یک رقابت سنگین فوتبالی در فرصت رده‌بندی، وسط پذیرایی

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: یاسمن بلوری

فوتبال در پذیرایی

شور و هیجان فوتبالی پدر و دو برادرم از یک سو، تب و تاب فوتبالی دوستان دبیرستانم از سوی دیگر و جام جهانی ۲۰۰۲، مثلثی را پیرامونم ایجاد کردند که از هر سو انرژی بسیاری را در وجودم تزریق می‌کرد تا مثل پسر بچه‌ها، تمام وقت دل به فوتبال بسپارم.

یک ماهی می‌شد که خواب و خوراک و زندگی، درگیر مسابقات جام جهانی بود.

الحق که مادرم صبر بسیاری داشت.

یک استراحت دو سه روزه برای شروع بازی رده‌بندی فرصت خوبی بود تا شبی را بیرون از خانه و به دور از تلویزیون و فوتبال سپری کنیم. بعد از خوردن شام در رستوران و گردش در بازار، مادرم از یک ساعت دیواری خوشش آمد و بعد از سالیان سال آن ساعت دیواری را به عنوان جایگزین ساعت دیواری جهیزیه‌اش انتخاب کرد. شب که به خانه بازگشتیم بلافاصله با شوق بسیار، ساعت، در جای خودش روی دیوار قرار گرفت.

درست فردای آن روز با شور و حال خاصی به همراه خواهر و دو برادرم مشغول بازی فوتبال در پذیرایی شدیم. رقابت سنگینی داشتیم و چهارتایی غرق در بازی بودیم که ناگهان توپ زیر پای من قرار گرفت و شوت محکمی زیر آن زدم. توپ و ساعت دیواری جدید، برخورد نه چندان دوستانه‌ای با هم کردند و ساعت دیواری نقش بر زمین شد. شیشه‌ی ساعت به طور کامل پودر شد و انگار نه انگار که آن ساعت از ابتدا شیشه داشته است.

خواهر و برادرانم فرار کردند.

مادرم هاج و واج به ساعت نگاه می‌کرد و من هم از ترس و اضطراب خشکم زده بود. بدترین حس دنیا را داشتم. کاش زمین دهان باز می‌کرد و مرا در خود می‌بلعید. از همه بدتر سکوت مادرم بود که بدجور برایم سنگین بود.

از آن پس، توپ برای همیشه از خانه ما خارج شد.

برای بازی وسط پذیرایی مجبور شدیم چند تا جوراب را داخل هم فرو کنیم و به شکل توپ درآوریم تا آسیبی به لوازم خانه وارد نشود.

البته آن ساعت دیواری سالیان سال بدون شیشه سر جای خود باقی ماند.

یک رقابت سنگین فوتبالی در فرصت رده‌بندی، وسط پذیرایی
گوینده: نیلوفر نگهبان
موزیک پادکست: قطعه‌ای با نام flight of fantasy از یانی، پیانیست، نوازنده و آهنگساز یونانی
مطالب مرتبط
28 دیدگاه‌ها
  1. سمانه می‌گوید

    ???با قلم زیبات، عالی نوشتی دوستم، کاملا تصور کردم حتی نگاه مامان رو که میدونم چه جوری بود دقیقا?

  2. مریم می‌گوید

    عالی بود این اتفاق ملموسی واسه همه بچه هاست که به نگارش دراوردی عزیزم

  3. ناشناس می‌گوید

    بسیار عالییی بود….
    کاملا ملموس و جذاب….

  4. مجتبی می‌گوید

    آفرین یاسمن خانم. جالب بود. منتظر نوشته های بعدی شما هستم.

  5. آتوسا می‌گوید

    عالی یاسمن جان ?

  6. آتوسا می‌گوید

    عالی یاسمن جان ?

  7. محبوبه می‌گوید

    بسیار عالی بود چه دورانی بود نوجوانی یادش بخیر

  8. سردشتی می‌گوید

    قلمتان همیشه برقرار یاسمن بانو. زیبا بود. سپاس

  9. شاهمرادی می‌گوید

    عالی بود ولی اصلا دلم نمیخواهد به جای مادرتان بودم چون کاملا درک میکنم ناراحت شدنش را
    قلمتان پایدار
    شاهمرادی

  10. سمیرا می‌گوید

    خیلی خوب بود یاسمن جان. امان از شیطنت های کودکی. قلمتان همیشه سبز?

    1. Z.k می‌گوید

      سلام . عالی بود ما رو هم یاد خاطرات کودکی ونو جوانی انداختید …یادش بخیر

  11. Z.k می‌گوید

    سلام . عالی بود ما رو هم یاد خاطرات کودکی ونو جوانی انداختید …یادش بخیر

  12. شهین طالبی می‌گوید

    قشنگ نوشتید، خاطره ی جالبی بود…مدرک جرم هم تا سالها جلوی چشم بوده!!

  13. نسیم جمالی نژاد می‌گوید

    عالی بود یاد تکام خرابکاری های خودمان افتادم ?

  14. مهشيد می‌گوید

    ادم از خوندن اين متن زيبات بهش يه حس خوبه دوران كودكي و نوجواني دست ميده كلي حال كردم، فرق العاده بودعزيزم

  15. نسرين می‌گوید

    خاطرات بچگي رو مرور كردن قطعايكي از بهترين لذت هاي زندگي هس ! بعضي وقتا به بچه هاي اين زمانه حسودي ميكنم بخاطر داشتن يه عالمه عكس و فيلم از دوران بچگيشون !عالي بود مثل هميشه❤️?

  16. زهرا مجرد می‌گوید

    با اینکه ظاهرا اتفاق چندان خوشایندی نیفتاده اما خیلی خاطره شیرینی بود و من حس خیلی خوب و دلنشینی از خوندنش گرفتم ?

  17. sadaf می‌گوید

    خاطره ی جالبی بود.از خواندنش لذت بردم

  18. آزاده بلورى می‌گوید

    ملموس و شيرين …
    برقرار باشى ياسمن جان?

  19. نسیم خوشنویس می‌گوید

    من که خودمو تو شرایط قرار دادم و نگاه مادرتونم کاملا حس کردم???? قلم زیبات باعث این حس شد افرین???

  20. ناشناس می‌گوید

    سلام
    مثل هميشه عالي بود .

  21. فایقه مهدیی می‌گوید

    آخی با نوشته ی قشنگت رفتم به دوران نوجوانی ام عزیزم

  22. شکوفه صمدی می‌گوید

    هاهاهااااا
    چه خوب لبخند را به لبم نشاندی.

  23. scr888 guru می‌گوید

    We are a gagle of volunteers and starting a new scheme
    in our community. Youur website provided us with helpful info to work
    on. You have performed an impressive process and our entire neighborhood will bbe thankful to you. http://www.thefountainpen.com/s/showstory?id=12122&srs=allpediatrics.us

  24. ناشناس می‌گوید

    با خواندن خاطره ي زيبات رفتم به دوران نوجواني و خاطرات خوش اون روزا???…همه ي ما از اين دست اذيت و آزار پدر و مادر كم نداريم???…بچه هامون انتقام پدرو مادرامونو از ما ميگيرن???

  25. سعيده ناصري می‌گوید

    متن بالا مربوط به من بود كه ناشناس رفت بالا☝️☝️☝️???

  26. بهاره محمدی می‌گوید

    متن زیبا و ترش وشیرینی بود لذت بردم. موفق باشید دوست عزیز

  27. سارا می‌گوید

    بسیار زیبا و خواندنی بود یاسمن نازنین??

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود