مدتهاست که ذهنم درگیر موضوعی برای نوشتن است اما فرصت نوشتن دست نمیدهد. الان قلم به دست گرفتهام که بنویسم. انگار پس از مدتها موفق شدهام!
ـ خانم!
همسر جان است. بروم ببینم چه میگوید.
برگشتهام به نوشتن. بله … ای وای، موبایلم دارد زنگ میخورد. بگذار ببینم. دختر خواهرم است.
ـ خاله جون شمارهی شما رو دادم به خانم دکتر محل کارمون، شما رو در گروه همکلاسیها اد کردند.
تلگرام را باز میکنم و بله. دوستان قدیمی همه جمعند. شروع میکنم به خواندن کامنتهای دوستان ۴۰ سال پیش. جالبتر این که پروفایل هرکدام را باز میکنم عکسهای آنها اصلا در مخیلهام نمیگنجد. با خود میگویم: وای! یعنی منم همین مقدار تغییر کردم!
چند روز میگذرد و من همچنان در حال خواندن نوشتههای دوستانم. اصلا هم وقت کم نمیآورم. همین طور که روزها و روزها دارم کامنت میخوانم یک باره یکی از دوستان مینویسد که پسر برادرش تصادف کرده و فوت شده. قرار میشود همه برویم او را ببینیم.
روز موعود، اول زن متوفی را میبینم که خیلی معمولی ناراحت است ولی مادرش بیچاره جزع و فزع میکند. در همین حین عمهی او را میبینم. دو سه دقیقه به هم زل میزنیم. بعد او میگوید: بعد از چند سال همدیگر را میبینیم؟
ـ ۴۰ سال.
ـ شما خیلی تغییر کردی!
نمیداند که خودش هم همینطور است.
بعد از تعارف و عرض تسلیت میگوید: انشاءالله همدیگر رو میبینیم مفصل.
درست میگوید. از آن به بعد، با تمام همدورهها هماهنگ میکنیم و همدیگر را مدام میبینیم و اصلا هم وقت کم نمیآوریم.
پس باید یک رازی چیزی در میان باشد! چرا ما این قدر میگوییم وقتی برای خود نداریم، برای هر کاری وقت داریم جز نوشتن؟
به شما که این وقت را پیدا کردهاید، آفرین میگویم.
درود بر شما خانم اشرفی. درست میگید برای کلی کار میتوان وقت داشت ولی مهم اولویتهای خودمان است. قلمتان سبز
بله این انتخاب خود ماست که برای چه چیز یا چه کسی وقت بگذاریم. و نباید تقصیر را به گردن دیگران انداخت. موفق باشید
چه ظریف موضوع وقتی برای خود را موضوع متنتان کردید . جالب بود
موفق باشید
جالب بود. ممنون از قلمتون. موفق باشید
این هم یک نگاه متفاوت بود….موفق باشید.
واقعا برای هر کاری که تا این اندازه دقت و تمرکز می خواهد با وقت خاص و مکان خاص در نظر گرفت که گاهی واقعا مشکله اما با برنامه ریزی درست شدنیه موفق باشید
خانم اشرفی عزیز بسیار گویا بود ولی کاش یه کم بیشتر بود
سلام رضوان جان
متن خوبت را خوندم . ولی این جا خوب است یادی از خانم زنده یاد ویرجینیا ولف کنیم . او شرط نوشتن را دو چیز می داند :
اتاقی از آن خود و پول
من داستانی از این خانم نویسنده را خواندم که شخصیت اصلی مادری خانه دار و مرفه بود . یعنی جای خانه ، قصری برای زندگی داشت . او برای نوشتن مجبور می شود اتاقی کرایه کند . کمی بعد صاحبخانه به او شکمی کند که چه دلیلی دارد او این جا را کرایه کند و مشغول جستجوی زندگیش می شود و آنقدر عرصه را با جستجو ، کنجکاوی و سوالات ناتمامش بر او تن می کند که مجبور می شود به خانه ی خودش برگردد.
این داستان را این نویسنده در فضای خارج از کشور که زنان در آن آزادی های بسیاری زیادتری از کشور ما دارند نوشته است .
حالا می توانی حدس بزنی چه می گویم ؟ مادر باشی و در خانه باشی مطمئن باش که از همسر گرفته تا بچه ها و دوست و آشنا همه و همه با تو کار دارند و از تو کمک می خواهند . آن وقت کی ذهن و جسمت وقت آرامش دارد برای نوشتن ؟
پس منظور اتاقی از آن خود ، آن است که حریمی داشته باشی که بتوانی در آن همیشه به دور از هیاهوهای روزمره ای که به آن اشاره کردی با فراغ بال بنویسی و در آن ذهن و جسم هم آرامش داشته باشند. پس همیشه تقصیرها گردن تو نیست عزیزم .
ممنونم از متن خوبت
درود بر شما خانم اشرفی.