گل‌ها همراه من به خانه‌ی جدید می‌آیند

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: مریم مرسلی

گل خشک

کار اثاث کشی تقریبا به آخر رسیده بود.

رفتم سر کمد گل‌ها.

باید گل‌ها رو سر و سامون می‌دادم. نمی‌دونستم چطور می‌شه اون همه گل خشک رو بدون این که خراب شن به خونه‌ی جدید برد.

از همسرم که پرسیدم شونه‌ای بالا انداخت و گفت: اگه من بودم که هیچ کدوم رو نمی‌بردم. آخه این همه گل خشک رو نگه داشتی که چی؟

و بعد دوباره به صفحه گوشی خیره شد و رفت توی عالم گوشی.

منم به گل‌ها خیره شدم و غرق شدم توی خاطراتی که هر کدوم برام داشتند.

تک تکشون رو دوست داشتم و یادم بود هر کدوم رو کی و کجا و به چه مناسبتی گرفتم.

یکی از دسته گل‌ها پر بود از گل‌های سرخ یک‌دست.

این رو بعد از اولین قهرمون گرفت تا به قول خودش از دلم دربیاره. انصافا هم از دلم در آمده بود آنقدر که الان یادم نمی‌اومد سر چی دعوا کرده بودیم.

دسته گل بعدی یه دسته گل بزرگ بود که از شاگردهای سال‌های قبلم هدیه گرفته بودم. بعضی‌ها آنقدر معرفت داشتند که بعد از دانشجو شدن هم یاد معلمشون باشند.

دسته گل کناریش رو خوب یادمه.

یه روز بارونی بود که همسر جان برام گرفت. بی مناسبت. اومده بود جلوی در مدرسه دنبالم. دست گل رو ناشیانه پشت سرش قایم کرده بود. کلی ذوق کردم چون اصولا اهل سورپرایز کردن و کارهای یهویی نبود.

دسته گل بعدی رو که برداشتم مثل همیشه نم اشک روی گونه‌هام دوید. آخرین یادگار پدرم بود. از دسته گل‌های دیگه قدیمی‌تر و عزیزتر بود. رنگ گل‌هاش مثل کاغذ کاهی شده بود. ولی من خوب یادمه گل‌هاش چه شکلی بودن.

عطر آغوش پدر رو یادمه وقتی بعد از گرفتن دسته گل بغلش کردم.

گرمای دستش رو یادمه وقتی صورتم رو بین دست‌های مردونه‌اش گرفت و پیشونیم رو بوسید. روز فارغ‌التحصیلی‌ام بود.

چقدر دلم براش تنگ شده بود. برای نگاه مهربونش. برای وقت‌هایی که بهم حرف‌های قشنگ می‌زد.

دستی روی شونه‌م اومد و به خودم اومدم.

همسرم بود. نمی‌دونم از کی بالای سرم ایستاده بود. با لحن مهربونی گفت: فردا چند تا کارتن بزرگ برای گل‌ها می‌گیرم و همه رو می‌بریم.

 

گوینده: آوین
موزیک پادکست: قطعه‌ی Naval از نوازنده و آهنگساز فرانسوی یان تیرسن
مطالب مرتبط
26 دیدگاه‌ها
  1. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما خانم مرسلی عزیز. بسیار خوب و دلنشین خاطره بازی با گل های خشک شده داشتید. منم مثل شخصیت داستان شما کلی گل خشک شده و خاطرات قشنگ دارم. قلمتون سبز

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      خوشحالم که متن رو دوست داشتید و نسبت به شخصیت داستان بی شباهت نبودید … مستدام باشید عزیزم.

  2. سردشتی می‌گوید

    منم خیلی گل دوست دارم.ولی وقتی خشک میشن دلم براشون میسوزه و میزارمشون بیرون

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      گل ها واقعا زیبا هستند .. گل باشید اما عمرتان مثل گل نباشد عزیزم ❤

  3. سمیرا می‌گوید

    چقدر عالی بود…??
    نوشته ی شما اشک را به چشم هایم نشاند.
    پر از احساس بود. مخصوصا توصیف دسته گل پدر. و پایان متن که واقعا زیبا بود.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      خوشحالم که متن رو دوست داشتید و باعث افتخاره که احساس شما رو برانگیخت… ممنون از انرژی مثبت تون عزیزم ??

  4. سمیرا می‌گوید

    دست خانم صفویه عزیز هم درد نکند که انقدر باحوصله و با دقت برای هر متن عکسی آماده می کنند. این عکس خیلی واقعی است و گویای دسته های گل داستان خانم مرسلی است. مخصوصا رزهای “کاهی رنگ” پدر.

  5. شهین طالبی می‌گوید

    زیبا و دلنشین….سرشار از خاطره و یادهای دور و نزدیک…..خانم مرسلی موفق باشید.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون از نظر مثبت و دعای زیباتون. .. منم براتون آرزوی بهترین ها رو دارم ❤

  6. شکوفه صمدی می‌گوید

    خانم مرسلی عزیز
    یادم نمی‌آید پیش‌تر چیزی از شما خوانده باشم. این متن سبب میشه در یادم بمانید.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      بله خانم صمدی عزیز این اولین متن منتشر شده من هست. خوشحالم که اینطوره و جدا برای من باعث افتخاره ❤?

  7. فرشته خانی می‌گوید

    گل و کتاب رو به یه انداjه دوست دارم و مثل شما نوشتن رو چقدر خوب که وقت برای نوشتن پیدا کردین.قبلا گلها رو لای کتاب میزاشتیم .یه دنیا خاطره این هم عادت خوبی بود.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      انگار نوشتن هدیه بزرگی بود از طرف خدا … و خوبی این هدیه این بود که دوستان خوبی مثل شما سر راهم قرار داد … موفق باشید ❤

  8. فائزه می‌گوید

    قلمت مانا دوست عزیز. بسیار زیبا نوشتی

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون دوست عزیزم … همراهی زیبای تو قطعا بی تاثیر نبود … برات بهترین ها رو آرزو مندم ❤❤

  9. شاهمرادی می‌گوید

    خانم مرسلی سلام دوست عزیز خودتم گلی که به جمع ما پیوستی خاطره ها همیشه عزیزند حالا چه گل باشد چه کتاب ویا یک لباس امیدوارم در خانه جدید جای نگهداری اونهمه خاطره زیبا را داشته باشید. راستش اگه من بودم از هر دسته گل یه شاخه بر میداشتم تا شوهر جونی به زحمت نیفته ونقطه ضعف گیرش نیاد
    قلمت مانا دلت خوش وتنت سالم
    شاهمرادی

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      سلام خانم شاهمرادی دوست داشتنی …خوشحالم در جمع شما عزیزان هستم… ممنون از دعا و راهنمایی قشنگتون چشم ?❤

  10. آوین می‌گوید

    خانم مرسلی عزیز
    متن زیبا و پر احساس شما را بارها خواندم و هربار چشمانم پر از اشک شد.امیدوارم زندگیتان سرشار از لحظه های ناب و خاطرات بی نظیر باشد.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون آوینی عزیز … صدای دلنشین شما جلوه دیگری به کار داد … ممنون از دعای زیبای شما من هم برایتان آرزومند بهترین ها هستم ❤

    2. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون آوین عزیز … صدای دلنشین شما جلوه دیگری به کار داد … ممنون از دعای زیبای شما من هم برایتان آرزومند بهترین ها هستم ❤

  11. زهرادورودیان می‌گوید

    سلام خانم مرسلی عزیز
    متن پر از احساسه.دسته گل‌ها پر از خاطره‌ست.من هم مثل دوستان دسته گل پدر اشکم را درآورد.من به دسته گل‌های خشک شده میگم احساس خشک شده.?چقدر خوب بود!!

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      سلام خانم درودیان بزرگوار
      چه تعبیر زیبایی ?
      ممنون از نظر زیبای شما ❤

  12. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    متن جالبی بود ، نمیدونم بعضی از آقایون چرا دوست دارن احساسات خانمها رو سرکوب کنن امیدوارم روزی پلی بین این دو جنس آدمها ساخته بشه و زیبایی تفکر زنها و مردها و تلفیق اونها را به همه نشان بده

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون خانم متین رهبری بزرگوار
      من هم امیدوارم این اتفاق هر چه سریعتر بیفته ?

  13. نفیسه ولدی می‌گوید

    چقدر حال و هوای متنتون برام ملموس بود یادم افتاد مدت ها آذربه هایی (گیاهی محلی) رو که پدرم با دستهای خودش برام پاک کرده بود که تو ماست و دوغ بریزم . توی پاکتش نگه داشته بودم و دلم نمیومد مصرفشون کنم . پدر عشقی تکرار نشدنی…

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      خوشحالم که اینطور بوده عزیزم …
      خدای مهربون روح پدرانی که بینمون نیستند رو قرین آرامش کنه و آنهایی که هستند رو حفظ کنه ❤ ❤

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود