردم كه زيباترين و ارزشمند ترين جلوه هنر و استعداد خود را ،در صيانت از بنيان خانواده و ارتقاء فرهنگ آن ،به نمايش گذاشتند .

    1. محمود می‌گوید

      آفرین به این بیان زیبا

  11. مژده عزيزي می‌گوید

    درود بر شما سركار خانم تهراني مادر نمونه ايران زمين متن بسيار دلنشين و گيرايي بود كه از آن لذت بردم. با آرزوي موفقيت هاي روزافزون

  12. پرنده.ن می‌گوید

    قصه اي دلنشين، ملموس و باورپذير
    به دلم نشست.
    شبيه اكثر زنان و مادران عالم.
    خوش به حال سرزميني كه زنان و مادرانش اينچنين دغدغه نوشتن دارند.
    و خواندن داستان نيز ايده اي درست و كارا است و صداي زيباي خانم طيبي و اجراي درست، بر تاثيرگذاري اثر افزوده است.
    پاينده باشيد.

  13. نفیسه می‌گوید

    خسته نباشید متننتون رو دوست داشتم
    هر پیامی که می رسد چه در دنیای واقعی و چه مجازی مسئولیت تازه و انتظاراتی از راوی دارد . جالب بود
    دست مریزاد

  14. فلاحی می‌گوید

    سلام گلم چقدر بااحساس واقعآ ما زنها چقدر توان داریم که باید همه را در جای خود راضی نگه دارم کاش کمی قدر بدانند

  15. مریم ن می‌گوید

    مریم ن
    سلام بانوی نازنین بسیار دلنوشته زیبایی بود۰
    من همیشه از کلامی بی الایش که از اعماق وجود نشعت میگیرد لذت برده و خود را بسیار با نویسنده همسو و نزدیک احساس میکنم۰ امیدوارم که شما همیشه موفق و سلامت باشید و ما از نوشته های زیبای شما ٔلذت ببریم۰

  16. بهار (نیلوفر ) کاظمی می‌گوید

    بامزه بود و در عین حال مشکلذکلی از خانمهایی کهدهم همسرند هم مادر هم خانم خانه و درعین حال دغدغه هایی برای خود دارند قلمتان پویا عزیزم

  17. صدقی می‌گوید

    متن تان را دوست داشتم. دغدغه فکری و کاری بسیاری از زنان جامعه را به خوبی ترسیم کرده اید. موفق و پیروز باشید

  18. آذر بدران می‌گوید

    خانوم شهلا اسدی تهرانی داستانتون خیلی جالب وبه دل نشین بود این حقیقت یک زندگی واقعیه یک زنه هنرمند و در ضمن خانه داره بسیار شیرین و دلچسب بود مرسی موفق باشید

  19. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    با سپاس و تشکر ازشما یاران عزیزم

  20. ميلانى می‌گوید

    با درود
    چه خوب حس كردم
    دقدقه بودن براى خود و تكرار روزمرگى
    موفق باشيد

  21. سیما سیادت پناه می‌گوید

    شهلای عزیزم
    همیشه گفتن: سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند
    زمان خواندن متن ساده و بی آلایش ات حس میکردم که در کنارت هستم خیلی روان و عالی
    موفق باشی ?

  22. ز. محمدی می‌گوید

    خانم تهرانی با نوشته های شما آشنا هستم و همیشه بهترین بودید در بیان هدفتون در داستان زنان ایران دو چهره دارند اول قلبی از طلا دارند چون زن هستند بعد بخاطر مسولیتهایی که دارند مرد هستند.
    زنده باد زنان پرتوان ایران

  23. محبوبه می‌گوید

    شهلا جان بسیار زیبا وپر از احساس و قشنگ بود آفرین دوست خوبم

  24. عباس فراهانی می‌گوید

    سلام
    تصویری از آن چه هست
    بیانی ملموس از جریان زندگی
    ساده و روان
    باور پذیر
    و حکایتی از مظلومیت های جامعه ای فراموش شده از قاطبه ملت ایران

    برای خانم اسدی تهرانی ….دوست فهیم و ارجمندم …آرزوی سلامتی و شادی دارم

  25. شهلا اسدی تهر انی می‌گوید

    با سپاس و تشکر از باز خورد های شما یاران عزیزم‌

  26. دورودیان می‌گوید

    درود برشما

    داغ دلمون تازه شد

  27. خطیبی می‌گوید

    منم مشکل شما رو دارم با این تفاوت که شبها تا می‌خوام وقتی برای خودم بذارم از خستگی بیهوش میشم

  28. فرشته خانی می‌گوید

    سه بار متن رو خواندم خیلی روان و زیبا نوشته شده دغدغه های یک زن که به خودخواهی محکوم میشه که اصلا حقش نیست وچقدر ملموس بود درد زانو تو تاریکی اتاق من این درد رو حس کردم.طنز خاصی توی متن هست یه جور شور زندگی .

  29. زهره دارابیان می‌گوید

    خانم اسدی عزیز بسیار رئال و باورپذیر نوشتید . انگار زندگی تک تک ماها رو به تصویر کشیدید
    حتی همسر من هم که خیلی جوان تر هستن (۳۱ساله) سر خاموش کردن لامپ با هم همین داستان ها رو داریم 🙂
    برای همین من برای خودم یک چراغ مطالعه کوچیک شارژی گرفتم که ایده هام و نوشته هام نصفه شبی از دست نرن. همیشه هم معمولا قلم و کاغذ کنارمه وقتی می خوابم . هنوزم نفهمیدم با همه نصایح بزرگان که میگن همین کارا رو صبح انجام بده و شب بگیر بخواب چرا همش شب ها یا نیمه شب ها همه چیزهای خوب به ذهنم می رسه ، شاید هم به خاطر مشغله های الکی روزه مثل فکر کردن به اینکه چی بخوریم چی بپزیم چی بپوشیم چی کثیفه تمیزش کنیم
    ولی دست آخر خود ما زن ها هستیم که باید متوجه این بشیم دست از مادرانه بودن افراطی بکشیم و اوقاتی رو فقط و فقط برای شخص ارزشمند خودمون باشیم . جایگاه ما تنها به دست خود ماست که به درستی شناخته و شناسونده میشه .

    جسارت بنده رو بابت یک نکته کوچیک هم بپذیرید . من کارم فروش قطعات الکترونیک هست و نسبت به کلمات این حوزه حساس ترم 🙂 کلمه شاسی ماشین ظرف شویی(اگر منظور دکمه خاموش کردن بوده) رو خواستم صحیحش رو خدمتتون بگم :

    واژه شاسی معادل انگلیسی chassis به معنای بدنه و اسکلت که در فارسی معمولا اشاره به صفحه زیرین یک دستگاه داره
    شکسته شده و عامیانه شاسی فرانسوی / châssis هم میشه گفت که باز به معنی دکمه نیست و البته من نمی دونم اصالت واژه دقیقا به کدام زبان بر می گرده
    واژه شستی هم داریم که کاملا فارسی هست و اشاره به انگشت شست داره می تونه استفاده بهتری به عنوان جایگزین دکمه داشته باشه که معادل انگلیسی اون Button هست و استفاده جابجای این دو واژه (شاسی و شستی) خیلی رایج هست
    و در کل شستی نوعی کلید هست که وقتی فشارش میدی و رهاش می کنی دوباره به حالت اولیه (فشرده نشده) بر می گرده و چون اغلب برای موارد اورژانسی و در سایز بزرگ ساخته می شده با کف دست یا شست فشار داده می شده

  30. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    ممنون بانو دارابیان عزیز تشکر می کنم از نکته سنجی شما و بله دکمه هم میسد بکار ببرم اما باید خدمتتان عرض کنم که معمولا آنچه در عرف جامعه مصطلح است نویسنده گان استفاده می کنند
    پاینده باشید

  31. طاهره مسافری می‌گوید

    درود بر شما که اینقدر به جزئیات توجه دارید.

  32. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    متشکرم طاهره خانم

  33. ف. ر می‌گوید

    سلامبانو
    با اینکه این چنین متن های زیاد نمی خوانم
    لیکن از متن شما بسیار لذت بردم.
    مانا باشید

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود