جز یک نان و چند سیب‌زمینی چیزی نداشتیم

عکاس و نویسنده: الهه میرمحمدی

ماجرایی از سیب‌زمینی های پخته:

بیست و شش سالم بود و سه بچه‌ی کوچک داشتم؛

دوقلوها سه ساله بودند و پسرم شش سال داشت.

ما در یک خانه‎ی کوچک اجاره‎ای، ساکن محله‎ی عظیمیه‌ در کرج بودیم.

بچه‎هایم توی حیاط با بچه‎های صاحب‌خانه بازی می‎کردند،

و اگرچه سال‌های سخت جنگ بود؛ اما روزها را به شادی می‎گذراندند! خانه‎ی ما دو اتاق، یک هال کوچک و آشپزخانه‎ای با کابینت‌های پوسیده داشت که هرازگاهی جیرجیرکی در آن، جا خوش و خواب شب را بر ما حرام می‎کرد.
اتاق بچه‎ها را با یک بخاری نفتی گرم نگه می‎داشتیم و خانه را با سلیقه‎ی خودم، تا جایی که می‌توانستم تزئین می‎کردم.

در حیاط خانه، کُلی برنامه داشتیم.

عصرها ایوان را آب و جارو می‎کردیم و قالیچه می‎انداختیم. شب‌ها هم بساط میوه و چای و شام برقرار بود.
یادم است در یکی از همان روزها کف‌گیر ما به ته دیگ خورده بود و جز یک نان و چند سیب‎زمینی چیزی نداشتیم تا ناهار درست کنم. سیب‎زمینی‎ها را پختم و آوردم که بچه‌ها بخورند.

دوقلوها خوش‎خوراک بودند و تندتند آن‌ها را با نان خوردند؛

اما پسرم زیر بار نمی‌رفت، بغ کرده و نمی‎خورد!

یک‌دفعه فکری به سرم زد و گفتم: بچه‎ها پا شید لباس بپوشید بریم بیرون برف بازی! لباس گرم تن‌شان کردم و بردم‌شان توی حیاط. آن‌ها ورجه‌وورجه می‌کردند و من هم با بشقاب سیب‎زمینی و نان دنبال‌شان! پسرم با دوقلوها سرش به بازی گرم شد.

او توی برف می‎غلتید، گلوله برفی درست می‎کرد، این‌ور و آن‌ور می‎دوید و دوقلوها هم دنبالش. حالا وقتش بود! دویدم پیش پسرم که لُپ‎هایش گل انداخته بود، مرتبا فینش را بالا می‎کشید و ذوق‌زده می‎خندید! لقمه را زود در دهانش گذاشتم و او هم دولپی سیب‌زمینی داغ را خورد!

همین‌طور او می‎دوید و من هم بشقاب به دست دنبالش می‌دویدم و سیب‎زمینی‎های پخته را می‎گذاشتم دهانش تا این‌که دیگر سیب‎زمینی‎ای توی بشقاب باقی نماند! خوشحال نگاهش می‎کردم و رفتم توی فکر که بچه‎ها، چقدر زود، فراموش می‎کنند!

 

جز یک نان و چند سیب‎زمینی چیزی نداشتیم
گوینده: شیما
موزیک پادکست: موسیقی متن فیلم بهشت و زمین ساخته‌ی کیتارو

 

 

 

 

 

 

اگر این متن را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم داستان زیر را نیز بخوانید:

یک روز فقط یک روز، می‌خواهم مادر، همسر و عروس نباشم

 

 

 

 

مطالب مرتبط
18 دیدگاه‌ها
  1. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما دوست عزیز و سپاس از قلمتون. نمیدونم چی بگم! امیدوارم هیچ پدر و مادری شرمنده ی فرزندانشون نباشن

  2. سمیرا می‌گوید

    بسیار زیبا و پراحساس بود? روان، دلنشین و شیرین نوشتید. سپاس از شما و قلمتان مانا

  3. سردشتی می‌گوید

    قلمتان مانا

  4. شهین طالبی می‌گوید

    چه ترفند خوبی! برف بازی و خوردن سیب زمینی گرم و نان، باید بگم من سیب زمینی خیلی دوست دارم اعم از سرخ کرده و آب پز……
    خیلی زیبا روایت کردید و عکس هم عالی، موفق باشید.

  5. شکوفه صمدی می‌گوید

    شیرین روایت کردید…از چیزی که می‌توانست تلخ روایت شود.

  6. شکوفه صمدی می‌گوید

    شیرین روایت کردید، از چیزی که می‌توانست تلخ روایت شود.

  7. اذین خودی می‌گوید

    درود بر شما
    عاشق این ترفندهای زنانه هستم. به نظر من همه مادرها این حس قشنگ فداکاری و زیبا کردن دنیا را دارند. موفق باشید…
    عکس هم خیلی عالیه، خدا حفظشون کنه

  8. فرشته خانی می‌گوید

    بچه ها زود فراموش می کنند ولی من مطمئنم که پسر این قصه مزه اون سیب‌زمینی برفی رو هیچوقت فراموش نمی کنه.و حتما این رو هم فراموش نمی کنه که آنروز مادر از سهم خودش گذشت چون اون شش سالش بود و خوب می فهمید.

    موفق باشید دوست عزیز متن دلنشین و زیبایی بود

  9. الهام می‌گوید

    خیلی قشنگ بود عزیزم. آفرین به تو که همیشه پرانرژی و مثبتی.

  10. سمانه می‌گوید

    خیلی خوب نوشتید
    خواندن داستانهایی که تجربه‌ی واقعیِ نویسنده است خیلی جذاب است.

  11. دینا کاویانی می‌گوید

    چه روایت شیرینی!

  12. الهه میرمحمدی می‌گوید

    از لطف و نظرات خواندنی تمام شما عزیزان متشکرم.

  13. الهام امين صفار می‌گوید

    درود بر شما که اینقدر زیبا به تصویر کشیدى
    تو همه چیز تکى عزیزم

  14. دورودیان می‌گوید

    مادر ،کارگردان لحظه‌های ناب زندگی.

  15. علی می‌گوید

    درود بر تو که هنوز روزگار سختتو فراموش نکردی و امروز هم خودت موفقی و هم بچهات

  16. سوسن می‌گوید

    الهه جون عالیییییی بود، آفرین به هنر و نقش مادری شما در زندگی،

  17. نفیسه ولدی می‌گوید

    چه قصه ی صمیمی و قشنگی گرچه روایتی از تلخی ها بود اما با عشق و قدرت مادر زیبا شد و ناب.
    متنتون رو خیلی دوست داشتم

  18. مریم عاطفی می‌گوید

    خیلی عالی بودید . بچه ها بازی را به هر چیزی ترجیح می دهند و چه راهکار خوبی پیدا کردید?

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود