داستانی دربارهی حمایت از کودکان بی سرپرست
صبح خیلی زود بیدار شدم. ساعت رو نگاه کردم؛ پنج و نیم بود. قبل از اینکه صدای زنگ، شوهرم رو بیدار کنه، زنگ ساعت رو خاموش کردم و سعی کردم خیلی آروم و بی سروصدا کارام رو بکنم. مشغول دم کردن چایی بودم که شوهرم با چشمای نیمه باز، وسط هال نمایان شد و پرسید:
«چی کار میکنی این وقت صبح؟».
لجم گرفت.
گفتم: «دیشب بهت گفتم باید برای ترخیص پرتو برم بیمارستان».
با عصبانیت گفت: «ایششش. حوصله داریا!».
مدتها بود حامی پرتو بودم. به تازگی مشکل تیروییدش حاد شده و تحت درمان بود.
قبل از ساعت هشت بیمارستان بودم. برگههای ترخیص رو از دکتر گرفتم و قبل از اینکه، از اطاق بیرون برم، دکتر گفت: «دیشب با پرتو خیلی حرف زدم. میدونم که هیچ نسبتی با او ندارین. میخواستم از شما تشکر کنم و اگه باهاش خونه میرین، فاصله رو حفظ کنین…».
نگاهم به گلدان گل کنار پنجره افتاد. پس این بوی خوش از این گلای نرگسه.
پرسیدم: «ببخشید متوجه نشدم».
دکتر گفت: «پنج روز نباید با کسی تماس نزدیک داشته باشه تا اثر رادیواکتیو از بدنش بیرون بره».
کارهای ترخیص انجام شد. با پرتو به فاصلهی یکی دو متر از بیمارستان بیرون آمدیم. براش آژانس گرفتم. عصاش رو جمع کرد. ساکش رو روی صندلی عقب گذاشت و خودش هم سوار شد.
گفتم: «مراقب خودت باش؛ اگه کاری داشتی زنگ بزن».
گفت: «نگران نباش، من خوبم».
گفتم: «میدونم. تو قویترین دختری هستی که تا حالا دیدم».
پرتو خندید و گفت: «پس برا همینه که من رو گذاشتن سر راه. به خاطر چشمای نابینام نبوده؛ میدونستن قویام».
بغض گلوم رو گرفته بود. کرایه رو حساب کردم. ماشین راه افتاد و از در بزرگ بیمارستان بیرون رفت.
خسته بودم. روی نیمکت، داخل حیاط بیمارستان نشستم. دلم نمیخواست به خانه برگردم.
خوابم گرفته بود. با چشمای نیمه باز، دنبال اتاق دکتر گشتم. گلدون نرگس ِ کنار پنجره رو دیدم. فاصله زیاد بود، ولی بوی گلها رو حس میکردم. چشمام رو بستم. عاشق گل نرگسم.
موزیک پادکست: قطعهای با عنوان رقصنده با باد (Dancing With The Wind) از موسیقیدان آمریکایی _ افغانستانی عمر اکرم
بله دوست من زمانه سختی شده ولی هنوز میشه بوی نرکس هارو از دور حس کرد. قلمتان مانا
درود بر شما خانم خانی عزیز. بسیار زیبا گفتید و بر دل نشست. عطر گل نرگس در زندگی تان جاری
بسیار زیبا و دلنشین تصویر کردید. وچقدر این سوال بچه هایی که سرراه گذاشته می شوند دردناک و تلخه،چرا؟؟؟خانم خانی عزیز سپاس از متن پر مهر و سرشار از عطر نرگس شما.
عالی بود، خیلی لذت بردم.
دوست عزیز بسیار زیبا و دلنشین بود موفق باشی
چقدر دردناکه که آدم حس مادرانه ای به فرزند معنویش داشته باشه و بعد اطرافیان از این حس بیزار باشند منهم چنین حس مادرانه ای رو تجربه کردم ، پسر ده ساله ای که نمیدونست چی من رو صدا کنه خاله ، خانم ، اما من گوشه دلم خودمو مادر معنویش میدونستم . اما بقیه از این حس کاملا بیزار بودند و سرزنشم میکردند .
در ضمن عکس خانم صفویه بسیار زیبا و حرفه ای گرفته شده و حس خوبی به من داد.
همین طور صدای دلنشین خانم همدانی که خودم به شخصه خیلی لذت بردم .
عالی بود ، لذت بردم ، قلمتان سبز
پایدار باشه کارهاتون. ماندگار باشه رایحهٔ نرگس در زندگیتون.
به به لذت بردم هم از نوشته شما ه م از بوی نرگس. موفق باشید.
شاهمرادی
سلام . خیلی خوب گفتید ولی من فکر می کنم بچه های سرراهی اقرار نکنند که سرراه گذاشته شدند مبادا گرفتار ترحم اطرافیانشون به اسم محبت و مهربانی شوند . آنها از اقرارشان هم قویترند و اگر در مسیر درستی گذاشته شوند ازبچه های عادی قابلیتهای بهتر از خود در زندگی نشانمی دهند. طوری که بچه های عادی در قبال آنها ناتوان انگاشته می شوند و پذیرش آن برایشان دردناک می نماید . اینگونه ، حامی ها با محبت خالصانه شون ، اغلب باعث پیشرفتشون می شوند مثل درکی که در اینمتن دیدیم .
ممنون از متن خوبتون فرشته جان ?
زیبا بود دوست عزیز
طفلک بچه های سر راهی خیلی تو زندگی ضربه میخوردندبسیار کودکان حساسی هستند آفرین به همت کسانی که وقت میگذارند به آنها کمک میکنن خانم خانی عزیز چقدر خوب که در این مورد نوشتیدموفق باشید
مثل همیشه عالی بود فرشته مهربون من
انشالله همیشه قلمتون برقرار باشه
چه عالی که چنین مسئولیتی را عهده دار شده اید. درود بر شما!
همت وعملکردشما قابل تقدیراست ونوشته شما مثل خلاصه نویسی ازیک کتاب حجیم وقطوراست .
انگار کل محتوای یک داستان را درچندخط بدون ابهام وسوال برای خواننده توضیح میدهید…
وعطرگل نرگس همچنان درنوشته اتان جاریست.
هم عکس العمل یک همسرنسبت به یک چنین کاری توضیح داده شده وهم کارنیکی که نویسنده انجام داده وهمینطور شرایط دختری که درحال حاضربیماراست و…
بسیارعالی وزیبابود قلمتان مانادوست عزیزم
آفرين بر شما فرشته عزيز و مهربان دوست نزديكتر از خواهرم درود بر راهي كه قدم گذاشتي به صوتهاي منفي اطراف توجه نكن Keep going باعث افتخار هستي و بسيار زيبا گفتي آرزو دارم زندگيت هم مثل افكارت پر از بوي گلهاي نرگس باشه عزيز ،مهربان ، و هميشه زيبا ?
نسرين
خواهر عزیزم بسیار عالی و دلنشین بود چرا که تو خود گل نرگسی و محبت هایت بوی دل انگیز ان که بر جان و دل مینشیند بر قرار و پایدار باشی
خیلی عالی بود.
خيلى تاثير گذار بود،
چقدر خوبه که هنوز بعضی ها خوبند حتی اگر فقط توی قصه.
موفق باشید
موفق باشید دوست عزیز. آفرین به زن داستان و آفرین به قلم زیبای شما
عطر نرگس برای همه پائیزی ها بوی خوش زندگیه …. حمایت هاتون از کودکان بی نظیره … مانا باشید بانوی پاییز
درود بر شما
حمایت از این فرشته های آسمانی ، قلبی فرشته گونه و همتی والا می خواهد و صد البته لیاقت. که این کار، کار هر کسی نیست.
موفق و مانا باشید …
دفعهٔ دومی که متنها را میخوانم، نگاهی هم به نظرها میاندازم. ممنون از همه و ممنون از شما، خانم صفویه و خانواده آنلاین
سلام به آقای طهوری ،خانم صفویه،خانم همدانی
و همه نازنین یارانی که وقت گذاشتند و نظر دادند.ممنون که هستید.خیلی خوشحالم که من رو در گروهتان پذیرفتید.
سلام خانم خانی عزیز نرگسهای زندگیتان همیشه معطر ودست یاری دهنده تان همیشه قوی زیبا بود
قلمتان مانا
سلام خانم خانی عزیزومهربان عالی بودموفق باشید
بویگل ،بویعشق ،بویدوست ،بویمهربانی ،
بوینرگس.
چه حمایت بجا و زیبایی .خداقوت دوست عزیز