متن زیر درباره حرف زدن کودک است:
در آشپزخانه نشسته بودم و آلبوم عکس پسرم را تماشا میکردم.
انگار همین دیروز بود که جواب آزمایش بارداریام را گرفتم و از خوشحالی روی پاهایم بند نبودم!
۹ ماهِ بارداری با تمام سختیها و لذتهایش سپری شد و من پسرم را در آغوش گرفتم. تولد آرمین قشنگترین و زیباترین اتفاق زندگی من بود!
زمان میگذشت و من هر روز شاهد بزرگتر شدن و قد کشیدنش بودم. گردن گرفتن، نشستن، چهاردست و پا رفتن، ایستادن و راه رفتن و… همهی این مراحل را مثل تمام هم سن و سالهایش پشت سر گذاشت؛ اما هنوز یک چیز کم بود؛ پسرم حتی یک کلمه هم حرف نمیزد!
این جا بود که مشکلات و ناراحتیهای من شروع شد! کفش آهنی به پا کردم و به هر جایی که به ذهنم میرسید مراجعه کردم؛ متخصص اطفال، روانپزشک، متخصص مغز و اعصاب و…
پسرم سه ساله شد و هنوز حتی یک کلمه هم حرف نمیزد و چون نمیتوانست منظورش را برساند به شدت عصبی و بدخلق شده بود!
حالا چند سال گذشته است…
پسرم هنوز هم همان طوری است و من در حسرت شنیدن کلمهی مامان هستم. تنها کاری که از دست پزشکان برآمد گرفتن انواع و اقسام آزمایشها، اسکنها و نوارها بود.
از این و آن زخم زبان میشنیدم! دلم به درد میآمد وقتی پسرم را با انگشت به هم نشان میدادند و پچپچ میکردند!
گاهی آرزو میکردم کاش تا ابد باردار میماندم و تنها، تصور اینکه قرار است بهترین مادر دنیا باشم و قشنگترین و باهوشترین بچهی دنیا را تربیت کنم با من میماند!
انگشت اتهام فقط به سوی من بود!
گناه من این بود که میخواستم مادر خوبی باشم!
اهمیتی نداشت و اعتنایی نکردم!
خوب میدانستم نباید ناامید شوم!
هر چه فشار بیشتر شد، تلاشم را بیشتر کردم!
التماس میکردم: پسرم با من حرف بزن، مثل وقتی که در شکمم بودی و من با تو حرف میزدم و به حرفهای نگفتهی تو گوش میسپردم …
حالا پسرم به اندازهی چند کلمه حرف میزند؛ چند کلمه که به اندازهی دنیا برایم ارزش دارد!
من مثل دوران بارداریام سرشار از عشق و امید به فرزندم هستم؛ درست مثل اولین لحظهای که او را در آغوش گرفتم!
گوینده: آوین،
موزیک پادکست: قطعهی اندوه ولادیمیر از ماکس ریختر Max Richter
ماجرای زیر نیز درباره مخاطرات پیرامون فرزندان است اما پایان خوشتری دارد:
رنگیترین نقاشی دنیا
درود بر شما خانم خطیبی عزیز. مادر هرگز ناامید نمیشود و چقدر خوب که مادر قصه ی شما نیز ناامید نشد و مطمئنم فرزندش در بالاترین جایگاههای موفقیت قرار میگیرد، چون بزرگترین مشوق را دارد. قلمتان سبز
وای خیلی دوست داشتم موفق باشید
کاش همان قدر که ما نگران بچه ها هستیم بچه هاهم نگران ما بودند. موفق باشید دوست من
چه نیازمندند این گونه فرزندان به مادری چون مادرِ قصه شما تا غم غصه هایشان را با قندِ قندان نگاه مادرشان قورت دهند. اگر چه قادر به بیان نیستند، به یفین قدر دانِ این قندانِ پر ز قند هستند.
قدرتِ قلم ات به ز پیش باد
امید وپشتکار همیشه به یاری آدم میآید.
موفق باشید. شاهمرادی
امیدوارم شادی در چشم و دل این جور مادران بنشیند.
داستان خوب بود اما من متوجه بیماری پسر شما و یا پسر داستان شما نشدم چرا با انگشت نشانش میدادند آیا منظور سندرم دان بوده یا فقط مشکل گفتار یا …
خانم رهبری عزیز پسر من سه سال و نیم سن داره و حرف نمیزنه، و مشکلش دقیقا معلوم نیست ، بعضی از پزشکها میگن تاخیر تکلم داره و بعضی دیگه میگن اوتیسم ، اینجور بچه ها چون نمیتونن ارتباط برقرار کنن با جیغ و فریاد منظورشونو میرسونن و گاهی هم کتک ، مثلا تصور کنید پسر من سوار تاپ هست من میخوام پیادش کنم چون نمیتونه بگه میخوام بیشتر سوارشم شروع میکنه به گریه و گاهی هم کتک من، تمام زخم زبانها و پچ پچ ها از اطرافیان و اشنایان هست حتی اقوام درجه یک ، که مقصر مادر رو میدونن و بلا استثنا اولین سوالی که میپرسن اینه که چرا با بچه حرف نمیزنی ؟حتی بارها افراد درجه یک خانواده عزیز جلوی من به اطرافیان گفته بچه رو که از رو کتاب بزرگ کنی همین میشه والا ماهم چهار تا بچه بزرگ کردیم ، این حرفها اندازه حرف نزدن و مشکل رفتاری پسرم برام تلخ و ازار دهنده اس ، برای مادری که حتی از هزینه های اولیه خودش برای کلاسهای مختلف پسرش پس انداز میکنه ، برای مادری که حتی یکساعت برای خودش فرصت نداره چون هیچ کس نمیتونه بچه ای که ارتباط برقرار کردن و بلد نیست رو نگه داره حتی خونواده خودم و همسرم
دوست خوبم من فکر کردم که متن شما تنها یک روایت است و نه واقعیت. از شنیدن اینکه فرزند شما دچار این مشکل هست واقعا متاثر شدم.ولی نگران نباشید من بچه های زیادی را در دوستان و اقوام دیدم که دیر تکلم را آغاز کرده اند ولی بعد آنقدر حرف زده اند که همه را خسته کرده اند. امیدوارم خیلی زود متنی از شما در سایت ببینم که خبر بهبودی فرزندتان را به ما بدهد
کاش رفتار یه مشت آدم بیکار و نا آگاه برامون اینقدر مهم نبود و انرژیمون رو هدر ندیم .
سلام خانم خطیبی عزیز.
چه چیزی مردم راجلب میکند که کودک را به هم نشان میدهند؟
بیشتر حس زن نشان داده شده،که درست هم هست ،چون قصه زندگی راوی است.اماما هر انرژی به اطراف بدیم
همان برمی گردد.چه خوب است به هر نقصی برویم به طرف جامعه.
حساسیت یک مادر نسبت به نگاه دیگران به فرزندش، کاملا برام قابل درکه، ولی نگاه ها و حرف و حدیث ها همیشه بوده اند و خواهند بود، به قول معروف در دروازه رو میشه بست، دهن مردمو نه . پس بی توجه به پچ پچ ها، از بودن کنار فرزندتان و عشق ورزیدن به او لذت ببرید…
خوشبحال پسرک قصه با مادری که مثل کوه پشتش وایستاده چقدر خوب نوشتین
عالیه….موفق باشین
عالی بود دوسته مهربونم خوشحالم که بی توجه به حرف مردم مثل کوه پشت پسر قشنگت هستی تو یه مادر فوق العاده ای
بی شک هر لبخندی که بر لبان پسر کوچک ما میشکفد خبر از به بر نشستن نهال کوچک امید دارد و نوید فرداهای بهتر و روزهای روشن تر را میدهد.
شرط پیروزی صبوری است و ایمان به قدمهای استوار که شما قطعا هردورا در خود دارید.
سلام الناز عزیز
تحسینت میکنم مطمئنا بعد از خدا تمام امید بچه ها پدر ومادرشون هستن و مث همیشه میگم همه چی تمومی.کاش انگشتهای قضاوت و اشاره همیشه به سمت خودمون باشه…موفق باشی
خانم خطیبی عزیزم
پرامیدترینِ دلها
روشن ترینِ نگاه ها،
و صبورترینِ گوشها را از صمیم قلبم برایتان آرزومندم☘
الناز جونم داستانتون مثل همیشه عالیست.
خانم خطیبی عزیز، شما متن بسیار زیبایی نوشتید و به خوبی احساس، امید و آرزوها و مشکلاتتون رو تصویر کردید.چند سال پیش همسرم بیمار بود وقتی برای تزریق به درمانگاه مراجعه کردیم، کودکی که تزریق داشت به قدری جیغ میزد و گریه می کرد که من به پدرش گفتم چرا بچه رو از آمپول ترسوندید…پدرش با ملایمت به من گفت که پسرش اوتیسم داره، من به دلیل نگرانی برای همسرم فرصت نکردم از او عذرخواهی کنم، تا این که در مطلب”چند وقت است به هم نگاه هم نکرده ایم” که در سایت هست، این موضوع رو نوشتم. کتاب رمان “ماجرای عجیب سگی در شب” نوشته مارک هادون هم در باره نوجوانی دچار اوتیسم است که من خیلی این کتاب رو دوست داشتم. آرزو می کنم پرتوان و پر از انرژی و عشق و امید شما و پسرتون سلامت و شاد باشید.
خانم خطیبی دستمریزاد!
من مطمئنم با پیگیریهای شما پیشرفت خوبی میکنند فرزندتان.
دوستی دارم که آن قدر تلاش کرد برای فرزندش که الآن با مربی به مدرسه عادی میرود. البته تشخیص پزشکها این بود که از اوتیسم به آسبرگر رسیده. برای تشخیص پیش دکتر تبریزی بردهاید؟
اگر بخواهید با دو دوستی که چنین فرزندانی دارند صحبت کنم تا بتوانید مشورت کنید.
کتاب اینجا مال من است را پیشنهاد میکنم.
موارد بسیاری از صحبت نکردن بچهها تا 5 سالگی گزارش شده که بیشتر اونها برطرف شده.
اگه کودک در چشم مادر نگاه میکنه تقریبا احتمال اوتیسم صفره.
دوست من با مراجعه به توانبخشی شکوفان تونست بچهشو به حرف زدن واداره: ۶۶۵۹۶۱۵۱
الناز جانم
قلمت سبز عزیزم
برای آرمین کوچولوی نازنین بهترین ها رو آرزو میکنم
امیدوارم به زودی حال دلت خوب شه???
شادیهایتان روز افزون
سلام.وبسایت جامعی دارید.دستتون درد نکنه