دختره‌ی سربه هوا!

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: زهرا میرعبدالی

داستانی از خاطرات دانشجویی :

وارد دانشگاه که شدم، شور و هیجان خاصی داشتم.

بالاخره بعد از کلی زحمت و توی خونه موندن تونسته بودم توی رشته‌ی نقاشی، همون رشته‌ای که دوست داشتم پذیرفته بشم! خیلی زود به فضای دانشگاه خو گرفتم و از لحظه به لحظه‌ش لذت می‌بردم!
ترم دوم بودم که قرار شد یه ‌روز من و دوستم، همراه استادمون بریم توی پارک نزدیک دانشگاه و از طبیعت نقاشی بکشیم. پیاده داشتیم به سمت پارک می‌رفتیم که یه خونه‌ای توی اون اطراف توجه‌مو جلب کرد؛ خونه‌ای که بیشتر از ده دوازده تا پلاکاردِ تسلیت و پارچه‌ی مشکی به دیوارش زده بودن!

متعجب گفتم: وااای چند نفر با هم مردن!

استادم که آدم شوخ‌طبع و نکته‌گیری بود شنید و با خنده گفت: اتوبوس که چپ نکرده! چند نفر تسلیت گفتن دختر!
از خجالت لپ‌هام گل انداخت و خودم هم از سوتی‌ای که داده بودم خنده‌م گرفت!
وقتی رسیدیم توی پارک، هر کدوم گوشه‌ای نشستیم و مشغول کشیدن نقاشی شدیم. سر ظهر بود و تیغ آفتاب حتی از روی کلاهم به سرم رحم نمی‌کرد و مجبور بودم کلاهمو مدام جابجا کنم. به دوستم گفتم:

«دلم بدجور هوای بستنی کرده.»

و ادامه دادم: تو هم می‌خوای؟
همین که گفت: «آره!» زودی بلند شدم و رفتم از دکه‌ای که نزدیکی پارک بود سه تا بستنی برای خودم و دوستم و استادم گرفتم. بستنی دوستمو که دادم دویدم که بستنی استادم هم بدم؛ اما حواسم پرت شد؛ پام به لبه‌ی جدول گیر کرد و شیرجه رفتم جلوی دست استاد و روی زمین ولو شدم! بستنی رو که دیگه نمی‌دونم کجا افتاد!

مثل موشک از توی دستم پرواز کرد و رفت که بره!

استاد که شوکه شده بود، بهت‌زده نگاهم کرد و بعد زد زیر خنده!

من هم به سختی بلند شدم،

لباس‌هامو تکوندم و خجالت‌زده، همراه بقیه شروع کردم به خندیدن!
استادم گفت: «دختره‌ی سربه هوا! آخرش یه‌کاری دست خودت می‌دی!»
سرمو پایین انداختم و گفتم:

«براتون بستنی آوردم!»

استادم خندید و گفت: «بستنی بخوره تو سرت! زهره تَرَکم کردی!»
اتفاق اون‌روز یکی از شیرین‌ترین خاطره‌های زندگی من شد! هنوزم وقتی یادش می‌افتم کلی خجالت می‌کشم و به خودم می‌خندم…

 

دختره‌ی سربه هوا!
گوینده: نیلوفر نگهبان
موزیک پادکست: موسیقی متن فیلم یک مشت دلار، ساخته‌ی انیو موریکونه

 

 

 

 

 

 

روایتی دیگری را از خاطرات دانشجویی بخوانید:

لپ تاپ داغون و آدم برفی خندون

 

 

 

 

 

مطالب مرتبط
22 دیدگاه‌ها
  1. سمیرا می‌گوید

    چه بامزه بود، مخصوصا صحنه‌ی شیرجه رفتن! (البته خدا را شکر اتفاقی برایتان نیفتاد). این شور و شوق دوران دانشجویی خیلی شیرین است و هرگز فراموش نمی‌شود.
    قلمتان مانا

    1. میرعبدالی می‌گوید

      سپاسگزارم بله واقعا فراموش نشدنیه?

  2. سردشتی می‌گوید

    متن دلنشینی بود. سپاس از شما

    1. میرعبدالی می‌گوید

      ممنون از توجه تون بانوی عزیز

  3. یاسمن بلوری می‌گوید

    جالب و بامزه بود. یاد دوران دانشجویی و خاطراتش بخیر. ممنون از قلم خوبتون

    1. میرعبدالی می‌گوید

      از قشنگ ترین تجربه های زندگی دانشگاه رفتنِ ممنونم

  4. شهین طالبی می‌گوید

    شرح سوتی ها!! خاطره شیرینی که با خجالت همراه است!
    موفق باشید.

    1. میرعبدالی می‌گوید

      سپاس از مهرتون خانم طالبی

  5. دورودیان می‌گوید

    هرجا که استاد هست انگار شاگردانش بزرگ نمی‌شوند،بچگی خود‌به‌خوداتفاق می‌افتد.چیزی که متفاوتش می‌کرد

    جمله”وامگه‌چندنفرمردن “بود.?

    موفق باشید?

    1. میرعبدالی می‌گوید

      بله دقیقا ،سربه هوایی بنده و…. ? ممنونم

  6. شکوفه صمدی می‌گوید

    بامزه بود و شیرین!

    1. میرعبدالی می‌گوید

      ممنونم بانوجان

  7. پری ناز می‌گوید

    بامزه بود چقدر آدم تو بچگی کارای خنده دار می کنه من الان دانشجوییم برام بچگیه

    1. میرعبدالی می‌گوید

      ممنونم،
      زنده باشید الهی بانو.هرسنی خاطرات و قشنگی خودشو داره

  8. فرشته خانی می‌گوید

    توی این قصه بوی عاشقی میاد .دستپاچه گیها اونو نشون میده .استاد هنر و معلم ادبیات اینها تاثیر زیادی رو شاگرداشون دارن .
    ولی این استاد هنر یه خورده بی احساسه
    بستنی بخوره تو سرت یعنی چی از یه استاد هنر بعیده.
    صداقت نویسنده داستان رو زیبا کرده
    موفق باشید دوست عزیر

    1. میرعبدالی می‌گوید

      شما چقدر دقیق هستید! این استاد جانِ بنده آدم خیلی شوخ و شادیِ و در عین حال با احساس ??

  9. خطیبی می‌گوید

    بامزه بود، واقعا خاطرات دوران دانشجویی بنظر من شیرین ترین و بهترین خاطرات هستن

    1. میرعبدالی می‌گوید

      ممنونم عزیزدل

  10. فاطمه محمدی می‌گوید

    موفق باشید

    1. میرعبدالی می‌گوید

      سپاسگزارم

  11. زینت نجار می‌گوید

    دختری سر به هوایم
    هوایم را تو نگه دار
    کلامت، کلاس است
    کلاست را تو نگه دار

    1. میرعبدالی می‌گوید

      به به احسنت بانو چه زیباست متشکرم

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود