در کابینت را باز میکنم. ظرف بلغور را از ته صف حبوبات بیرون میکشم.
انگار هیچ وقت نوبت بلغور نمیشود.
درش را باز میکنم و بو میکنم از توی بوی بلغور صدای آوجی میآید که با لهجهی همدانی غلیظی میگوید: چشمهام کار نمیکند بیا دختر جون بنشین بلغورها را پا ک کن.
بلغور را توی سینی میریزم. میگذارم روی میز. صندلی را میکشم و مینشینم. صدای آوجی است که میگوید: دختر جان یواشتر، سنگی چیزی درنیاید زیر دندان بعدا.
دستم را میان بلغورها میگردانم. باز آوجی است که به مادرم میگوید: ملیحه! به این دختر کار بده، یاد بگیرد. چقدر آخر بازی؟
سینی بلغور را برمیدارم توی قابلمه خالی میکنم. شیر آب را باز میکنم سرش و به قول آوجی سنگ شورش میکنم. یعنی دست میگردانی توی آب بلغور و میگذاری سنگهایش ته نشین شود. آخر سر هم بلغورها را آرام خالی میکنی توی ظرف دیگر. بعد دوباره توی قابلمه میریزی و دوباره آب و میگذاریش سر گاز.
بعد آوجی میرفت دنبال کارش. دست نمازی به قول خودش بگیرد و بر موهای حنا بسته اش مسحی بکشد. غرولندی به ما بکند که از این ور حیاط به آن طرف حیاط میدویدیم و حواسمان به برگههای زردآلویش که در آفتاب پهن است، نبود.
آوجی نهیب میزند: نعناع داغت را گذاشتی دختر؟
میگذارم و میروم ساعت را نگاه میکنم. یک ربع به یک شده است. کشک را از توی یخچال در میآورم و با آب رقیقش میکنم.
رامین زنگ خانه را میزند.
از توی مانیتور اف اف میبینمش که کیف مدرسهاش را بیحوصله انداخته روی دوشش و گرسنه است. دکمه را میزنم. میآید تو.
ـ ناهار چی داریم؟
ـ سلام
ـ سلام ناهار چی داریم؟
ـ کاچی.
ـ کاچی؟ غذای چینی درست کردی؟
ـ آره، غذای چینی درست کردم.
گوینده: الناز دیبا
موزیک پادکست: قطعهای با نام رقص خیال پردازان (Dreamers Waltz) از پیانیست آمریکایی دیوید نوْیو (David Nevue)
آن قدر لذت بردم که دو بار خواندم. سپاسگزارم
متن دلنشین شما عطر خاطره های قدیم را می داد. سپاس از شما
عالی بود! 🙂
درود بر شما نفیسه جان. بسیار زیبا و دلنشین یک خاطره ی زیبای کودکی را به تصویر کشیدید. انگار این کاچی ورد زبان همه ی قدیمی ها بوده و به ما هم منتقل شده است. قلمتان سبز دوست خوبم
چه بچه های خوبی که کاچی رو به جای غذای چینی پذیرفتند.
بسیار زیبا بود محیط خانه های قدیمی وغذاهای طبیعی لذت خاصی به آدم میداد. شاهمرادی
متن نوستالژیک بسیار خوبی بود که خیلی راحت آدمو به گذشته ها و حال و هوای باصفای قدیمها میبرد. واقعا چه آدمهای خوب ، معتقد و بامرامی بودند مردم آن روزگار…
یاداوری گذشته ها چقدر شیرینه ، عالی بود
موفق باشید متن خاطره انگیز ودلنشینی بود
بسی لذت بردم..
قلمتان جاوید.
سلام خانم ولدی خیلی دلنشین بود و مرا به یاد خانه مادر بزرگ هایم انداخت
روحشان شاد و یادشان گرامی
کد بانو های بی همتا
قشنگ بود و پر از خاطره…..موفق باشید.
عالی بود موفق باشی عزیزم
بسیار عالی موفق باشید
متن بسیار زیبایی بود .خاطره اونایی که ازشون درس زندگی گرفتیم همیشه زنده اس .
موفق باشید دوست عزیز
چقدر خوب بود!دستمریزاد خانم ولدی جان
خیلی زیبا بود، خیلی زنده!
آش کاچی
با کشک و روغن حیوانی
هیچوقت سیر نمیشدم با این غذا
دلم خواستش الان