از همون ۱۴ سالگی شیطون بودم

عکاس: ماهی صفویه

حالا می‌فهمم که از همون چهارده سالگی شیطون بودم.

شبی سه چهار بار برای پسر خونه‌ی روبرو که توی کارخونه‌ی جوراب‌بافی کار می‌کرد دست تکون می‌دادم و بوس می‌فرستادم. همزمان با این کار به سختی دنبال پسر خاله‌م هم بودم. خونه‌شون یه کوچه با ما فاصله داشت. به بهانه‌های مختلف می‌رفتم خونه‌شون تا یه نظر ببینمش. یه بارم تو خونه‌شون براش یه نامه عاشقانه نوشتم و تو نامه ذکر کردم که این نامه رو با خودکار خودت نوشتم! آخرشم یکی از همکلاسی‌هامون که روبروی خونه‌ی خاله جان خونشون بود پسر خاله ما رو قاپید و برد.

چند وقتی هم به یکی از اقوام شوهر خواهرم پیله کردم. اون عاشق من بود. مادرشم ازم خواستگاری کرده بود اما قبول نکردم. چرا قبول نکردم؟ به خاطر پسر خرازی فروش سر کوچه‌مون. تمام سعی‌ام رو گذاشتم رو پسر خرازی فروش. دوستش داشتم اما بعد فهمیدم اون تو کمین همه دخترای دبیرستان ما بوده. دلشکسته رهاش کردم.

من اون موقع نمی‌دونستم شوهر یعنی چی یا مسائل جنسی این وسط چه نقشی داره. فقط می‌دونستم از خونه بابات می‌ری یه خونه‌ی دو نفره و خوشبخت می‌شی.

نوبت رسید به شاگرد بستنی فروش روبروی دبیرستان. تمام پولم رو می‌دادم بستنی شاید چند کلمه با اون حرف بزنم، ولی اون ساکت‌تر از این حرف‌ها بود. شایدم از صاحب کارش می‌ترسید. یه مدتم راهی جلسه‌های زنونه‌ی خونگی شدم و همراه پیر پاتالا گریه می‌کردم و همراه اونا صلوات می‌فرستادم. قرآن خوندنم هم خوب بود، اما نشد که نشد.

بالاخره فکر کردم کار پیدا کنم. از این آگهی به اون آگهی. از این سفارش به اون پارتی، ولی کار که پیدا نشد هیچ، یأس و نا امیدی وجودمو گرفت. دورنمای زندگی دو نفره می‌چربید و نمی‌شد بی‌خیالش شد.

بالاخره یه روز در خونه رو زدن و یه خانمی اومد تو گفت با مامانت کار دارم. مامان رفت پیشش و یه چند دقیقه‌ای با هم حرف زدن. شب که بابا اومد خونه. مامان گفت امروز برای دخترمون خواستگار اومده، وقت گرفتن برای شب جمعه که بیان آشنا بشیم.

بابا خندید وگفت مبارکه ایشالا!

و بالاخره از هول حلیم افتادم تو دیگ. عجله کردم و خانواده هم عجله کردند. سوختم، جزغاله شدم و معنی زندگی دو نفره رو نفهمیدم.

یکی بگه زندگی دونفره چه مزه‌ای داره؟

مطالب مرتبط
9 دیدگاه‌ها
  1. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما خانم شاهمرادی عزیز. خیلی خوب و قشنگ توصیف کردید دوران نوجوانی یک دختر پرشور را. بسیار پسندیدم و لذت بردم. دست مریزاد به قلم خوب و روانتون
    خانم نیلوفر هم بخ خوبی شور و هیجان یک دختر ۱۴ ساله را در صداشون داشتند. مرسی

  2. شهین طالبی می‌گوید

    خانم شاهمرادی عزیز، متن شما بسیار زیبا و دلنشین است من با شیطنت و هیجان یک دختر ۱۴ ساله همراه شدم و متاسفانه داستان ازدواجهای نامناسب و عجله ای و بدون شناخت که شادی و رویای دخترجوان رو تلخ کرد. موفق باشید.

  3. مهناز ایمانی می‌گوید

    عالیییییییییییی بسیار روان و خودمونی و واقعی
    حقیقتا لذت بردم
    قلمتون توانا و موفق باشید

  4. سردشتی می‌گوید

    بسیار زیبا و دلنشین بود و یاد شیطنت های خودم افتادم. قمتان مانا و موفق باشید

  5. شکوفه صمدی می‌گوید

    چقدر خوب نوشتید! شیطنت‌های دخترونه و خیال‌های نوجوانی را. سپاسگزارم

  6. سمانه می‌گوید

    سلام خانم شاهمرادی عزیز
    من دوست داشتم
    مخصوصن پایان متنتون رو
    و پرسش آخر
    خیلی خوب بود

  7. سمیرا می‌گوید

    خیلی خوب بود خانم شاهمرادی عزیز. سپاس از شما. طنز شروع شد و تراژیک به پایان رسید.

  8. اذین خودی می‌گوید

    درود، و سپاس از شما که این طور جذاب داستان شیطنتهای یک دختربچه را روایت کردید. ای کاش پایان روایت این عشقها و شرو شورهای جوانی هم به همان زیبایی آغازشان بود

  9. دینا کاویانی می‌گوید

    خیلی زیبا بود.

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود