برایشان پختم و ‌شستم و تمیز کردم

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: فهیمه سردشتی

متن زیر درباره تنهایی سالمندان است.

 

ابرهای تیره در پهنه‌ی آسمان جا خوش کرده بودند و نه قصد باریدن داشتند و نه خیال رفتن. روی پلّه‌های حیاط نشسته بودم و به بوته‌ی گل رز خیره مانده بودم که غنچه‌های سبز دیروزش امروز باز شده بود و رنگ صورتی دلنشینش مرا به یاد نوه‌ام می‌انداخت.

آخر او عاشق رنگ صورتی است.

هر چه بیشتر به بوته نگاه می‌کردم بیشتر یاد زندگی خودم می‌افتادم. یاد آن روزها که جوان بودم و سه چهار تا بچّه‌ی قد و نیم قد دوروبرم را گرفته بود. از صبح که بیدار می‌شدم برایشان غذا درست می‌کردم، لباس‌هایشان را می‌شستم و اتاق‌هایشان را تمیز می‌کردم.

اگر مریض بودند به دکتر می‌بردمشان. وقت مدرسه ثبت نامشان می‌کردم و هنگام عید برای خرید به بازار می‌بردمشان. آن‌ها مانند غنچه‌های گلی باز شدند، رشد کردند و شکوفا شدند و من هر روز پیرتر و خموده‌تر شدم.

چاره‌ای نیست.

این رسم و سنّت روزگار است که روزی که جوان هستی و توانا، دور و برت آن قدر شلوغ است که وقت سرخاراندن هم نداری و وقتی که پیر می‌شوی و ناتوان باید بار تنهایی را به دوش بکشی.

صدای خانم کریمی مرا به خود می‌آورد: خانم رضایی بهتره بیایید تو، بارون گرفته، سرما می‌خورید.

از روی پلّه‌ها بلند شدم و همان طور که به داخل می‌رفتم به بوته‌ی گل رز حسودی‌ام شد که فرزندانش نمی‌توانستند او را به خانه‌ی سالمندان ببرند.

 

 

متن زیر نیز در مورد تنهایی یک مادر به‌هنگام سالمندی است:

طفلک بچه‌ها چقدر نگرانم هستند

 

 

مطالب مرتبط
26 دیدگاه‌ها
  1. دینا کاویانی می‌گوید

    بوته‌گل رزی هم که تشنه‌ی آب است، با خودش می‌گوید: خوش‌ به‌حال خانم رضایی که بچه‌هایش توانستند او را به سرای سالمندان ببرند تا کسی مراقبش باشد.
    سالمندانی را دیده‌ام که در تنهایی خودشان روز را شب می‌کنند و فرزندانی که سال‌ها عذاب وجدان روح‌شان را آزرده می‌کند.

  2. بهاره محمدی می‌گوید

    پاینده باشید دوست عزیز? شاید برای تنهایی سالمندی فقط دوست می‌تواند چاره باشد. بارها تفاوت زنهای دوروبرم که دوستان زیادی دارند با آنها که کمتر رفت و آمد می‌کنند را دیده ام. انگار رفیق باعث می‌شود دیرتر پیر شوند. امیدوارم دوروبر همه پر از دوستان خوب و پر انرژی باشد

  3. شاهمرادی می‌گوید

    زیبا بود
    وای به حال پیری

  4. ناشناس می‌گوید

    فهیمه جان قلمتان روان. متن زیبای شما تلنگری بود برای روز مره گیهای ما و اینکه دیر یا زود خودمان هم مثل خانم رضایی حسرت این روزها را خواهیم خورد با وجود تمام این دانسته ها باز هم به غنچه هایمان آب و غذا میدهیم و در انتظار شکوفا شدنشان هستیم. مادر یعنی همین

  5. سمیرا می‌گوید

    خیلی زیبا بود و پر احساس خانم سردشتی عزیز . چقدر خوب که به فکر سالمندانمان باشیم. دیر یا زود ما هم به سن و سال آنها خواهیم بود.

  6. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما فهیمه جان. بسیار زیبا و پر احساس توصیف کردید. اینکه بتونیم در زمان فرزندداری دوستان خود را هم حفظ کنیم شاید در زمان سالمندی حس تنهایی عزیزانمان را نگیرد و دائم چشم به راه فرزندان نباشیم. قلمتون سبز

  7. ف س می‌گوید

    خیلی سخته که پیر باشی ودوستی نداشته باشی

  8. سایه ذوقی می‌گوید

    زیبا بود لذت برم
    من هم به روزهای پیری فکرمیکنم
    قلمتون همیشه توانمند. بانو

  9. سهیلا فراهانی می‌گوید

    قلم توانایی دارید.به شما تبریک میگم.از نظر من سالمندی که با خاطرات فرزندانش سر میکنه،یک دوران خوب و خوش و پر از شادی رو پشت سر گذاشته .خانه ی سالمندان جای هیچ پدر و مادری نیست،جای آنها در کنار فرزندان آنهاست.

  10. شکوفه صمدی می‌گوید

    هر گلی نقشی دارد در این متن. این خیلی خوب است.

  11. بهار می‌گوید

    خیلی با احساس و زیبا و در عین حال غمگین بود ، انشاالله که جای هیچ پدر و مادری در خانه سالمندان نباشه

  12. فرشته خانی می‌گوید

    به نظر.خانه سالمندان برای کسانی که بچه ندا رن و از تنهایی رنج می برن خوبه.ولی با داشتن بچه تو خانه سالمندان بودن واقعا بی انصافیه
    فهیمه جان موفق باشی .
    من خانم رضایی رو روی پله کنار گلها با چشمهای نمناک دیدم .

  13. اذین خودی می‌گوید

    درود بر شما دوست عزیز، متن زیبا و در عین حال متاثر کننده ای بود. به نظر من هرگز نباید افسوس گذشته و کارهایی که برای دیگران کرده ایم را بخوریم. هر روز برای خودش فرصت جدیدی است و تا شقایق هست باید زندگی کرد ، در کنار دوستان، طبیعت و هر چیز کوچکی که سبب شادی و لذت از زندگی بشود…

  14. شهین طالبی می‌گوید

    دوست عزیزم، بسیار زیبا نوشتید. کاش فرزندان وقت برای پدر و مادرشان بگذارند و اگر به دلایلی و ناگزیر از سپردن آنها به خانه سالمندان هستند، آنها را فراموش نکنند و به آنها سربزنند.

  15. زهرادورودیان می‌گوید

    خانه‌سالمندان درموقعیت خودش راه‌حل ومشکل‌گشاست.چگونه‌پدرومادرراازخودراضی کردن برمیگردد به تدبیربچه‌ها.
    آدم تاجایی که می‌تواند،این برکات زندگی راباید درکنارخودنگه دارد.

  16. سردشتی می‌گوید

    با سلام. سپاس از لطف دوستان بزرگواری که متن بنده را مورد توجه قرار داده اند.

  17. پری ناز می‌گوید

    به نظر من هم به جای خودش خوبه . موفق باشید

  18. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    چرا خانمهای سالمند از لحظات تنهایی خود ناراحتند ، چرا از فرصتهای زیبا و آرامش بخش تنهایی استفاده نمی کنند اگر سالمندان عزیز لحظات خود را با مسافرت و خواندن کتاب و کارهای آرامش بخش ولذت بردن از دقایقشان بگذرانند بهتر نیست تا ناراحتی کردن و دق دادن خود البته عده ای از سالمندان که گوشه ی خانه های رنگ و رو رفته سالمندان گیر افتادند را باید از این زندان آزاد کرد ایکاش میشد تورهای تفریحی ترتیب داد که بشه جاهای بدون هیاهو را برای آنها گرفت و اونها هم بتونن لحظات آخر رو قشنگ سپری کنند

  19. ناهید مشایخی می‌گوید

    دوست عزیز مثل همیشه عالی موفق باشید

  20. فرناز می‌گوید

    آفرین بر شما لذت بردم

  21. مهین ساعدی می‌گوید

    دوست عزیزم بسیار قیاس لطیفی داشتید. همانطور که نوشتید این رسم روزگار است. فرزند انسان از مرحلۀ نوزادی، کودکی، نوجوانی، جوانی، سالمندی به پیری و تکامل رشدی می رسد مثل غنچه گل باز و شکوفا و سپس پژمرده میشه. ای کاش فرزندانمان با ما طوری برخورد کنند که دوست دارند فرزندانشان با آنها رفتار کنند!
    کلامتان نافذ و قلمتان توانمند باد!

  22. آزاده می‌گوید

    به نظرم باید آدم تعریف تنهایی رو عوض کنه. اگه کسی بتونه با کتاب، یا هنری وقت خودش رو پر کنه دیگه زمانی که کسی دور و برش نیست احساس تنهایی نداره.

  23. طاهره مسافری می‌گوید

    موفق باشید

  24. ناشناس می‌گوید

    سلام واقعادرسته ومن الان دراین روزگار بسر میبرم خیلی سخته اینکه همه اون روزهای شلوغ
    پر سر صدابه این سرعت تموم شد مثل همین
    قصه کوتاه بودان شاءا…فرزتدانی تربیت کنیم که
    وجود پدر مادرکنارخودشون لذت ببرن.
    خیلی روان وجالب بود در عین حال که کوتاه بودولی لپ مطلبوبه خوانده میرسوند موفق باشی در پناه خدا.

  25. ثریا می‌گوید

    سلام واقعادرسته ومن الان دراین روزگار بسر میبرم خیلی سخته اینکه همه اون روزهای شلوغ
    پر سر صدابه این سرعت تموم شد مثل همین
    قصه کوتاه بودان شاءا…فرزتدانی تربیت کنیم که
    وجود پدر مادرکنارخودشون لذت ببرن.
    خیلی روان وجالب بود در عین حال که کوتاه بودولی لپ مطلبوبه خوانده میرسوند موفق باشی در پناه خدا.

    1. سردشتی می‌گوید

      ان شاالله. ممنون ثریای خوبم

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود