متن زیر در مورد طعم به یادماندنی یک انار است:
نیم نگاهی به ساعتم انداختم.
ساعت، ۶:۳۰ عصر را نشان میداد. باید با انرژی بیشتری آن نیم ساعت را میگذراندم و هیچ نکتهای را هم از قلم نمیانداختم. از ساعت ۸ صبح سرکلاس بودم و فقط یک ساعتِ زمانِ ناهار را استراحت کرده بودم.
از آنجایی که همهی درسهای آن روزم، فرمول و اثبات و حل مسئله بود، کل روز را ایستاده در حال نوشتن و پاک کردن تخته بودم.
فرصت چندانی تا پایان ترم باقی نمانده بود
و باید مطابق برنامهریزیام همهی مطالب را عنوان میکردم. استرس تمام وجودم را فرا گرفته بود و چون یک جلسهی آخر ترم را هم باید برای تولد فرزندم به مرخصی زایمان میرفتم، اضطرابم دوچندان شده بود.
پس از پایان زمان کلاس به سرعت حضور و غیاب کردم و در حال جمعآوری وسایلم برای خروج از کلاس بودم. طبق معمول تعدادی از دانشجویان، در انتهای کلاس مانده بودند تا با سؤالات اضافه یا در زمینهی درس یا پیش نیازها یا شغل آینده یا فلان درس و فلان امتحان و فلان پروژه و ترجمه، راهنمایی بگیرند.
البته که هدف برخی هم فقط التماس دعای آخر ترم بود و دیگر هیچ.
بعضی هم که درک بیشتری داشتند با آرنج به دوستشان میزدند و پچپچی میکردند و من میفهمیدم هدفشان تذکر درک شرایط من به دوستانشان است.
تا آنجا که میتوانستم به سؤالات پاسخ دادم؛ اما وقتی سؤالات به بیراهه کشیده شد، کاسهی صبرم فرو ریخت و جدی گفتم که دیگر به هیچ سؤالی پاسخ نمیدهم و همگی به سلامت.
همه از کلاس خارج شدند. من هم وسایلم را برداشتم و از کلاس خارج شدم.
آخرین نفری بودم که از دانشکده بیرون میرفتم.
نزدیک در خروجی، یکی از دانشجویانم را دیدم که در حال قدم زدن است. کسی جز من در سالن دانشکده حضور نداشت؛
ولی بازهم اطمینان نداشتم که منتظر آمدن من مانده است؛
اما وقتی خسته نباشید گفت و جلوی در ورودی ایستاد، شکم به یقین تبدیل شد و در فکر چارهای برای رهایی از بمباران سؤالات عجیب و غریبش بودم.
کمی این دست و آن دست کرد و در آخر یک انار بسیار بسیار بزرگ از کیفش درآورد و به من داد.
اناری که من تا به آن روز در خوشرنگی و بزرگی، مانندش را ندیده بودم. انار را به سمتم گرفت و گفت: «استاد، این برای شماست».
خوشرنگی و درشتی انار به قدری چشمگیر بود که خود دانشجو هم متوجه برق چشمانم شد.
دستم توان گرفتن انار را نداشت
خجالتزده از همهی افکار قبل از دیدن انار گفتم:
«چه انار درشت خوشرنگی! از کجا آوردیش؟»
گفت: «از انارای باغ پدریم تو یکی از روستاهای اطراف ساوهس. این انارا صادراتیان و تو لحظهی برداشت محصول، این یکی رو به نیت شما برداشتم.
با این کار میخواستم از زحماتی که تو طول ترم، با این حال و روز برام کشیدید، تشکر کنم». ادامه داد: شما شرایط ویژهای داشتید اما از همهی اساتید بیشتر وقت و انرژی میگذاشتید.
این انار برای شما و کوچولوتون!
هرگز چهرهی آن دانشجوی بلندقد روستایی با دستان زمختش و آن انار رؤیایی خوشرنگ با دانههای بسیار درشت زرشکی را فراموش نمیکنم.
آن انار به قدری خوشمزه و شیرین بود که پسر کوچک من به خاطر همان طعم، عاشق انار شد.
گوینده : شکوفه
اگر متن بالا را پسندیدهاید، متن زیر را نیز به شما پیشنهاد میکنیم. این متن هم درباری طعم خوش آلبالو در بارداری است:
آلبالوهای تازهی تپل آبدار برای ویار زنِ باردار
🙂
چقدر خوب بود…
مرسی یاسمن جان
چه واقعی و ملموس توصیف کرده بودید. موضوع خیلی جالبی بود. در ذهنم درشتی و قرمزی آن انار به یادماندنی مجسم شد. برای مادری باردار که استاد است و ساعتها سرپا تدریس کرده، چه میوه ای دلچسب تر و جان افزاتر از چنین اناری می توانست باشد؟
قلمتان سبز
سپاس از شما سمیرا جان. مطمئنم هرگز تصویر آن دانشجو و انار در دستش هرگز از ذهنم پاک نمیشه. خستگی یک ترم را از تنم زدود
زندگی تون پر از این هدیه های خوشرنگ و خوشمزه باشه انشاالله. دستت سلامت یاسمن بانو
سپاس از شما و دعای قشنگتون فهیمه بانوی عزیز
سلام چه هدیه قشنگی خوشرنگ خوشمزه ودلبخواه یک خانم باردار
دست اون دانشجو درد نکنه ونوش جون شما ونی نی
دقیقا همینطوره که میگید. سپاس از شما خانم شاهمرادی عزیزم
چقدر دلنشین و لذت بخشه وقتی میفهمی که زحماتت دیده شده و با هدایای خوشمزه ی دونه اناری جبران میشه خیلی متنت شیرین و هوس برانگیز بود یاسمن جانم ???
بهترین حس دنیا دیده شدن زحمات هست و واقعا خستگی رو رفع میکنه. سپاس از شما مینا جانم
سلام خانم بلوری
مثل همیشه عالی بود متن واقعا ملموس بود
سلام و خداروشکر که دوست داشتید
واای که چه خوب مینویسی، عالی بود دوست جانم
ممنون از نظر لطفت سمانه جون
عالی ? تدریس دنیای ویژه ای هست پر از لحظات خاص و درس آموز . آن هم زمانی که تو آموزگاری ولی می بینی اینطور نیست و آموختن همیشه و همیشه دوسویه است.
ضمن اینکه خوشا به سعادت اون دانشجویان بخاطر داشتن یاسمن مهربان ما در جایگاه استادی ?
سپاس از محبتت آتوسای عزیزم. دقیقا همینطوره که میگی. تجربه ی یک دنیای شیرین و لذت بخش و چه خوشبختند شاگردان آتوسای عزیزم
انار رویایی خوشرنگ گوارای وجودتان
ممنون خانم صادقی عزیز
چقدر خوب!
دم استاد و دانشجو و پسرک گرم!
دلمون از این انارای خوشمزه خوااااست…
مثل همیشه خیلی خوب بود نوشتت. دوست داشتم.
قربون دلت عزیزم. لطف داری فاطمه جون
عکس تو این قسمت خوبه موافقید؟
دوستان هم این کار رابکنند.
دم شما هم گرم که وقت گذاشتید شکوفه جان
یاسمن جونم عالییی بود مهربونم
ممنون از لطفت لیلای عزیزم
وای یاسمن عزیزم خیلی زیبا و پرازاحساس نوشتی . ? اشکم دراومد .
ممنونم بابت متن خوبت ?
زهرا
آخی جانم. شما خوب خوندی زهرا بانوی عزیزم
وای چقدر خاطره شیرین و زیبایی بود یاسمن جان. از شدت احساس خوب چشم هام تر شدن. نوش جانتون اون انار رویایی. و چقدر مهربان، با احساس، قدردان و شریف بوده اون دانشجو. خدا حفظش کنه و همینطور تو و خانواده نازنینت رو دوست عزیزم.
سپاس از لطفت زهرا جون. در طول این سالها دانشجوهای خوب و قدرشناس زیادی داشتم که تصویرشون همیشه جلوی چشمام هست و واقعا خدا حفظشون کنه
متن دلنشین و زیبا….و هدیه ای که از صمیم قلب به نیت شما برداشته شده، به نظرم با ارزشترین هدیه ست.
یاسمن جان خیلی خوب تصویر کردید.
سپاس از محبت شما خانم طالبی عزیز. هدیه ای که هرگز از ذهنم پاک نمیشه
زیبا دلنشین ورویایی لذت بردم
ممنون از نظر لطفت نسیم جون
مثل همیشه عالی بود مرسی یاسمن جان ❤️❤️
خواهش میکنم عزیزم. ممنون از شما
عاشق اون هدیه خالص و بی ریاش شدم انشاله هرجا هست موفق باشه. متنتو دوست داشتم یاداوری خوبی بود برا این نوع هدیه دادن های بی ریا
ایشالا
ممنون از محبتت نسیم جون
امیدوارم همه ی هدیه ها بی منت باشن همیشه
خیلی زیبا بود بعضی آدما آنقدر خوبم که نمی شه فراموششون کرد تو ذهن آدم حک میشن قدر شناسیشون وحتی دستهای پینه بستشون
چه تجربه خوبی
موفق باشید عزیزم
ممنون از شما فرشته جان. دقیقا همینطوره که میگید و من هنوز بعد از ۷ سال تصویر اون دانشجو در ذهنمه
ناشناس نیستم فرشته خانی هستم
یاسمن جان زندگیت پر از انارهای دانهدرشت قرمز پرآب.?
سپاس از دعای خوشمزه ی شما زهرا جان
چه متن امیدوارکننده ای بود. چیز های خوب وقتایی اتفاق می افتند که انتظارشو نداریم. پاینده باشید???
وچقدر دلنشین و بیاد ماندنی میشوند. سپاس از شما فائزه جان
بسیار عالی
بسیار عالی
ممنون?
خیلی زیبااا و با احساس بودش، حالمو خوب کردش، ان شالله همه چیزای خوب تو زندگیاا اینجوری غافلگیرانه اتفاق بیفته، متن دوست داشتنی و شیرینی بودش،موفق باشی گلم
سپاس از شما عزیزم. امیدوارم همواره حالت با چیزهای واقعی خوب باشه دوست خوبم
درود بر شما مادر و استاد نمونه و انار زندگیتان همیشه پر از دانه های درشت و آبدار موفقیت…
سپاس از شما و دعای خوشمزه ی شما آذین جان
چه زیبا و دلنشین.به حدی که خوشمزگی اناررو کاملا حس کردم.گوارای وجود خودت و پسر گلیت
ممنون از شما دوست عزیز
بااین اتفاقات چقدر خستگی ادم در میشه! خوشا به حالت یاسمن جان
دقیقا همینطوره. خستگی اون ترم و همه ی ترمهای قبلش. ممنون
چقدردلنشینه نوشته هات یاسمن جان واقعا لذت میبرم،زندگیتون پرباش ازاین خوشرنگیها
سپاس از شما عزیزم. نظر لطف شماست نسبت به من
سلام خانم بلوری زیبایی دنیا وزحمات بی دریغ شمادرانار خوشرنگ جمع شده بوده خسته نباشی وخداقوت به شمابزرگوارمیگم
ممنون از شما همکار و دوست خوب و گرامی. خدا قوت به شما
واااای اون انار صادراتی ها بی نظیرند. خیلی ساله که به خاطر خشکسالی و مدیریت ناصحیح اب، باغهای ساوه یکی یکی خشک میشوند. دیگه واقعا رویایی هست دیدن این انارها
آفرین به دانشجویی که قدر شناس بوده . آفرین به سلیقه ش
دقیقا همینطوره که میگید و صد حیف و افسوس
آدمهای قدرشناس همیشه در قلب آدم میمونن