روزهای خوب آمدند اما از پس پرخاش و پریشانی

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: مهناز ایمانی

با پسرم بازی می‌کنم. دنبال هم می‌کنیم و می‌خندیم و من از خنده‌هاش، روحم تازه می‌شه. وقتی به گذشته برمی‌گردم می‌بینم از ۲ ماهگی تا ۱۱ ماهگی پسرم رو اصلا به خاطر نمی‌آرم. اصلا انگار با من و در کنار من نبوده و این قضیه برام خیلی دردناکه.

پسرکم خوابش برد و من با خستگی و عذاب وجدان برگشتم به سه سال پیش، که تازه زایمان کرده بودم و متأسفانه چون سینه‌هام نوک نداشت، برای شیردهی با مشکل مواجه شدم و نوک سینه‌م زخم‌های بدی به وجود اومد که هربار پسرم رو شیر می‌دادم، انگار رو یه زخم عمیق نیشتر می‌زدن. این زخم‌ها و تغییرات هورمونی بعد از زایمان باعث شد، روز‌به‌روز حالم خراب‌تر بشه.

یه روز که طبق معمول داشتم زار می زدم و اشک می‌ریختم، خواهرم که متخصص داخلی بود اومد پیشم و گفت: «خواهری به نظرم افسردگیِ بعد از زایمان گرفتی و بهتره به یه روانپزشک مراجعه کنی».

با این حرفش انگار دنیا رو سرم خراب شد. خیلی عصبی شدم و داد و هوار راه انداختم. بعد از اون دیگه کسی حرفی از افسردگی نزد؛ اما من هر روز بدتر می‌شدم. طوری که با جگر گوشه‌م، رفتار خیلی بدی داشتم و حتی می‌زدمش. عصبی و پرخاشگر شده بودم و مدام گریه می‌کردم و هیچی شادم نمی‌کرد.

یه بار یادمه، بارون تندی می‌بارید و من می‌خواستم به پسرکم که اون وقت ۷ ماهش بود، غذا بدم؛ اما اون امتناع می‌کرد و نمی‌خورد. منم عصبی شدم و زدمش. بعد از شدت ناراحتی، تنها تو خونه رهاش کردم و از خونه زدم بیرون. زیر بارون خیس آب شدم. وقتی حالم بهتر شد برگشتم خونه و دیدم پسرک معصومم، اینقدر گریه کرده که خوابش برده.

دو ماه گذشت تا اینکه پسرخاله‌ی جوونم در اثر سکته‌ی قلبی فوت شد. این آخرین ضربه به روح زخمی من بود. جوری که خواهرم برام وقت گرفت و من حتی مخالفتم نکردم. کلا لال شده بودم. وقتی وارد مطب شدم، از شدت گریه هق‌هق می‌کردم و نتونستم حرف بزنم و مجبور شدم شرح حالم رو رو کاغذ بنویسم.

خانم دکتر برام تشخیص افسردگی شدید رو داد و بلافاصله دارو رو شروع کرد. ۱۵ روز بعد از شروع داروها، به طور محسوسی حالم بهتر شد و ظرف ۶ ماه کاملا درمان شدم. الآن که به اون روزها برمی‌گردم، به خاطر رفتاری که با پسرم داشتم عذاب وجدان می‌گیرم. به شدت پشیمونم که به حرف‌های خواهرم گوش نکردم و بهترین روزهای کنار پسرم بودن رو از دست دادم.

 

روزهای خوب آمدند اما از پس پرخاش و پریشانی
گوینده: فاطمه همدانی
موزیک پادکست: اثری از النی کارایندرو برگرفته از موسیقی متن فیلم گام معلق لک لک
مطالب مرتبط
24 دیدگاه‌ها
  1. آذین خودی می‌گوید

    سلام دوست عزیز، متن یک دست و روانی بود که به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار می کرد. به نظر من ناراحتی ها و واکنشهای بعضا نابه جایی که آن زمان انجام داده اید و الان سبب عذاب وجدانتان شده، بیشتر به علت کم تجربگی شما بوده و نباید الان ازاین بابت خودتان را ملامت کنید، به اشتباهات گذشته می شود به عنوان یک درس یا تجربه نگاه کرد و موفق کسی است که نگاهش به آینده باشد.
    درود بر شما و موفق باشید…

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      سلام دوست خوبم ممنون از توجهتون
      عزیزم کارهای من خوداگاه نبود بلکه ناشی از افسردگی شدید بود

  2. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما خانم ایمانی. بسیار تلخ بود ولی افسردگی های پس از زایمان این روزها بقدری شایع شده که کاش همه ی مادران جدی بگیرند و افسوس زیباترین لحظات از دست رفته را نخورند. ممنون از شما

    1. ناشناس می‌گوید

      سلام عزیزم
      بله کاملا درسته و این بیماری خیلی خطرناکه
      ممنون از توجهتون

  3. بهاره محمدی می‌گوید

    دوست عزیز براتون آرزوی موفقیت و شادکامی دارم. از عمق وجودم درکتون میکنم چون خودم این روزهای سخت رو گذروندم. امیدوارم آگاهی خانوم های جوان واطرافیانشون راجب افسردگی زایمان بالابره وکمتر بشه این مسأله. از خودمون شروع کنیم بجای توجه مطلق به نوزاد، مادر اون نوزاد رو دریابیم. قلمتون سبز

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      سلام بانوی مهربان
      بله کاملا درست فرمودید
      ممنون از توجهتون

  4. سردشتی می‌گوید

    موضوع قابل تاملی را مطرح کردید که اگرچه سابقه دیرینه دارد ولی به تازه گی به آن پرداخته شد.ه است. سپاس و موفق باشید

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      سلام دوست خوبم ممنون از توجهتون
      براتون آرزوی سعادت و بهروزی دارم

  5. شاهمرادی می‌گوید

    مهناز جان سلام گلم در ایران پذیرش روانپزشک وروانکاو وباور افسردگی سخته البته اوضاع داره بهتر میشه کودک درونتو کودک نگهدار وبا کودکت بازی کن قول میدم زندگی شاد وموفقی خواهی داشت
    شاهمرادی

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      سلام دوست ارجمندم بینهایت از حس توجه و نظر مثبت شما ممنونم
      چشم نهایت سعیم رو میکنم

  6. زهرا می‌گوید

    سلام عزیزم کلا افسردگی در بین مردم کشورمون در تمامی طبقات سنی مختلف زیاد شده است . گرچه تجربه ای بابت این نوع افسردگی ندارم ولی این جور مواقع همسرتان ، خانواده ی خودتون و خانواده ی همسرتون باید مراقبتون باشند و شما فقط انگار در این دنیا فقط خواهر ، بچه و پسرخاله داشتید . شک کردم پسرخاله تان ، همسرتان بود یا در قدیم دوست خیلی صمیمی تان بود که مرگش آخر افسردگی تان بود ؟ کاش از آنها هم کمی حرف زده می شد تا ما می دیدیم همین طور کاش من علل دیگه ای غیر از درد سینه بابت شیردهی و فوت پسرخاله برای افسردگی تان می دیدم . چون خوانده ام که خانهایی که خانواده ی خوب ، همسر خوب و کلا ارتباط عاطفی عمیقی با اطرافیان دارند از این افسردگی مصون می مانند . ولی من در متن هیچ علل خاصی برای افسردگی پیدا نکردم .
    ممنون بابت اشتراک متن خوبتون

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      سلام عزیزم من خانواده ی خوبی داشتم و فقط همین
      پسرخاله ام نقش خاصی در زندگیم نداشت ولی ضربه ی مرگش مخصوصا که جوان بود برام ضربه ی نهایی بود برای بروز هر چی بیشتر بیماری
      ممنون از توجهتون

  7. الناز خطیبی می‌گوید

    خانم ایمانی واقعیت تلخی رو بیان کردید ، بنظر من خانم ها بعد از زایمان شرایط روحیشان خیلی بهم میریزد،پسر منم تا دوماهگی همش گریه میکرد و بشدت بدخواب بود جوری که من تو شبانه روز فقط سه ساعت شایدم کمتر میخوابیدم ، وبشدت بدخلق و عصبی بودم و همش منتظر بودم بزرگتر شه و اوضاع بهتر شه ولی متاسفانه اوضاع بهتر نشد که هیچ بدتر هم شد ولی من خودم سعی کردم حال روحیمو خوب کنم، با نوشتتون شرایطتتون خوب درک کردم

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      سلام دوست خوبم ممنون از توجهتون الهی پایدار باشید

  8. نفیسه ولدی می‌گوید

    همه ی ما آدم ها از هورمون ها ی درونمان به شدت متاثریم و تا حد زیادی خلق و خوی ما را رقم می زنند. تغییرات هورمونی پس از بارداری واقعا برای زنان مساله ساز است . ایکاش درک می شد .
    داستان غم انگیزی بود اما امیدوارم همه این تغییرات در ما ختم به خیر شود .
    موفق باشید

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      سلام دوست خوبم بله ایکاش بیشتر درک بشیم
      ممنون از توجهتون

  9. سمیرا می‌گوید

    سلام مهناز خانم عزیز
    متاثر شدم از خوندن متنتون…
    من چنین تجربه ای ندارم و بنابراین قادر به درک کمال و تمام این نوع از افسردگی نیستم. اما عمیقا از خواندن آن روزهای غمگینی که پشت سر گذاشته اید، ناراحت شدم.
    و خیلی خوشحالم که حالا روزهای شیرینی را در کنار پسر نازنینتان می گذرانید.
    راستش تا آنجا که می بینم و می شنوم، کمابیش همه مادرها و پدرها عذاب وجدانهایی در رابطه با فرزندانشان دارند، حتی همانهایی هم که هر چه توانستند در حق فرزندشان کرده اند.
    مگر غیر از این است که مادر بهترین را برای کودکش می خواهد؟ پس حتما در آن زمان قادر به انجام آنچه اکنون انجام می دهید، نبوده اید.
    اینکه اکنون انقدر با پسرتان بازی می کنید و با او وقت میگذارید نشان میدهد شما بهترین مادر هستید! به نظرم به گذشته ی خود به چشم زنی که او هم محتاج مراقبت، درمان و همدلی بوده، نگاه کنید و نه به چشم یک مادر ستمگر.
    شاد باشید و از صمیم قلب برایتان شیرین ترین لحظه ها را در کنار پسرتان، آرزو می کنم.?❤

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      سلام عزیزدلم ممنون از نگاه مثبت شما و درک صحیحی که دارید واقعا شادم کردید بینهایت سپاسگزارم??

  10. زیبا زفرقندی می‌گوید

    ممنون بابت متن خوبتون خانم ایمانی عزیز.خیلی خوشحالم که الان حال دلتون خوبه و اون سختی ها رو پشت سر گذاشتین.

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      ممنون نازنین الهی حال دلتون همیشه خوب باشه ??

  11. ادب می‌گوید

    متاسفانه افسردگی زایمان اگر رسیدگی نشود مشکلات زیادی دربر خواهد داشت یکی از دوستان من سالهاست با این مشکل دست وپنجه میزند هیچ وقت حالش خوب نیست همیشه بغض دارد به مسئله خوبی اشاره کردید چقدر خوب که یک خواهربادرایت در کنارتان بوده خوشحالم که حالتان خوب است امیدوارم هر موقع مشکلی داریم بدون مقاومت به روان شناس مراجعه کنیم موفق باشید

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      متشکر و سپاسگزارم از لطف شما بهترین های هستی رو براتون آرزومندم

  12. پری ناز می‌گوید

    خیلی متاسف شدم از خواندن این متن ولی می تواند کمک کننده باشه برای دیگران

    1. مهناز ایمانی می‌گوید

      پریناز عزیزم من امیدم به تاثیرگذاریش بود ممنون از توجهتون

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود