خودم را در آغوش و خنده‌ی این مرد گم می‌کنم

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: محبوبه دشتی

متن زیر داستانی عاشقانه از آغوش گرم همسر است:

سرم را گذاشتم روی شانه‌اش و گفتم:

«ما خیلی خوشبختیم علی».

سرش را چرخاند و خیره شد به دیوارِ دور.

با تنه‌ام هولش دادم و گفتم: «خوشبختیم دیگه. بی‌مزه!»
سرش را چرخاند توی صورتم. آهسته شمرد: «با پولی که ندارم. با کاری که ندارم. با خونه‌ای که نداریم. با بچه‌ای که بعد از ده سال نداریم. با خرجی که نداریم بکنیم تا تو مادر شی. با کدومش؟ با کدومش خوشبختیم؟ با همه‌ی اینا که اگه تو رو نداشتم نبودن؟»

پقی می‌زند زیر خنده.

موهایم را پوش می‌دهد.
ـ هنوز مثل بچگیات دیوانه‌ای.

توی چشمانش خندیدم و گفتم: «هنوز مثل بچگیام دوستت دارم پسرخاله».

می‌خندد.
می‌گویم نخند و الکی اخم می‌کنم.
جواب سؤالت را بگیر: «اگه با هر پسر دیگه‌ای ازدواج می‌کردم و کنار دستش می‌نشستم، دروغ بود. باهاش می‌خندیدم، دروغ بود. باهاش می‌خوابیدم، دروغ بود. زیر یه سقف می‌رفتم، دروغ بود. بچه می‌آوردم، دروغ بود، دروغ بود، دروغ بود».

خودم را توی بغلش گم می‌کنم و چشمانم را درون چشمش پیدا.

با مطمئن‌ترین نوع نگاهم می‌گویم: «دروغ یعنی بدبختی علی. بدبختی. من کنار هر کس دیگه‌ای جز تو خوشبخت نبودم، چون فقط عشقم نسبت به تو واقعیه. با خونه یا بی‌ خونه».
سرش را به سرم می‌چسباند و می‌گوید: «دیوونه، دیوونه، دیوونه».
سرم را می‌گذارم روی قلبش. سرم را می‌بوسد و می‌گوید: «درستش می‌کنم برات».
قلقلکش می‌دهم و می‌گویم: «تو فقط بخند، همه چی درسته برام».

 

خودم را در آغوش و خنده‌ی این مرد گم می‌کنم
گوینده: آوین
موزیک پادکست: قطعه ورودی انیمیشن شازده کوچولو، ساخته‌ی ریچارد هاروی

 

 

 

 

 

روایت عاشقانه‌ی دیگری را به قلم همین نویسنده بخوانید:

آلبالوهای تازه‌ی تپل آبدار برای ویار زنِ باردار

 

 

 

مطالب مرتبط
13 دیدگاه‌ها
  1. یاسمن بلوری می‌گوید

    سپاس از شما خانم دشتی عزیز. بسیار خوب و دلنشین توصیف کردید. خوشبختی یعنی عشق واقعی

  2. طاهره مسافری می‌گوید

    این جور خوشبختی رو حفظ کردن خیلی سخته. اگه کسی بعد از ده سال تونسته خوشبختی اش رو در این شرایط حفظ کنه واقعا باید قدرش رو دونست

  3. دورودیان می‌گوید

    دوطرف داریم،یک طرف خوشبختی محض،یک طرف خوشبختی مشروط.خوشبختی دومی سختِ ودیر به دست میاد؛اما اولی ازهمون لحظه اول بدست اومده.

  4. فرشته خانی می‌گوید

    عشق به پسر خاله یا فامیل آنقدر نزدیک برای من خیلی جالبه معمولا احساس آدم بیشتر مثل احساس خواهر و برادریه.
    خوب برای عاشق شدن انگار حد و مرزی نیست
    و از عشق قشنگتر هم احساسی نیست.

    قصه عاشقانه یک روز جمعه پاییزی
    زیبا بود .

  5. سمیرا می‌گوید

    خواندن متن های عاشقانه که در آن محبت موج میزند، لطف بسیار دارد.
    قلم تان پر مهر

  6. شکوفه صمدی می‌گوید

    عاشقانه‌ای خواندنی!

  7. الهه می‌گوید

    خیلی لذت بردم از این همه عشق ودوستی

  8. فائزه می‌گوید

    بسیار دلنشین بود. قلمون مانا:)

  9. شهین طالبی می‌گوید

    از مشکلات گفتید که در گرمای حس عاشقانه کنار می روند و کم رنگ می شوند و قشنگ نوشتید. قلمتان زیبا

  10. خطیبی می‌گوید

    عاشقانه قشنگی بود ،قلمتون سبز….

  11. بهاره محمدی می‌گوید

    چقدر قشنگ بود???? خیلی به دلم نشست. عاشقی گوارای وجودتون. موفق باشید

  12. نفیسه ولدی می‌گوید

    این روزها که همه چیز در نمایش پول و ظاهر خلاصه شده ، خواندن چنین متنی خیلی دلپذیره . متن بی کم و کاستی بود .
    فقط یه نکته کوچک : جمله :« با مطمئن ترین توع نگاهم » در متنی چنین روان کمی توی ذوق می زنه .
    من پوزش می خوام از نقد واقعا حیفم اومد متنتون کامل نباشه .
    اشاره به دروغ بودن زندگی در کنار کسی که دوستش نداریم بسیار نکته بینانه و تازه بود.
    موفق باشید

  13. زینت نجار می‌گوید

    عمر عشق تان بی پایان

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود