این کوچه، کوچه‌ی آشتی‌کنان است یا کوچه‌ی وحشت

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: فائزه میرنژاد

کوچه

یه پیاده‌رو باریک کنار یه خیابون شلوغ.

مسیر رفت و آمدیه که ناچار می‌شم بعضی وقت‌ها ازش عبور کنم و راه دیگه‌ای هم نداره. مردی از رو‌به‌رو می‌آد. کنارم برای امنیت عابر پیاده حصارکشیه.

امنیت!!

حدودا ده متر مونده که از کنار مرد رد بشم. فکر می‌کنم. دوباره به حصار نگاه می‌کنم ببینم راهی داره ازش عبور کنم؟ امکانش نیست. چاره‌ای ندارم، جز رد شدن. ظاهر موجهی نداره.

تو دلم غوغاس.

مرد بهم می‌رسه و کاملا خودشو می‌کشه کنار و من راحت رد می‌شم.
اولین‌باری که به این راه‌های تنگ و باریک فکر کردم، مال خیلی وقت پیشه. شنیدم قبلنا به کوچه‌های باریک می‌گفتن:

«کوچه‌های آشتی‌کنون»

اولین‌بار کوچه‌های تنگ و باریکو تو تلویزیون دیدم، تو مستندی از محله‌های قدیم تهران. به بابام گفتم: «چه بامزه‌س!»
بابام اونجا بود که این اصطلاح رو به کار برد. پرسیدم: «چرا همچین چیزی بهش می‌گن؟»
گفت: «چون اونقد تنگ و باریکه که اگه دو نفر با هم قهر باشن و برن داخل این کوچه‌ها، مجبور می‌شن برا این که بتونن رد شن، ملاحظه‌ی همو بکنن. نگاه کردن به هم همانا و خدا رو چه دیدی، شاید این جوری شیشه‌ی دلخوری شکست.»

با این اصطلاح بیشتر عاشق این کوچه‌ها شدم.

احساس کردم، چون باید در رفت و آمد با این کوچه‌ها ملاحظه‌ی آدم‌های دیگه رو هم کرد، یه جور احترام به هم نوعو با خودش می‌آره که خیلی تفکر خوبیه.
از اون زمان سال‌ها می‌گذره.

الآن فرق بین تخیل و واقعیتو بیشتر می‌فهمم.

چند سالی هست که دیگه از راه‌های تنگ و باریک، از پیاده‌روهای تک نفره، نه تنها خوشم نمی‌آد، بلکه می‌ترسم.

چند سالیه که مسیرم از پیاده‌روهای باریکی می‌گذره که کنارش خیابونه.

اوایل توجه نمی‌کردم، ولی بعدا دیدم حق تقدم رفت و آمد تو جامعه با کسی نیست که آسیب‌پذیرتره، بلکه با کسیه که قوی‌تره.
الآن دیگه تعجب نمی‌کنم.

حین راه رفتن تو این پیاده‌روها اگه مردی از رو‌به‌رو بیاد، اگه می‌خوام احترامم حفظ بشه، اگه می‌خوام مجبور نشم بچسبم به دیوار و اگه نمی‌خوام با کلی ترس از کنارش رد شم، این وظیفه‌ی منه که از سر راهش کنار برم.

از مسیر همیشگیم دارم رد می‌شم. کنارش خیابونه و یه مسیر باریک.

یه مرد کت و شلواری از رو‌به‌رو می‌آد.

امکانش نیست تغییر مسیر بدم. به تجربه‌ی دیروزم فکر می‌کنم و این‌که مرد موجهیه و این هم حتما راه رو برام باز می‌کنه. مرد از کنارم رد می‌شه.

یه پام تو خیابونه و ذهنم پر از پشیمانی.

 

 

این کوچه، کوچه‌ی آشتی‌کنان است یا کوچه‌ی وحشت
گوینده: آوین
موزیک پادکست: موسیقی متن فیلم کابوی نیمه شب اثر جان بری، آهنگساز بریتانیایی

 

 

 

 

 

 

 

به موسیقی پادکست این متن، اثر جان بری، آهنگساز بریتانیایی گوش کنید :

موسیقی متن فیلم کابوی نیمه شب

متن زیر نیز در مورد مزاحمت خیابانی است:

هیچ‌وقت سر راه هیچ زن متأهلی سبز نشو!

 

 

مطالب مرتبط
17 دیدگاه‌ها
  1. یاسمن بلوری می‌گوید

    دقیقا همینطوره که میگید. عبور از کوچه های باریک در این زمان فقط ترس و دلهره داره و چقدر این موضوع بده. کاش برسه یک زمانی که دوباره حس امنیت و آرامش بوجود بیاد

  2. شهین طالبی می‌گوید

    تجربه ای که همه خانمها دارند. عبارت “احترام به هم نوع” در رفت و آمد و به طور کلی ارتباط اجتماعی، به نظرم مناسب تر و بهتر از واژه ی “آسیب پذیر” است. در مورد قضاوت از روی ظاهر هم معمولا همه چنین برداشتی دارند که ظاهر آراسته افراد باعث اطمینان می شود، اما در واقعیت این طور نیست….
    این متن رو دوست داشتم و جالب بود. خانم میرنژاد موفق باشید.

    1. فائزه می‌گوید

      ممنونم

  3. شکوفه صمدی می‌گوید

    جالب بود و‌ تا آخر می‌کشوند ما رو.

  4. سمیرا می‌گوید

    کوچه های آشتی کنون…
    جالب بود. سپاس از شما و قلمتان مانا

  5. شاهمرادی می‌گوید

    متاسفانه دیگه از روی ظاهر افراد نمیشه باطن اونارو تشخیص دا برا همینه که کوچه آشتی کنون میشه کوچه دلهره وترس
    قشنگ بود موفق باشید.

  6. فرشته خانی می‌گوید

    اونی که راه میده تا شما رد شی یه انسان سالمه و اونی که تنه میزنه و رد میشه یه بیمار .
    پس بی خیال خدا همه بیماران رو شفا بده
    کوچه آشتی کنون،ما هم داشتیم دیوار گچیش شکم داده بود.ولی من یادم نمی آد قدیما بزرگترها با هم قهر باشن.بچه ها چرا ولی اونم خیلی کوتاه بود

  7. زهرادورودیان می‌گوید

    سلتم
    کوچه آشتی‌کنون هم مثل خیلی از موردهای دیگر مفهوم خودش را از دست داده.البته نه اینکه درقدیم همه چیز پاک ومطهر بوده،از قدیم خیلی به یاددارم که اذیت آزارفراوان بود،منظورم فقط مفهوم خود جمله‌ست.

  8. آذین خودی می‌گوید

    درود بر شما
    کاش واقعا همه کوچه ها، کوچه آشتی کنون بود…

  9. مریم مرسلی می‌گوید

    هر چند باری که این متن رو خوندم، لذت بردم … قلمت مانا عزیز جان …?

  10. شکوفه صمدی می‌گوید

    ظاهرش موجه بود…چقدر این جمله آشناست…

  11. خطیبی می‌گوید

    متن جالبی بود، قلمتان سبز

  12. شاهمرادی می‌گوید

    من دلهره اولیه شما رو کاملا درک میکنم .خدارو شکر که بعضی عابرین درک رعایت حقوق دیگران را پیدا کرده اند.موفق باشید.

  13. مریم عاطفی می‌گوید

    خداقوت دوست عزیز . من این مورد رو تو مغازه ای که نزدیک خونمون هست و خیلی کوچک هست تجربه کردم ولی انقدر به نظرم حاد نیومد معمولا اونی که با گذشت تر هست راه رو باز میکند . مگر مورد خاص که بیمار … باشد

  14. نفیسه ولدی می‌گوید

    متن خوبی بود . قصه ی تلخ و تکراری تعرض به حقوق زنان . پایان متن رو دوست داشتم که بدون اشاره مستقیم مخاطب متوجه قضیه میشه .
    موفق باشید

  15. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    به نظرم اینهمه وسواس لازم نیست این استرس باعث میشه آدم ، کسانی رو جذب کنه که نمیخواد حتی یک لحظه از کنارش عبور کنه آدم اگر فکر مثبتی داشته باشه آدمهای بد هم نمیتونن به ادم تعرض کنن . در ضمن تعرض مجازات داره . البته در جاهای تنگ و تاریک خانمها برای احتیاط نباید عبور و مرور کنن مخصوصا در کوچه های پایین شهر که پر از معتاد و… است

  16. ادب می‌گوید

    زمانهای دور آشتی کنان بود امروزه واقعا ترسناکه کوچه های تنگ وتاریک اصلا احساس آرامش نداری در شهر من از این کوچه ها زیاده خدا نکنه کمی هوا تاریک بشود دیگر رد شدن از آنجا وحشت ناک ورعب انگیز است بخصوص در این زمانه در آن لحظات هر شئی که ببینی برایت دلهره آوره

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود