از نو، خوب نگاه می‌کنم

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: سمیرا قاسمی

 

امروز آلودگی هوا ی تهران و تعطیلی مدارس، بهانه دستم داد تا دورِ کارهای غیرضروری را قلم بکشم و در خانه بمانم.

با خودم گفتم امروز دیگر باید دستی به سر و روی خانه بکشم، اگر چه تا بعدازظهر هم همچنان درگیر عذاب وجدان و یکی به دو با خودم بودم که امروز که فرصت است بروم بیرون و کلک آن کارهای باقی مانده را بکنم.

اما ماندم و همراه با آواز رضا قلی تجریشی و تصنیف دشتی، دستی به سر و روی خانه کشیدم.

اصلاً امروز روزِ خانه ماندن بود.

ظرف‌ها را شستم، گاز را تمیز کردم، گلدان‌ها را دستمال کشیدم، زمین را جارو زدم. بعد مشغول گردگیری شدم. اولین چیزی را که دم دستم بود برداشتم، شیشه‎‌اش در آمد، آن را جا انداختم. از قسمت خشکِ دستمال، روی چوبش کشیدم. تمیزش کردم، درست همانطور که میز و صندلی و کابینت را تمیز می‌کردم.

در فکرهای خودم بودم.

در رفت و آمد میان فکرهای خودم و تصویر شیئی که تمیزش می‌کردم ناگاه متوقف شدم.

نگاهی مرا ایستاند.

نگاه همسرم در عکس، نگاه خودم در عکس. هر دو نیمرخ. من دسته گلی در دستم، او دست در جیبش.

هر دو به هم خیره بودیم.

من نیز به هر دو نفر خیره ماندم. به نگاه همسرم در عکس، به چشم‌هایی که تیزبینانه نگاه می‌کرد، چشم‌هایی پر از ایمان، پر از توان، پر از شروع. و نگاه من در عکس، پر از باور، پر از اعتماد، پر از جرأت. نگاه‌هایی جاندار. جاندار مثل پرنده‌ای یا کودکی. آیا امروز هم نگاه من به او همان طور است که در عکس بود؟

نگاه او به من چطور؟ چیزی تغییر کرده؟ چیزی کم یا اضافه شده؟ چه چیزهایی تکراری شده‌اند و چرا تکراری شدند؟ چه چیزهایی هنوز تازه هستند و چرا هنوز تازه هستند؟
نگاهم در عکس، نگاهی جویاست. تلاش برای ورود به دنیای انسانی دیگر و شناختن او. اما در این چندین سال چقدر او را شناخته‌ام؟ نکند تصورم از فهم او، تنها تکرار پیش‌داوری‌های خودم بوده باشد؟

شیشه را دستمال می‌کشم.

گرد را از رویش پاک می‌کنم. هوای تهران امروز آلوده است و مدارس، تعطیل. انگار امروز باید حتماً وقتی برای آرام چرخیدنم در خانه بگذارم. امروز، شتاب، تعطیل است. دویدن از این ایستگاه به آن ایستگاه تعطیل است.

امروز باید در یک نقطه از خانه‌ توقف کنم و شروع کنم.

این‌بار عکس‎هایمان را از نو، خوب نگاه کنم.

از نو، خوب نگاه می‌کنم
گوینده: دنیا طیبی

 

 

 

 

 

 

داستان دیگری را به قلم همین نویسنده بخوانید :

بلبل پربسته ز کنج قفس درآ!

 

 

 

مطالب مرتبط
30 دیدگاه‌ها
  1. سردشتی می‌گوید

    گاهی لازم هست که توقف کنیم و یه نگاه به خودمون و اطراف داشته باشیم. شاید لازم باشه یه چیزایی رو تغییر بدیم.متن خوبی بود سمیرا جان

    1. سمیرا می‌گوید

      سپاس خانم سردشتی عزیز. کاملا موافقم، لازم است که به چیزها و کس ها نگاه عادتی نداشته باشیم، (کار سختی است)، و تلاش کنیم هر لحظه نگاهمان نو و تازه باشد.
      با مهر

  2. شکوفه صمدی می‌گوید

    امروز شتاب تعطیل است…

    1. سمیرا می‌گوید

      ای کاش شتاب همیشه تعطیل باشد، شکوفه بانو.

  3. فرشته خانی می‌گوید

    خیلی زیبا و خواندنی باز نگری به زندگی چندین ساله و گردگیری از خاطرات با هم بودن،چقدر جالبه،آلودگی هوا باعث پاکی و ارزیابیه لحظات تلخ شیرین زندگی شده.

    1. سمیرا می‌گوید

      ارتباط میان آلودگی شهر و غبار گرفتن نگاه ها! چه جالب گفتید! خودم به قصد چنین ارتباطی ایجاد نکردم. شاید ناخودآگاه نوشته ام و ارتباطی میانشان ایجاد کرده ام. سپاس خانم خانی عزیز.

  4. شاهمرادی می‌گوید

    سمیرا جان هیچ زندگی جای شک ندارد مگر اینکه عکسش ثابت شود پس با اگر ها زندگی را خراب نکن
    نگاه مثبت داشته باش
    موفق باشی

    1. سمیرا می‌گوید

      سپاس از مهرتان خانم شاهمرادی عزیزم. البته جای نگرانی نیست ، شک ها و پرسش هایم از نوع فلسفی بودند و نه از جنس زناشویی.
      با مهر بسیار

  5. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    یه چیزی که در تمام داستانها به چشم میخوره گیر کردن در باتلاق احساسه . ما وقف شدیم چرا؟

    1. سمیرا می‌گوید

      آتوسا جان، کنجکاوم بدانم چرا از واژه ی “باتلاق” برای تشبیه و توضیحِ “احساس” استفاده می کنید.

  6. زینت نجار می‌گوید

    الهی، عروس و داماد دیروز شاهد لحظات شیرین امروز و فردای خود باشند

    1. سمیرا می‌گوید

      چه دعای زیبا، پراحساس و امید بخشی. سپاس از مهرتان خانم نجار عزیز

  7. یاسمن بلوری می‌گوید

    دست مریزاد سمیرا جان. بسیار زیبا و دقیق گفتید. کاش لحظه هایی از زندگی رو تعطیل کنیم و به گذشته برگردیم و هدف هامون رو از انتخاب های مختلف دنبال کنیم. اون وقت میتونیم بهتر و سنجیده تر عمل کنیم

    1. سمیرا می‌گوید

      خیلی خوب است یاسمن جان اگر بتوانیم چنین کنیم. چیزها، آدم ها و خودمان را بهتر و دقیق تر ببینیم. سپاس از دیدگاه ارزشمندتان.

  8. ادب می‌گوید

    نگاه دقیقی بودخیلی به دل من نشست ممنون ازقلم خوبت کاش همیشه در حال پاک کردن غبار از افکارمان باشیم وعجله را حذف کنیم از زندگی وآرام آهسته در مسیر حرکت کنیم گاهی آلودگی هوا هم خوبه ?

    1. سمیرا می‌گوید

      سپاسگزارم خانم ادب عزیز.

  9. سمانه می‌گوید

    سلام سمیرا جان
    خیلی خوب بود
    چه چیزهایی هنوز زنده‌اند و چرا زنده‌اند

    1. سمیرا می‌گوید

      ممنونم سمانه جان.

  10. بهاره محمدی می‌گوید

    این توقف تلنگر خوبی است، نوشته های شمارو دوست دارم. برشهای کوچکی از زندگی با کلی حرف برای گفتن. موفق باشید و سرزنده

    1. سمیرا می‌گوید

      سپاس از لطف فراوان شما خانم محمدی عزیز.
      من هم متن های شما را خیلی دوست دارم. مخصوصا “با من درد دل نکن” را.

  11. ناشناس می‌گوید

    چقدر این کشف های کوچیک اما مهم و دوس دارم…
    ممنون سمیرای نازنین

    1. سمیرا می‌گوید

      سپاسگزارم دوست عزیز.

  12. دورودیان می‌گوید

    باسپاس
    متن خانم سمیرادارای چالشی ذهنی است.سوالات متن بازنگری درزندگی‌ست.آی آدم‌های دونفره!کجای زندگی هستی؟بایست قدری‌آرامتر.این‌جادوراهی است تامل کن.

    اشاره به دسته‌گل عروس ودست‌به‌جیب دوماد هم جالب بود.

    1. سمیرا می‌گوید

      سپاس بسیار خانم دورودیان عزیز. چقدر جالب نوشتید.

  13. سارا می‌گوید

    سمیرا جان زیبا و عمیق مینویسید،نوشته هاتان را دوست دارم

    1. سمیرا می‌گوید

      سپاس بسیار از شما سارای عزیز

  14. شهین طالبی می‌گوید

    خیلی زیبا نوشتید. انجام کارهای خانه و به طور موازی اندیشیدن در باره زندگی، عشق و شناخت هم…
    سمیرا جان قلمتان پرعشق

    1. سمیرا می‌گوید

      ممنونم از محبت شما خانم طالبی مهربان

  15. مریم احمدی می‌گوید

    توقف و شروع! چیزی که ما این روزا کمتر بهش توجه می کنیم. قلمتو و داستانت رو دوست داشتم سمیرا گلی. موفق باشی

    1. سمیرا می‌گوید

      چه جالب نوشتید؛ توقف و شروع! سپاسگزارم مریم جان.

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود