آیا دوباره از درخت آلوچه بالا خواهم رفت؟

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: شکوفه صمدی

مادربزرگ رفت. ننجون صدایش می‌زدم.

 

آیا باز هم دور آن ستونِ کنار پله‌ها خواهم گشت آن قدر که سرگیجه بگیرم! دوباره روی سکوی خانه ننجون خواهم نشست تا پاهایم را تاب دهم‌؟ از درخت ستی میوه نارس گس خواهم چید؟ از درخت آلوچه بالا خواهم رفت تا دامنم را پر از آلوچه‌‌های ترد و سبز کنم؟

 

ننجون نیست، همان طور که دیگر درخت توت تنومند حیاط نیست. درخت توتِ سفید که با درخت طوق آمیخته بود. آن قدر بلند و تنومند که بعضی از مردم روستا هم برای خوردن توتِ سفیدِ بلند خوشمزه‌‌اش، هر سال مهمان ننجون و بابابزرگ می‌شدند.

ننجون نیست، بابابزرگ هم نیست که برایمان قصه و حکایت بگوید و ننجون دعوایش کند که چقدر حرف می‌زنی!

مادرم نیست که هر غروب از راه‌های میان‌بر وسط باغ‌ها بدود تا سری به پدرومادرش بزند. چه عشقی داشت! خاله خسته‌ام نیست که با بچه‌هایش بیاید. دایی‌رضا نیست که بخندد و از خنده‌هایش همه شاد شوند. دایی‌محمود نیست که عشق می‌کردیم راه میان خانه ننجون و خانه او را بدویم تا با دختردایی‌ها و پسردایی‌ها بازی کنیم.

نمی‌دانم آن خانه تا کی سرِپا خواهد ماند، اما حس می‌کنم خانه تنها شده. خانه دیگر ساکنان ماندگارش را از دست داده است. آن خانه، مثل من، غریب و تنها منتظر است …

مطالب مرتبط
25 دیدگاه‌ها
  1. سردشتی می‌گوید

    یاد همه پدربزرگها و مادربزرگها به خیر. حیف که همشون خاطره شدن. موفق باشید دوست من

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      بله خانم سردشتی، خاطره شدند و رفتند…روزی ما هم خاطره می‌شیم، کاش به نیکی!

  2. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    بسیار زیبا و کوتاه به موضوع دختر تنها اشاره کردید .

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      ممنون آتوسا بانو

  3. اذین خودی می‌گوید

    سلام، متن نوستالژیک زیبایی بود که مرا غمگین کرد.همیشه یادآوری خاطرات با نم اشکی یا لبخندی همراهند.
    درود بر شما، شاد و موفق باشید

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      کاش اندوه‌تان دیرپای نباشد

  4. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما خانم صمدی عزیز. بسیار خوب و زیبا یک نوستالوژیک زیبا را به تصویر کشیدید. خاطرات دوران کودکی در خانه های قدیمی پدربزرگ ها و نزدیکی اقوام. قلمتان سبز

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      شما بگویید خوب است، امیدوارم می‌شوم یاسمن بانو

  5. نفیسه می‌گوید

    خیلی زیبا از حسرت ها نوشتید . و خانه و درخت آلوچه نماد هایی از اصالت و طراوت به کار گرفته شده .
    و من احساس کردم ننجون و دیگر عزیزانی که رفته اند در این نوشته ماندگار شدند…
    نوشته هاتون رو دوست دارم . همین طور اجرای دتیس را

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      چقدر لطف دارید به من!

  6. شهین طالبی می‌گوید

    متن بسیار زیبایی است.فضای روستا به خوبی توصیف شده. تکرار واژه ی “نیست” و تعبیر “تنهایی خانه” و راوی و “انتظار” به زیبایی حسرت گذشته(نوستالژی) را تصویر می کند. با متن شما غمگین شدم. سپاس از شما خانم شکوفه صمدی.

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      کاش دفعهٔ بعد بتوانم شادتان کنم

  7. سمیرا می‌گوید

    دوستش داشتم. مخصوصا پاراگراف اول را!

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      سپاسگزارم
      خودم هم با شما موافقم

  8. فائزه می‌گوید

    برای من که دیگه فقط مادر بزرگ نیست که نیست
    اون درخت آلوچه ی پشت پنجره اون باغ های چایی…اونا هم نیستند.خاطرات بچه گی من دیگه فقط خاطره اس

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      ممنون فائزه جان
      روحشان شاد

  9. سارا می‌گوید

    شکوفه جان انگار خاطرات من رو نوشتی. خیلی چسبید❤️❤️❤️❤️❤️

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      ممنونم سارا جان
      خوشحالم که چسبید به شما

    2. شکوفه صمدی می‌گوید

      ممنونم خانم صفویه. عکستان حسابی با متن من همخوان است. به‌تنهایی هم عکس زیبایی است.
      خوشحالم که متن مرا با حس خوب و درست می‌خوانید خانم دتیس.

  10. الهه می‌گوید

    ❤❤❤

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      سپاسگزارم که وقتتان را صرف خواندن متن من کردید.

  11. زیبا زفرقندی می‌گوید

    شکوفه جان منم به مادربزرگ خدابیامرزم میگفتم ننجون.کاملا یاد گذشته افتادم…یادش بخیر

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      روحشان شاد…زیبا جان

  12. پری ناز می‌گوید

    وااای چقدر بده همه مون تقریبا این تجربه ها رو داریم شاد نیست اما شما زیبا نوشتید

    1. شکوفه صمدی می‌گوید

      عزیزم راهیه که همه باید بریم. ممنون خوندی و ممنون که زیبا دانستی.

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود