حالا که با همیم، خوش باشیم

تصویرگر: عاطفه فردمقدم/ نویسنده: شکوفه صمدی

سه سال پیش، این شب‌ها، با فرزندی که در شکم داشتم حرف می‌زدم. سنگین شده بودم و نفس کشیدن هم سخت شده بود. هفته‌ی آخر می‌گفتم سیاوش جان، تو قرار نیست از دهانم بیرون بیایی که!

شب‌های قشنگی بود. اضطراب و دلهره‌ای شیرین جانم را پر کرده بود. انتظار موجودی که نُه ماه بود با من نفس کشیده بود. با هم کار کرده بودیم و زندگی. به عشقِ او خورده بودم و از خودم مراقبت کرده بودم. ترسی هم داشتم، که نکند از دست بدهم این موجود ندیده‌ی از جان ‌عزیزتر را! از همان ابتدا، این ترس را داشتم. تا ماه‌ها بعد از تولد هم. و حتی الآن گاهی به سراغم می‌آید. الآن دیگر پس می‌زنمش و می‌گویم حالا که با همیم، خوش باشیم.

مطالب مرتبط
30 دیدگاه‌ها
  1. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما خانم صمدی عزیز. این حس از دست دادن را تجربه نمودم و دیگر حاضر نیستم افکار منفی را در ذهنم بجود آورم‌. درست در هفته ی پایانی تولد فرزندم برای همیشه از دست دادمش چون این ترس را از ابتدا در وجودم داشتم.
    قلمتان سبز

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      سپاس یاسمن جان
      تا آدم مادر نشود، خیلی از احساسات را تجربه نمی‌کند.

  2. اذین خودی می‌گوید

    درود و سپاس، من هم با نظر دوستان موافقم. زندگی را هر جور بگیری، همونطور برات پیش میاد. پس بهتر سخت نگیریم و حالا که با همیم، خوش باشیم ? به فرمایش حضرت حافظ:
    گفت آسان گیر کارها کز روی طبع
    سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      چشم

  3. بهار ( نیلوفر کاظمی ) می‌گوید

    همان ترسی که همه ما مادرها لحظه به لحظه تجربه اش می کنیم

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      هی…

  4. سمیرا می‌گوید

    خیلی عالی بود. ممنونم از نوشته ی خوبتون.

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      ممنونم سمیرا جان

  5. سردشتی می‌گوید

    قلمتان مانا دوست من

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      سپاسگزارم

  6. مهناز ایمانی می‌گوید

    ترس از دست دادن همیشه با آدمی است
    قلمتون توانا و موفق باشید

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      ممنون مهناز جان

  7. نفیسه می‌گوید

    متنی کوتاه اما پر از دلواپسی ها و پریشان احوالی های مادری . به نظر من مادری یعنی جنون ، یعنی شوریدگی ، یعنی آری گفتن به محنت ها و رنج ها به خاطر عشقی یک طرفه.
    پایدار باشی عزیز

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      چه خوب گفتید!

  8. منیژه می‌گوید

    روان و پویا ….قلم نقاشی می کند در نوشته تان

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      لطف دارید

  9. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    نگرانی یک مادر هیچ وقت تمومی نداره حتی بعد از مرگ شاید هم تا قیامت و شاید هم تو بهشت

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      نگرانی بی‌پایان…درسته!

  10. ناشناس می‌گوید

    مادر بودن ومادر ماندن کاری است ، مشکل .
    موفق باشید.

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      انتخاب سخت و خطیری‌ است، همان طور که انسان بودن و ماندن.

  11. توزنده جانی می‌گوید

    مادر بودن کار دشواری است مادر همیشه دلنگران فرزندان خود است، همیشه هراس از دست دادن فرزندانش را دارد اما همانطور که در این نوشته مشهود است اکثر آنها ترس و هراس های خود را پشت در خانه جا می گذارند و به داخل خانه نمی برند تا مبادا خانواده نگران شود. خوبی است نوشته در پایان آن است حالا که کنار هم هستیم خوش باشیم

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      سپاسگزارم نویسنده عزیز که خواندید و برایم وقت گذاشتید تا بنویسید.

  12. خطیبی می‌گوید

    منم همینطور بودم مدام میترسیدم از دستش بدم ، وقتی نوزاد بود هم این حسو داشتم مدام میترسیدم اتفاقی براش بیفته، شبها چندین بار از خواب بیدار میشدم ببینم نفس میکشه یا نه

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      درک می‌کنم خانم خطیبی عزیز!

  13. فرشته خانی می‌گوید

    اون بند ناف عاطفی رو که روانپزشکا می گن باید قطع کنین شدنی نیست.‌س بیایید از طریق همون سیگنالای خوب بدیم
    وحالا که با همیم خوش باشیم
    با آرزوی سلامتی برای همه مادرای دلنگران

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      سلامت باشید و باشند

  14. لی لی بنوفامیل می‌گوید

    شکوفه جان قلم زیبایی داری.خوب تصویر می کنی.کوتاه و موجز بود.

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      آخ که چقدر خوشحالم شما خوندی!

  15. پری ناز می‌گوید

    من از این مدل ترس ها جور دیگه البته دارم چقدر خوب که منم ایتطوری فکر کنم حالا که ….
    موفق باشید

  16. شکوفه صمدی می‌گوید

    خوشحالم که درک کردید…

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود