آلبالو در بارداری
زمستان بود و من شیش ماهه باردار بودم.
هوس آلبالو زده بود به سرم؛ اونم آلبالوی تپل و آبدار، نه آلبالو خشکه که حالم بد میشد بهش فکر کنم. با این حال، هر چیز ترشی میدیدم میکردم تو دهنم، بلکه هوسم بخوابه: لواشک، قره قروت، تمبر هندی، آلوچه.
آخر سر یه شب زدم زیر گریه که: «من آلبالو می خوااام».
علی اومد اشکام رو پاک کرد. دست گذاشت روی شکمم و گفت: «بابایی، والله الآن تو دنیای ما زمستونه و آلبالو پیدا نمیشه. دنیا بیا، آخر بهار میخرم با مامان بخور. مامان آلبالو، تو شیر آلبالو».
بعد به من نگاه کرد و پرسید: «رضایت داد؟»
سرم را دادم بالا که: «نه!»
سرش را خاراند. راه رفت. فکر کرد. یه دفعه داد زد: «انسیه!»
دو متر پریدم هوا: «ها؟ چیه؟»
ترسیدم.
گفت: «هیچی»
رفت توی اتاق و یه تلفن زد. بعد کاپشنپوشیده، آمد بیرون و پرسید: «دو ساعت تنها بمونی نمیترسی؟»
گفتم: «نه!»
اومد جلو، دست گذاشت روی شکمم و گفت: «ترسم نداره؛ پسر بابا پیشته دیگه».
رفت سمت در.
پرسیدم: «کجا؟ شبه، برفه».
گفت: «نگران نباش. زود برمیگردم».
و رفت.
چایی دم کردم. چیپس خوردم. با بچه حرف زدم. همین طور پلکهایم گرم شد و خوابیدم.
چشمانم را که باز کردم، علی توی آشپزخانه بود.
پلک پلک زدم و رسیدم: «اومدی؟ خواب رفتم من؟»
سعی میکرد شادی درون صدایش را پنهان کند.
پرسید: «آمادهای؟».
چشمانم را مالیدم و گفتم: «ها؟»
پا به پا کرد.
از درون آشپزخانه صدای تیله آمد؛ تیله ریختن درون ظرف بلور.
کنجکاوی خواب را از سرم پراند.
– علیییییی، چیه؟
با یک کاسه آلبالو آمد درون اتاق و گفت: «این آلبالوها تازه بودنا، از دماوند تا اینجا هوا سرد بود یخ بستن».
گفتم: «ملچ»
و آب دهنم را قورت دادم.
رویشان نمک پاشیدم. یخ آلبالوها زیر نمک آب شد.
واااای خدا آلبالوهای تپل.
اوووم. تمام کاسه را یک جا خوردم.
بعد یکدفعه یادم افتاد علیای هم هست.
گفتم: «آخ، همهش رو خوردم. حواسم به تو نبود».
گفت: «نوش جونت، خاله زهرا دو تا بسته داده. فقط یخیان دیگه».
چشمک زدم و گفتم: «عیب نداره. دماوند تا تهران هوا سرد بوده، یخ بستن».
خندید.
گفتم: «قربون خندهت بشم. لوپت را بیار جلو، بیار، بیار».
گفت: «انسیه! لبت آلبالوییه».
گفتم: «من اصلا هوس آلبالو کردم که تو رو بوس آلبالویی کنم».
زد روی پیشانیاش. بلند خندید و گفت: «زن حاملهس دیگه» و لپش را آورد جلو.
گوینده: فاطمه همدانی
موزیک پادکست: قطعهای از نوازنده آمریکایی کریس بوتی با عنوان «وقتی عاشق میشوم»
به موسیقی پادکست این متن، قطعهای از نوازنده آمریکایی کریس بوتی گوش کنید:
متن زیر نیز در مورد ویار در بارداری است:
چه ویار خوشمزهای مخصوصا وقتی ویار نایاب یا کمیاب باشه
نوش جونت محبوبه جان
متن زیبایی است با سپاس ویژه از خاله زهرا ….
خانم دشتی موفق باشید.
قدر این مرد مهربان رو باید دونست
امیدوارم این عشقها ابدی باشه
چه بامزه بود
هم آلبالو هم داستان
درود بر شما خانم دشتی عزیز. بسیار بامزه و دلنشین بود. امان از ویارهای بارداری بی موقع و خارج از فصل
درود بر شما. چه متن خوشمزه و شاد و دلنشینی بود. لذت بردم . قلم روانتون زیبایی داستان رو دو چندان کرد
خیلی خوب و بانمک و خوشمزه بود…
قلمتان مانا
خیلی شیرین بود?
اصلاً ویار همین طور خارج از فصل معناداره
متن خوب و صمیمی بود . مثل رابطه انسیه و علی شیرین .
موفق باشید
جالب بود خانم دشتی جون موفق باشی عزیزم
من یادم نمیاد تو بارداری هام هوس چیزی کرده باشم. ولی فکر کنم تجربه شیرینی باشه
تا باشه از این شادیها که آدم بگه دیگه من حرفی ندارم.?
ویار یعنی همین الان بیار !
باید حدس میزدم متن شما باشد محبوبه جان نوشتن هایت هم شیطنت دارد عالی بود