تو که مجردی ، کاری جز خوردن و خوابیدن هم داری؟

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: آتوسا سادات متین رهبری

داستان زیر روایتی از مشکلات اشتغال در دوران مجردی است :

همه می‌گفتن از مجرد بودنت لذت ببر؛

متأهل که بشی دیگه وقت سر خاروندن هم نداری! من یه دختر ۲۱ ساله بودم و سابقه‌ی کاری آنچنانی‌ نداشتم! رئیسم یه خانم همیشه نگران بود که مدام از بچه‌ش و تکالیف زیادش،

از پخت و پز و غرغرهای شوهرش و از عقب موندن پروژه‌ها حرف می‌زد!

من تنها مجرد مجموعه بودم که همکارهای متأهلم چشم به همراهی و همدردی من دوخته بودن!
می‌گفتن: «بچه‌هامون مدرسه دارن و تو مجردی؛ بچه‌هامون درس دارن و تو مجردی؛ بچه‌هامون کلاس زبان دارن و تو مجردی؛ بچه‌هامون پنجشنبه‌ها خونه‌ن و ما باید پیششون باشیم و فقط یه نفر پنج شنبه‌ها حق داره اضافه کار بمونه! تو بمون!»
و بعد ادامه می‌دادن: «همکار خوب باید به همکارش کمک کنه، پس تو که مجردی و کاری جز خوردن و خوابیدن نداری، جای همه‌ی ما بیا سرِکار!»
من هم که کم سن‌وسال و کم‌سابقه بودم و نمی‌تونستم بهشون نه بگم، مجبور شدم دانشگاه و کلاس زبان و مسافرت و تفریح و حتی ازدواجو ببوسم و بذارم کنار! عمق توقعات اون‌ها تا اون جایی پیش رفت که حتی توی دوره‌ی بیماری‌های زنانه‌م هم زمانی برای استراحت نداشتم و با درد و فشار پایین باید جای خودم و بقیه کار می‌کردم…

اما این هدف من از اشتغال نبود!

کار برای کار داشت پیرم می‌کرد و زندگی رو برام جهنم کرده بود!

برای همین یه‌روز نشستم سنگ‌هامو با خودم وا کَندم و به خودم گفتم: «تو مجردی؛ اما باید درس بخونی! تو مجردی؛ اما باید کلاس زبان بری! تو مجردی؛ اما باید مسافرت بری و تفریح کنی! تو مجردی؛ اما باید مثل بقیه کنار خونواده‌ت باشی…»
پس عزممو جزم کردم و رفتم به همکارهام گفتم:

«من دیگه نیستم!»

رئیسم به جای همه گفت: «پس برو کنار خانواده‌ت و دیگه سر کار نیا!»
پرسیدم: «ببخشید! شماها چرا نمی‌رید کنار خونواده‌تون!»
گفت: «چون چرخ زندگیمون بدون کار و حقوق نمی‌چرخه!»
من هم گفتم: «خب من هم نون‌آور خونواده‌م و چرخ زندگی ما هم بدون حقوق من نمی‌چرخه!»
متأسفانه هرچی گفتم گوشش بدهکار نبود! همدردی وظیفه‌ی من شده بود و همراهی کار هر روزم!
باید یه فکری می‌کردم. اگه اینطوری ادامه می‌دادم کلاهم پس معرکه بود!

بالاخره با اصرار و پیگیری‌های مداومم، بعد از ۸ سال به واحد دیگه‌ای منتقل شدم و اگرچه توی این واحد هم مشکلاتی داشتم؛

اما اوضاعم نسبت به قبل بهتر شد!

 

 

 

تو که مجردی، کاری جز خوردن و خوابیدن هم داری؟
گوینده: نیلوفر نگهبان
موزیک پادکست: قطعه‌ی بیسکایا ساخته‌ی جیمز لست آهنگساز آلمانی

 

 

 

 

 

اگر روایت بالا را دوست داشتید، ماجرای زیر را به شما پیشنهاد می‌کنیم:

دلم می‌خواهد بیشتر به مادر و پدرم سر بزنم

 

 

 

 

مطالب مرتبط
12 دیدگاه‌ها
  1. سمیرا می‌گوید

    درود بر شما! خیلی خوب بود.
    متاسفانه ما معمولا خودمان را محّق می‌دانیم و سایرین را نه.
    قلمتان مانا

  2. یاسمن بلوری می‌گوید

    سلام آتوسا جان. بسیار عالی و خوب نوشتید. من هم از نزدیک شاهد زندگی خانم های مجرد و توقعات اطرافیان نسبت به اونها بودم. متاسفانه مردم ما اجازه ی هر دخالتی رو به خودشون میدن و این خیلی بده. یک انسان مجرد حق داره از مجردی خودش لذت ببره نه اینکه جور متاهلی دیگران رو بکشه. قلمت سبز دوست من

  3. شهین طالبی می‌گوید

    عجب رییس و همکارایی! چقدر سواستفاده کردند! گاهی در محیط های کاری واقعا از تازه کارها سو استفاده می شود به بهانه های مختلف که یک موردش را(تجرد) شما به خوبی توضیح دادید.
    موفق باشید.

  4. پری ناز می‌گوید

    واقعا که … بی فرهنگی هم حدی داره

  5. دورودیان می‌گوید

    باید ببینیم خودمون کجا ایستادیم؛اگر چه بی‌انصافی هست ؛ولی همه به نفع خودشون قدم برمی‌دارند وما هم نمی تونیم بگیم چرا!این خود فرد هست که باید قدرت “نه”گفتن رابلد باشه وتفکر کنه.
    به امید روزهای بهتر دوست عزیزم

  6. نفیسه ولدی می‌گوید

    گرچه واقعا مسئولیت های مجردها از متاهل ها به مراتب کمتره اما دلیل نمیشه که همه توقع داشته باشند بار مسئولیت و انتخاب متاهل ها رو مجردها به دوش بکشند این نا عادلانه است .
    براتون آرزوی موفقیت دارم

  7. اذین خودی می‌گوید

    درود بر شما
    این خیلی خوبه که بالاخره سنگاتونو با خودتون واکندید و تصمیم گرفتید برای خودتون زندگی کنید
    موفق باشید

  8. میرعبدالی می‌گوید

    عالی بود آتوسا جان،موفق باشی

  9. فرشته خانی می‌گوید

    تعادل در هر کاری لازمه حتی کار خیر.
    وقتی بی توقع کاری رو مدام انجام بدیم وظیفه می شه وانجام ندادنش باعث دلخوری و رنجش
    پس خیلی راحت یه وقتهایی باید بگیم نه.

  10. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    ممنون دوستان عزیزم

  11. خطیبی می‌گوید

    خیلی بی فرهنگ بودند ، واقعا جای تأسف داره، تاهل و تجرد هرکسی مربوط به خودشه

  12. دینا کاویانی می‌گوید

    کاش نه گفتن را از بچگی یادبگیریم، تا در بزرگسالی بتوانیم مراقب حق خودمان باشیم.

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود