بد نبود اگر دستی به خانه می‌کشیدی

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: مریم مرسلی

روایتی از مشکلات یک زن شاغل :

درو باز کردم، خونه مثل میدون جنگ بود.

بالش‌ها وسط هال، ظرف‌های نشسته روی سینک، روتختی نامرتب، لباس‌ها روی مبل و یه عالمه چیز دیگه …
دلم می‌خواست بخوابم. ساعت شیش و نیم از خونه زده بودم بیرون و همسرم با این که دو ساعت بعد از من می‌رفت، حتی به خودش زحمت نمی‌داد رو تختخوابو مرتب کنه.

از این وضع خسته شده بودم!

با این‌که پای‌به‌پای همسرم بیرون از خونه کار و همه‌ی درآمدمو صرف مخارج خونه می‌کردم؛ اما اون کوچیک‌ترین کمکی تو انجام کار‌های خونه که بهم نمی‌کرد هیچ، کلی ریخت و پاش هم داشت…
لباس‌ها رو از رو مبل برداشتم و تا کردم و داخل کشو گذاشتم.

داخل کشوها نامرتب بود،

مجبور شدم اون‌ها رو هم مرتب کنم. بدترین اخلاق همسرم این بود که اگه خونه نامرتب می‌بود اونقدر غر می‌زد که آدم ترجیح می‌داد با هر حالی، اول کار‌های خونه رو انجام بده و بعد به باقی کارها برسه.
سرم درد می‌کرد. چشمام پر از خواب بود. شروع کردم به شستن ظرف‌ها. مدت‌ها بود دیگه ناراحتیمو از این اخلاق همسرم بروز نمی‌دادم، چون هیچ فایده‌ای نداشت.

ته حرف‌هامون همسرم می‌گفت نباید برم سر کار و منم عاشق کارم بودم.

منطقش این بود که کار منو خسته می‌کنه و نمی‌تونم به کار‌های خونه برسم.

این در حالی بود که ما واقعا به درآمد من احتیاج داشتیم و از طرفی شغل معلمی بیشتر از این که انرژی منو بگیره، بهم انرژی می‌داد. اونقدر غرقِ این افکار بودم که نفهمیدم کی ظرف‌ها رو شستم.

رو تختو مرتب کردم و بالش‌ها رو یه گوشه مرتب چیدم.

خونه تمیز شده بود و فقط یه گردگیری لازم داشت. نیم ساعت بیشتر به اومدن همسرم نمونده بود. گردگیری رو گذاشتم برای فردا، یه مسکّن خوردم و رفتم جلوی آیینه.

یه زن با ظاهر نامرتب و چهره‌ی خسته بهم زل زده بود.

دستی به موهام کشیدم و آرایش ملایمی کردم. زن توی آینه یه کم سرحال‌تر به نظر می‌رسید. صدای زنگ خبر از اومدن همسرم می‌داد. درو باز کردم و رفتم تو آشپز‌خونه تا براش شربت آماده کنم. رفت تو اتاق و لباسشو عوض کرد. بالش‌ها رو آورد و انداخت جلوی تلویزیون و دراز کشید. داشتم شربتو می‌چشیدم که با صدای بلند گفت:

«چقدر اینجا خاک نشسته! بد نبود اگه یه دستی به خونه می‌کشیدی‌ها!»

 

 

 

 

بد نبود اگر دستی به خانه می‌کشیدی
گوینده: فاطمه همدانی
موزیک این پادکست از آلبوم موسیقی Enigma از گروه ICON Trailer Music انتخاب شده بود.

 

 

 

 

 

 

 

داستان دیگری را به قلم همین نویسنده بخوانید:

خورشید از دستم لغزیده و گم شده است

 

 

مطالب مرتبط
31 دیدگاه‌ها
  1. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما خانم مرسلی عزیز. جالب بود. معلمی تنها شغلی هست که نمیشه ازش دست کشید و مملو از انرژی و هیجانه.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون از توجه شما عزیزم ?

  2. سمیرا می‌گوید

    چه خوب نوشته بودید. راست می‌گویید، معلمی بیش از آنکه انرژی بگیرد، انرژی می‌دهد.
    قلمتان مانا

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون سمیرا جان دقیقا همینطور است ?

  3. آذین خودی می‌گوید

    توقعات بی جای یکی از طرفین همیشه موجب دلخوری طرف مقابل میشه و نمی دونم چرا توی فرهنگ ما جا این هنوز نیفتاده که زن و شوهر هر دو بایددر کارهای خانه مشارکت داشته باشند. مطمئنا در این صورت، رضایت دو طرفه حاصل خواهد شد که به نفع همه است…

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      به امید روزی که لذت این مشارکت، برای همه قابل درک باشه

  4. طاهره مسافری می‌گوید

    پایان خوووووووب و البته حرص آور. درود بر شما!

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون از توجهتون ?

  5. فرشته خانی می‌گوید

    هیچ چیزی نمی تونم بگم متاسفم برای یه همچین مردی واقعا بعضی آدما چقدر خودخواه هستند و بعضی چقدر صبور.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون از توجهتون ?

  6. شاهمرادی می‌گوید

    من جای شما بودم یه دستمال میدادم دستش میگفتم بفرما گردگیری باشماس

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      این هم راهکاریه ?
      ممنون از توجهتون ?

  7. خطیبی می‌گوید

    وای چه حرصی خوردم از دست این مرد

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      عزیزم ???

  8. فائزه می‌گوید

    لذت بردم از خوندن متن ات. پاینده باشی

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون عزیزم ❤

  9. ایرج می‌گوید

    در علاقه ‌ی ما مردها به تلویزیون و بالش اصلا شکی نیست اما جدیدا اون بالشها رو که زیر سرمون میذاریم به جای تلویزیون میریم تو اینستاگرام … ساعتها و ساعتها …

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      امیدوارم تغییر دیدگاه بدهید…

  10. ناشناس می‌گوید

    امیدوارم روزی در ایران هم شاید تساوی حقوق زنان با مردان باشیم. سپاس از شما

  11. سردشتی می‌گوید

    ببخشید دیدگاه قبلی متعلق به بنده هست

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      بی شک اون روز، بهترین روز زندگیم خواهد بود؛ ممنون از شما ?

  12. دورودیان می‌گوید

    چی‌بگم!ایران خانه ما

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ??

  13. مریم عاطفی می‌گوید

    خداقوت . عالی بود. اگر کمی اقای خونه منصف بود به نظرم زندگی شیرین می شد

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون از حسن نظر شما… گاهی با تغییرات کوچک میتوان اتفاقات بزرگ رقم زد اما …

  14. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    ایکاش مردان واقعا مرد بودند و زنان از خوشیها می نوشتند . ایکاش فرهنگ غلط کارخانه = زن باید انجام دهد برای همیشه از مد بیفتد و هرکس کار شخصی اش را خودش انجام دهد زنان کنیز نیستند

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      حرف دلم بود، ای کاش …

  15. شهین طالبی می‌گوید

    شاید مادران باید پسران را طوری بار بیاورند که در زندگی مشترک چنین مشکلاتی به وجود نیاید.
    خانم مرسلی خوب روایت کردید.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      دقیقا حق با شماست … ممنون از توجهتون ?

  16. نفیسه ولدی می‌گوید

    وای چقدر حرصم دراومد . متنتون عالی بود و خیلی خوب به این وضوع که از منظر مردان کار خونه فقط وظیفه خانم هاست پرداختید .امیدوارم روزی فرزندانی تربیت کنیم که چنین نگرشی نداشته باشند.

    1. مریم مرسلی می‌گوید

      ممنون از حسن توجه و نظر شما … من هم امیدوارم ?

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود