روایتی از صبر و دلتنگی :
صورت لاغر و بدن تکیدهاش در اوج جوانی، برایم سؤال بود؛ زن بیست و چند سالهی روستایی که چندوقتی بود در جلسات مسجد شرکت میکرد؛
اما چرا آنقدر غم به چهره داشت؟
همیشه وقتی مینشست، یکی از زانوهایش را بغل میگرفت؛ سرش را به دیوار تکیه میداد و به یک نقطه در دوردست خیره میشد!
هنوز آثار لکههای حاملگی روی پوستش، بینی و گونهاش دیده میشد!
«شاید بچه شیر میدهد که اینقدر تکیده است! شاید مریض است! شاید هم کشاورزی میکند که پوستش تیره شده است!»
آنروز بحث کلاس دربارهی صبر بود و من معلم بودم! بعد از پایان کلاس آمد و با بغضی در گلو از من پرسید: «اگه یه مادر برای بچهای که از دستش داده گریه کنه ناشکریه؟»
چشمانم خیره شد و آه از نهادم بلند شد!
پرسیدم: «چند وقتش بود؟»
گفت: «هشت ماه!»
مکثی کردم و تصاویر هشت ماهگی بچههایم؛ شیرینترین لحظات داشتنشان را از ذهنم گذراندم!
چشمانم را اشک فرا گرفت!
چقدر حرف زدن آسان و عمل کردن به آن سخت است! به او چه میگفتم که خودم باورش داشته و عامل به آن باشم؟
گفتم: «گریه کن…؛ اما به خواست خدا راضی باش!»
گفت: «راضیام؛ اما چه کنم؟ دلم خیلی براش تنگ میشه! دخترم تازه زبون باز کرده بود!»
همهی رنجهایی که در صورتش دیده بودم، معنا شد!
صبر او را زنده نگه داشته بود!
ایمان به خدا آرامش را از او سلب نکرده بود؛ اما با دلتنگیاش هنوز کنار نیامده بود!
آه از این دلتنگیها!
زمان! برای تمام دلتنگیها زود بگذر که ثانیههایت برایشان حکم سالها دارد!
گوینده: دتیس
موزیک پادکست: موسیقی متن فیلم زندگی دوگانه ورونیکا ساخته زبیگنف پرایزنر
اگر این متن را دوست داشتید، خواندن داستان زیر را نیز به شما پیشنهاد میکنیم:
جنین شما یک کروموزم اضافی دارد
خیلی خوب نوشتید خانم محمدی عزیز. واقعا دست مریزاد!
ایکاش بتوان برای غمهایی چنین سنگین، راه حلهای دیگری، بهجز صبوری، پیدا کرد. چون خیلی موقعها صبوری میشود مساوی با اینکه غمها را بروز ندهید، بلکه درون بریزید و هیچ چیز نگویید؛ و این خیلی دردناک و مخرب است. فکر میکنم روانشناسی راهحلهایی برای تحمل دردهایی چنین سنگین داشته باشند.
قلمتان مانا
صبوری در برابر از دست دادنی که دست ما نیست،تنها راه چاره است.اما اینکه چطور صبری باشد این دست ماست.ممنون از نظرت عزیزم.
به گمانم سخت ترین امتحان الهی همین گرفتن فرزند از والدین باشد. موفق باشید بانو
ممنونم عزیزم.بله همینطوره.
غم از دست دادن یک عزیز فراموش نمی شه
زمان اونهم سالها باید بگذره تا اون غم کمی التیام پیدا کنه.
بعضی وقتها آدم بی دین و ایمان میشه می گه خدایا چرا من و از او فاصله می گیره،ولی تنها جایی که میشه آرام شد پیش خودشه می بخشی و بر می گردی پیشش خدا رو می گم،چون جای دیگه ای برای آرامش دو باره نیست.
همه چیز رو از آن خودمون میدانیم.و از دست دادنش برامون در حد جان کندن میشود. در صورتی که همیشه باید به آیه واقف بود
انا لله و انا الیه راجعون.همه از خداییم و به سوی او باز گردانده میشویم
هیچ ندارم بگویم…
بزرگترین غم برای آدمی، غم از دست دادن فرزند است و فکر می کنم به هیچ صورتی نمی توان با آن کنار آمد. هر چند در قرآن آمده که در مشکلات از صبر و صلاه کمک بگیرید. فقط خدا می تواند در التیام این داغ جانسوز کمک کند.
…????????
از همگی ممنونم که وقت گذاشتید
صبرانسان راصیقلی میکنه ومیسازه.بعد صبر انسان پختهتر میشه.
فراقم سخت میآیدولیکن صبرمیباید. که گربگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
واقعا شعر به جا و زیبایی بود……سست پیمانی از نداشتن صبره..ممنونم
درود بر شما خانم محمدی عزیز. چقدر زیبا توصیف کردید. دلم پر غصه شد. از دست دادن عزیز در هر سنی خیلی سخته و غیرقابل توصیف. گاهی وقتها به مفهوم صبر فکر میکنم
دلتون همیشه شاد غصه هاتون دمِ باد صبرتون زیاد زیاد……
صبر اوج احترام به حکمت خداست
وای خانم محمدی چقدر متن شما ناراحتم کرد با اینکه بچه ندارم که بدونم دقیقا چیه موفق باشید
لطف زن بودن اینه که درک بالایی داره.
فکر می کنم ازدست دادن فرزند خیلی دردناکه و هیچ وقت فراموش نمیشه….
خانم محمدی موفق باشید.
ممنونم
خیلی خیلی خیلی دردناک بود. منکه گریه امانم نمیدهد چیزی بنویسم,سبز باشی همیشه خیلی واضح و روشن نوشتی,
ممنون خواهر خوبم.بچه هایت همیشه سلامت باشند.
چقدر دردناک بود …