ـ چقدر برف قشنگه! مامان! بریم برف بازی ؟ بریم آدم برفی درست کنیم؟ یالا بریم دیگه مامان.
این حرفا رو وقتی کوچیک بودم به مادرم میگفتم. روزا میرفتیم گوله برف بازی با بچههای همسایه و حتی بزرگترها.
شبها از خستگی مثل جنازه میافتادیم تو رختخواب.
فردا که میشد آب حوض با یه لایه قطور از یخ پوشیده شده بود.
چکش همیشه کنار حوض بود، ولی پروین با آرنجش یخها رو میشکست. بعد دستها رو تا زیر بغل داخل حوض فرو میبرد؛ چند مشتی آب به سرو صورتش میزد و شاد و سرزنده میرفت سراغ صبحانه. مامان میگفت: ای داد! پروین ذاتالریه میگیری! میمیری مامان!
ولی حرارت جوانی گوشی برای شنیدن اینها باقی نمیگذاشت. روزایی که لباس میشستیم اونارو روی بند آویزون میکردیم. از شدت برودت هوا لباسا تبدیل به کارتن میشدند. شکل نون سنگک به خود میگرفتند و این خودش برای ما سرگرمی خوبی بود.
مامان داد میزد: لباسا رو تا نکنید وگرنه از همون جای تا پاره میشن.
شبا لباسا رو میآوردیم توی اتاق یه گوشه انبار میکردیم تا کم کم نرم بشن. گاهی یه هفته یا بیشتر طول میکشید که لباسا خشک بشه.
سالها از اون روزا میگذره.
حالا خودم مامان شدم.
دیگه خبری از اون برف و یخبندانها و سرما نیست.
دیگه حوضی نیست که یخ بزنه و به بچهم نشونش بدم.
دیگه لباسای تق تقی سر بند رخت نیست که مایه خوشحالی بچههام بشه.
دیگه ماشینا برای خارج شدن از محل، دور خودشون نمیچرخن.
دلم برای فرزندم و بچههای دیگه میسوزه که نمیتونن تا زانو در برف فرو برن و گوله برفی به سر و روی هم پرتاب کنند.
اونا حتی نمیتونن روی گونی بشینن و بچههای دیگه نوبتی اونا رو بکشند و سرسره بازی کنند.
من باید به بچههایم چی بگم جز این که بگم قدیما یادش به خیر، تبلت نبود، ولی یه کرسی داغ بود که آدمو گرم میکرد.
یادش به خیر!
قدیما گوشی نبود ولی تخمهی خربزه و هندونه بود و در کنارش بافتنی و گلدوزی.
فرزندم! متاسفم! تو از شادیهای اصیل هیچ بهرهای نداری!
گوینده: دتیس
موزیک پادکست: قطعهی دریای ارمَق از آلبوم راز گالها با هنرمندی اترا Aethera
موزیک پادکست را این جا بشنوید.
اگر متن بالا را دوست داشتید، متن زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
آخی یاد اون روزها به خیر. قلمتان پایدار دوست من
چه تصویر زیبایی از برف و آن روزها!
بسیار زیبا و دلنشین تصویر کردید. سالها بعد، فرزندان ما برای بچه ها ی خود چه چیزهای را به عنوان خاطرات شیرین و دوست داشتنی تعریف خواهند کرد؟ خانم شاهمرادی عزیز سپاس
سلام و درود فراوان، خوش به سعادت کسانی که از موهبتهای ساده و طبیعی آن دوران بهره بردند، الان که همه چیز مصنوعی شده متاسفانه
خانم شاهمرادی عزیز
نوشته های شما همیشه من رو میبره به گذشته های شیرین و دوست داشتنی . لذت بردم
براتون آرزوی سلامتی دارم .موفق باشید
سلام . متن خوبی بود . منم این شادیها رو دقیقا به یاد دارم . آن سالها برکت از زمین و زمان می ریخت . مردمان شادبودند و به همدیگر بدون توقع و بی دریغ مهربانی می کردند . ولی این روزها هم می شود شاد بود و بودنها رو جوردیگر غنیمت شمرد . خوب بود جای تاسف برای آنها آرزویی می کردید و بالاخره به نسل آینده کورسوی امیدی نشانمی دادین .
این شکلی که متن تمام شده است هیچ راه نجاتی برای نسلی که امید می جوید را قرار ندادین.
به امید دیدن نوشته های امید آفرین از شما بانوی گرامی
سپاس خانم شاهمرادی عزیز.
راستش من عاشق پروین خانم شدم که با آرنج یخ را می شکست. 🙂
متن شیرینی بود.
خانم شاهمرادی عزیز درود بر شما. مثل همیشه روایتگر داستانهای نوستالوژی مامان باباهامون هستید و بسیار دلنشین هست. واقعا صد حیف که شادی های اصیل ایرانی کمرنگ شدند.
زمستان کرسی حوض یخ بسته ترس از لیز خوردن رو برفایی که حالا مثل شیشه شدن
متن زیبایی بود موفق باشید دوست عزیز
خانم شاهمرادی عزیز
متنهای شما برایم متفاوت است. سپاسگزارم که مینویسید.
متن بسیار زیبایی بود چقدر حسهای خوبی نوشته بودید چقدر دلتنگ اون زمانها شدم زمستانها واقعا زمستان بود با وجود نداشتن امکانت همه دور هم جمع میشدند بامحبتشان دلهایشان گرم میشد واقعا یادش بخیر ممنون خانم شاهمرادی قلمتان مانا
واقعا زیبا نوشتید یادش بخیر چقدر زود گذشت روزهای بی خیالی روزهای قشنگ وعاری از هر کلکی??????????
واقعا زیبا نوشتید یادش بخیر چقدر زود گذشت روزهای بی خیالی روزهای قشنگ وعاری از هر کلکی??????????
متن زیبایی بود .شادی، اب ، هوا ، سبزی خوردن ،ناهار ، شام، همه رنگ وبویشان را از دست داده اند .موفق باشید.
ما هنوز برف بازی میکنیم. در همدان هیچ روز برفی رو از دست نمیدیم وهر جور شده خودمون رو میرسونیم به وصال برف و زندگی ی آدم برفی جدید رو خلق میکنیم. البته حجم برف اصلا قابل مقایسه با قدیم نیست. اما همین را هم قدر میدانیم و سپاسگزاریم. قدمتون به روی چشم از همدان چهار فصل ما دیدن کنید دوستان
متنتون زیبا و روان بود دوست عزیز. موفق باشید
خانم شاهمرادی نازنین قلمتون سبز
واقعا یاد گذشته ها و زیبایی و سادگی اون روزها بخیر
برای ماها که تجربه کردیم خوب بوده خانم شاهمرادی ، بچه های الان هم امکاناتی دارن که شاید اگه ماهم اونموقع داشتیم ، دیگه برف و لباسهای یخ زده برامون کوچکترین لذتی نداشت
عالی بود خانم شاهمرادی عزیز .من هم رفتم به همان سالهای سردی که دلها گرم بود
دلچسب و خاطرهانگیز.این متنهاهیچوقت کهنه
نمیشود.