یقه‌های لیمویی

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: فهیمه سردشتی

پاییز داشت کم کم به آخر می‌رسید و هوا سردتر می‌شد. با خودم گفتم بهتره برم یک کم مرکبات بخرم و آبش رو برای شوهرم و بچه‌ها بگیرم. شاید گرفتار سرماخوردگی نشیم. میوه‌هارو که خریدم و اومدم خونه، مشغول شستن اونا بودم که رنگ لیمویی خوشرنگ لیمو شیرین‌ها منو برد به زمان شیرین کودکی، زمانی که سال پنجم دبستان بودم.

یادمه اون موقع‌ها باید به موهامون روبان می‌زدیم و یه دونه یقه‌ی لیمویی رنگ هم می‌بستیم دور یقه‌ی روپوشمون. مدرسه یه تعدادی یقه هم خودش تهیه کرده بود و بچه‌ها از اون‌ها استفاده می‌کردن، اما جنسشون خوب نبود و خیلی زود پاره می‌شد. اون وقت بود که مامانم دست به کار شد و برای من یه یقه‌ی لیمویی خوشرنگ با قلاب بافت.

دو سه روزی بعد از این که از اون استفاده کردم موقع زنگ تفریح ناظم‌مون که تو حیاط مدرسه مواظب بچه‌ها بود، منو دید و گفت: ببینم یقه‌تو از کجا خریدی؟ گفتم: نخریدم خانم، مامانم برام بافته.

گفت: مامانت می‌تونه برای بقیه بچه‌ها هم ببافه؟ گفتم: بله خانوم، کاری نداره.

خلاصه، فقط بگم که مامانِ بنده خدای من مجبور شد به خاطر حرف من حدود صد تا یقه‌ی لیمویی رنگ با قلاب ببافه. امروز با به یاد آوردن اون خاطره خیلی از خودم خجالت کشیدم که اون همه زحمت برای مامان درست کرده بودم. واسه همین عصر که شد یه مقدار لیموشیرین خریدم و رفتم امامزاده ای که نزدیک خونه‌مون بود و به نیت مامانم خیرات کردم.

 

یقه‌های لیمویی
گوینده: دتیس
موزیک پادکست: قطعه‌ی تابستان سرخ پوستی (L Été Indien) از گروه آلمانی کوادرو نوئِوو (Quadro Nuevo)
مطالب مرتبط
27 دیدگاه‌ها
  1. شهین طالبی می‌گوید

    خیلی زیبا بود… حتما خاطره اون یقه های قلاب بافی لیمویی زیبا در یاد دخترهای دیگه هم مانده یا در عکسهایی که از بچه ها در مدرسه می گرفتند جاودانه شده. روح مادرتون شاد باشه و یاد و نامشون گرامی. سپاس خانم سردشتی.

  2. شکوفه صمدی می‌گوید

    خیلی خاص و خوب بود!

  3. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    داستان جالبی بود ،روحشون شاد.

  4. ناشناس می‌گوید

    مثل همیشه قلم شیوا و داستان دلپذیری بود خانم دکتر

  5. اذین خودی می‌گوید

    خاطره داستان جالبی بود
    موفق باشید
    روح مادرتون شاد

  6. یاسمن بلوری می‌گوید

    خانم سردشتی عزیز بسیار جالب بود. امان از کارهای عجیب و غریب دوران کودکی که برای فخر فروختن به بقیه دوستان اصلا متوجه نمی شدیم که چه زحمتی رو به گردن پدر و مادرانمون میاندازیم. خیلی لذت بردم و یاد دوران مدرسه ی خودم افتادم. قلمتون سبز دوست خوبم

  7. ناشناس می‌گوید

    تو بچگی طبیعیه که زحمت والدین رو درک نکنیم واز خودمون مایه نذ
    اریم.اونم برا خودش عالمی داره
    روح همه مادرا شاد. شاهمرادی

  8. زینب می‌گوید

    سلام .عالی بود به دوران بچگی یادکردن واقعا خیلی خوبه..روحشون شاد…

  9. زیبا زفرقندی می‌گوید

    چه خاطره ی شیرینی
    ??
    از اینکه از لیموشیرین به یقه ی لیمویی لباس کودکیتون رسیدین و درنهایت با خیرات لیموشیرین تمومش کردین خیلی خوشم اومد.
    روح مادر نازنینتون شاد

  10. ناشناس می‌گوید

    بسیار زیبا و دلنشین بود

  11. بهار می‌گوید

    خیلی زیبا بود ، من رو بردی به اون دوران ، ممنون

  12. سردشتی می‌گوید

    سلام و درود بر شما خوبان و سپاسگزار که وقت گذاشتید و متن بنده را خواندید. لطفتان مستدام عزیزان

  13. زینت نجار می‌گوید

    سلام
    خاطره ی خاطره آفرینت را دوست داشتم، چرا که مرا نیز با خود تا یقه ی سفید دست باف مادرم برد.
    روبانی سفید بر روی موهای مشکی ام و یقه ایی سفید بر روی روپوش زرشکی ام.
    حال نه از آن موهای مشکی خبری است و نه از یقه ی سفید بر روی روپوش زرشکی!

  14. سمیرا می‌گوید

    خیلی بامزه بود خانم دشتی عزیز. کلی خندیدم. بچه ها معمولا از این کارها می کنند، ولی این کم لطفی از ناظم بعید بوده.
    روح مادر عزیزتون شاد?

  15. ادب می‌گوید

    خیلی زیبا بودخانم سردشتی عزیز برای من کلی خاطره زنده شد اون یقه ها وحتمابایدبه موهایمان‌روبان میزدیم‌ و همه(پسرها ودخترها) باید حتما یقه میزدنند نوشته دلنشینی بود روح مادرتان شاد یاد مادرانی که نیستند گرامی ??

  16. پری ناز می‌گوید

    روحشون شاد زیبا بود موفق باشید

  17. زهرا می‌گوید

    دوست عزیزم
    اشکم در اومد . متن فوق العاده خوب و با احساسی نوشتی . این که به مادرهنرمندتون افتخار می کردین و این که او کاری کرد که این خاطره چنان در وجودتون جای گیر شود که بعد از سالها او را به خوبی یاد کنید ، سعادت بزرگی است که نصیب هر بنی بشری نمی شود عزیزم .
    روحش شاد و یادش گرامی باد .

    ممنون بابت متن خوبتان که هنر و مهربانی را زنده کرد .

    1. سردشتی می‌گوید

      سپاس از دوستانی که به تازه گی متن بنده را خوانده اند و نظر داده اند. متشکرم

  18. ناهید مشایخی می‌گوید

    مهر بانوی عزیز
    خاطره قشنگ و پر احساسی بود و از این که یادی از مادر عزیز و هنرمندتان کردید بسیار دل نشین بود روحش شاد

  19. الناز خطیبی می‌گوید

    عالی، زمان ما هم مقنعه های بافتنی بود که بچه ها زمستون ها میپوشیدن ،من همیشه دوست داشتم که یه مقنعه بافتنی داشته باشم

  20. رحمانی می‌گوید

    الان خانما دنبال پول درآوردن هستن از هنرشون، که بد هم نیست، اگر زمان حال بود صد تا دانش آموز، صدتا مشتری بودن، زحمت داشت ولی کلی پول بود خودش!?

  21. فرشته خانی می‌گوید

    تو بچگی هر چند که همه چیز با شکوهتر و زیباتره ولی مشکلهارو هم بچه ها خیلی راحت حل می کنن ومادر اگه قهرمان زندگی باشه صد تا یقه که هیچی پانصد تاشو بدون ناراحتی می بافه
    فهیمه جان خدا مادر شما رو براتون نگهداره وشما رو برای او حفظ کنه

  22. نفیسه ولدی می‌گوید

    خیلی خوب و آشنا نوشته بودید.
    موفق باشید همیشه

  23. سردشتی می‌گوید

    ممنون از عزیزانی که به تازه گی دیدگاهشون رو ثبت کردند. سپاسگزارم دوستان

  24. فرناز می‌گوید

    خاطره قشنگی بود و روح همه مادران رفته شاد

  25. زهرادورودیان می‌گوید

    بعدی از ابعاد مادرانه.جالب اینکه تمام آن بچه‌ها یک مادر پنهانی داشتنددرکنار مادرخودشان.

  26. مهرزاد می‌گوید

    یقه های لیمویی را دوست داشتم. مرسی

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود