من یک زن اسکیت‌ سوار ۵۰ ساله‌ام

عکاس: آیدا میلانی / نویسنده: شهلا اسدی تهرانی

یه روز صبح، شوهرم بی‌مقدمه زنگ زد و ازم پرسید: «هفته‌ی دیگه تولدته؛ دوست داری برات چی بخرم؟ یه تیکه طلا یا لباس و کفش؟»

خندیدم و پرسیدم: «چی شده؛ تو که هیچ‌وقت برای هدیه خریدن از من سؤال نمی‌کردی؟!»

گفت: «آخه این دفعه فرق می‌کنه عزیزم! تو پنجاه ساله می‌شی!»

آه از نهادم بلند شد. چطور اونقدر زود پنجاه سالم شده بود، ولی خودم حس نکرده بودم؟!
تو فکر بودم که دوباره پرسید: «می‌شه بگی دلت چی می‌خو اد تا برات بخرم؟»

با این سؤالش رفتم تو فکر!

نمی‌دونستم یه زن تو آستانه‌ی پنجاه سالگی چی می‌خواد؟ اصلا من چی می‌خواستم؟ تو این فکر و خیال بودم که یهو یه جرقه تو ذهنم زده شد.

اسکیت! آره من یه جفت کفش خوب اسکیت می‌خواستم!

شاید تو این سن و سال مسخره به نظر می‌رسید، ولی از بچگی آرزوم بود یه جفت کفش اسکیت داشته باشم.

حتی بچه‌هامم چند بار واردار کرده بودم که اسکیت‌سواری یاد بگیرن که متاسفانه اون‌ها اسکیت‌سواری رو دوست نداشتن و هیچ‌وقت زیر بار یادگرفتنش نرفتن! پس خیلی محکم گفتم:

«یه جفت کفش اسکیت می‌خوام!»

متعجب پرسید: «واسه خودت؟!»
گفتم: «بله!»

گفت: «کوتاه بیا زن! واسه تو؟! اون هم تو این سن و سال؟! زشته!»

زود گفتم: «تو گفتی چی دلت می‌خواد برات بخرم؟ منم گفتم یه جفت کفش اسکیت. پس دیگه جِر‌زنی نکن!»
شب تولدم سر رسید و بچه‌هام برام سنگ‌تموم گذاشتن!

یه جشن به یاد موندنی ترتیب داده بودن!

بعد از خوردن کیک و فوت کردن شمع پنجاه سالگی، یکی‌یکی هدیه‌هاشونو دادن تا نوبت همسرم رسید. همسرم یه جفت کفش اسکیت برام خریده بود.

خیلی ذوق‌زده شده بودم! باورم نمی‌شد!

بچه‌ها هر کدوم یه حرفی زدن. یکی پرسید: «مامان می‌خوای تو این سن و سال استخوون‌هاتو بشکنی؟!»
یکی دیگه گفت: «آخه مادر من این چه کاریه؟!» و بعد پرسید: «چرا به اندازه‌ی سنت رفتار نمی‌کنی؟!»
دست آخر هم پسرم گفت: «مامان بالا غیرتا تو کوچه راه نیفتیا! هر جا بازی می‌کنی فقط این دور‌ و ‌ورها نباشه که ما آبرو داریم!»
از جام بلند شدم و در حالی که ساک مخصوص کفش و کلاه اسکیتو با خودم می‌بردم، خیلی محکم گفتم: «نگران نباشید! تو کوچه بازی نمی‌کنم! اسممو تو باشگاه می‌نویسم و زیر نظر مربی اصولی یاد می‌گیرم!» و از فردا هم دنبال باشگاه و مربی خوب رفتم.
هر‌جا که می‌رفتم اول فکر می‌کردن واسه ثبت‌نام بچه‌م اومدم، ولی بعدش که می‌فهمیدن خودم می‌خوام یاد بگیرم، پوزخندی می‌زدن و می‌گفتن:

«کلاس بزرگسال نداریم!»

اما من اینقدر گشتم تا تونستم یه باشگاه پیدا کنم و اسممو توش بنویسم. وقتی به مسئولش گفتم: «خودم می‌خوام یاد بگیرم! بهم خیره شد و با تردید گفت: «ببخشید! این ورزش برای من و شما زیاد ساده نیستا!» و بعدش پرسید:

«مطمئنید می‌تونید؟»

گفتم: «بله! علاقه‌ی زیادی دارم و سعیمو می‌کنم!»
یه مربی بیست و دو ساله به نام مهسا قبول کرد به من اسکیت‌سواری رو یاد بده. فقط گفت: «شما باید بعد از بچه‌ها آموزش ببینید!»
تو این چند‌وقته اینقدر مخالفت دیده بودم که کمی مردد شده بودم. داشتم اعتماد به نفسمو از دست می‌دادم؛ اما یه ندایی بهم می‌گفت: «تو می‌تونی! نباید جا بزنی!»

بالاخره اولین‌روز آموزش فرا رسید.

بعد از تموم شدن کلاس بچه‌های دبستانی و راهنمایی، نوبت من بود. باید کفش‌ها رو می‌پوشیدم؛ کلاهو سرم می‌ذاشتم؛ دستکشو دستم می‌کردم و ساق‌بند‌ها رو هم می‌بستم.

کفش‌ها رو پوشیدم؛ کلاهو سرم گذاشتم؛ دستکشو دستم کردم و مشغول بستن ساق‌بندهام بودم که چند تا دختر بچه‌ی ده – دوازده ساله دورمو گرفتن و گفتن: «خاله‌جون دارین اشتباه می‌بندین! باید ساق‌بند‌هاتونو اینطوری ببندین!»

دست از تقلا برداشتم و بدون هیچ غروری و با لبخند به اون‌ها اجازه دادم تا ساق‌بند‌هامو برام ببندن.

ازشون پرسیدم: «یاد گرفتن اسکیت براتون خیلی سخت بود؟»

همه با هم گفتن: «نه! اصلا نترسید! فقط خوب به حرف‌های مهساجون گوش کنید!»

با شنیدن حرف‌های این بچه‌ها شارژ شدم.

خودمو به خدا سپردم و با زحمت روی چرخ‌های تیغه‌ای اسکیت بلند شدم و ایستادم. دستمم به میله‌ی کنار سالن گرفتم و یواش‌یواش حرکت می‌کردم. تو جلسه‌ی اول تمرین تا بتونم روی پاهام بایستم و حرکت به صورت هفتو یاد بگیرم، ده بار محکم به زمین خوردم. طوری که خودم و مربیم فکر می‌کردیم دیگه هیچ‌وقت نمی‌تونم از جام بلند بشم!

هر بار مهسا خم می‌شد و می‌پرسید: «خوبید؟» منم با این که تموم بدنم درد می‌کرد، می‌گفتم: «بله!» و باز بلند می‌شدم. اینقدر زمین خوردم و بلند شدم تا همون جلسه‌ی اول تونستم حرکت کردنو یاد بگیرم.

تو جلسات بعد، مسئول باشگاه بهم گفت: «اون‌روز اول هر بار که صدای زمین خوردنتونو می‌شنیدم، از ترس گوش‌هامو می‌گرفتم و هر بار که بلند می‌شدید خدا رو شکر می‌کردم.»

تو پایان دوره، دخترهام اومدن باشگاه و اسکیت‌سواری منو تماشا کردن و کلی برام دست زدن و هورا کشیدن!

 

 

 

من یک زن اسکیت سوار ۵۰ ساله ام
گوینده: شهلا اسدی تهرانی
موزیک پادکست: قطعه‌ی طنین عشق ساخته‌ی موسیقی‌دان آمریکایی ـ افغانستانی: عمر اکرم

 

 

 

 

 

 

داستان دیگری را به قلم همین نویسنده بخوانید:

چراغ را خاموش کن زن! چقدر خودخواهی!

 

 

 

مطالب مرتبط
47 دیدگاه‌ها
  1. سردشتی می‌گوید

    خیلی خوب بود خانم تهرانی عزیز لذت بردم.موفق باشید

    1. .ریحانه می‌گوید

      سلام احسنت به شما که با وجود مخالفین اطرافتان نا امید نشدید . بسیار خوشحال شدم .سلامت و پیروز باشید

  2. سمیرا می‌گوید

    اسکیت عالی است! حسی از پرواز دارد.
    خیلی خوب نوشتید. شاد و موفق باشید.

  3. شهین طالبی می‌گوید

    آفرین! خواستن توانستن است…..
    خیلی جالب بود. موفق باشید.

  4. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود بر شما خانم اسدی تهرانی عزیز. شما بسیار پر انرژی هستید و من سعی میکنم از شما یاد بگیرم. دست مریزاد. دلم میخواست روبروتون بودم و با انرژی براتون کلی دست میزنم. البته میدونم شما اگه چشماتون رو در این لحظه ببندید و من هم چشمامو ببندم و خودم رو روبروی شما تصور کنم قطعا صدای دست زدن من رو میشنوید.👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
    چقدر خوب که باصدای خودتون متن رو خوندید. یاد داستانهای کوتاهی افتادم که برامون میذاشتید.
    یک دنیا سپاس از اندیشه و قلم شما

  5. آذین خودی می‌گوید

    درود بر شما
    خیلی عالی و خوشحال کننده بود. باز هم درود بر شما 👏👏👏👏👏👏

  6. فائزه می‌گوید

    واقعا از خوندن متنتون لذت بردم. پاینده باشید.

  7. دورودیان می‌گوید

    بوی زندگی وامیدمی‌دهد.

  8. فرشته خانی می‌گوید

    کی پنجاه ساله شدم فکر می کنم همه این سئوال رو تو این سن از خودشون می کنن.و اینکه تو این سالها چه کردم ،خدا کنه که حرفی برای گفتن داشته باشیم.و خوشبختانه زن قصه ما رو نمی شه نا امید کرد اون هدف داره……صعود

  9. شکوفه صمدی می‌گوید

    کیفور شدم از خوندن این متن

  10. خطیبی می‌گوید

    خواستن توانستن است ، آفرین به شما

  11. مریم عاطفی می‌گوید

    واقعا حظ بردم😄😄.گاهی بالا رفتن سن ادم رو ترسو میکنه ولی جسارتتون رو دوست داشتم موفق باشید دوست عزیز

  12. آتوسا سادات متین رهبری می‌گوید

    خیلی جالب بود من به شخصه هیچ علاقه ای به اسکیت ندارم اما متن جالبی بود به نظرم هیچ وقت برای رسیدن به اهداف و آرزو ها دیر نیست .

  13. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    با سلام و درود عزیزان جان ، که با نظرات خوب و ارزنده تان مرا همواره تشویق می کنیدو باعث دلگرمی ام می شوید
    بسیار سپاس گزارم از لطف شما دوستان فرهیخته
    و همچنین سایت خانواده آنلاین 😊

  14. فرهاد نیری می‌گوید

    متن بسیار ملموس و قابل قبولی بود. من که لذت بردم امیدوارم همواره موفق و پیروز باشید

  15. ناشناس می‌گوید

    با سلام
    دوست عزیزم متن زیبایی بود و به گفته ی دیگر دوستان خواستن توانستن است و برای یادگیری هیچوقت دیر نیست من لذت بردم با ارزوی موفقیت برای شما

  16. ناشناس می‌گوید

    ببخشین فراموش کرده بودم اسمم را بزنم بعد از ارسال متوجه شدم سیما سیادت پناه هستم

  17. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    متشکرم بانو سیادت پناه از توجه شما و جناب نیری عزیز و دیگر دوستان

    1. ليلا می‌گوید

      فوق العاده بود .پر از انرژی و امید .پاینده و مانا باشید

  18. ناشناس می‌گوید

    با درود
    متن زیبایی ست . ساده و روان … موفق باشید

  19. پرستو می‌گوید

    متنی بسیار شیوا و روان بود و لذت بردم
    از این سوژه خاص که همراه با صدای خود نویسنده متن تاثیری مضاعف بر شنونده میگذاشت
    با تشکر از سرکار خانم تهرانی عزیز

  20. سعید می‌گوید

    گاهی وقت ها وقتی به عقب برمی گردیم و نگاه میکنیم میبینیم چقدر ارزوهامون رو نادیده گرفتیم و تو زمان فراموش کردیم که لذت های زندگی چه چیزهایی میتونه باشه.
    گاهی این تلنگر ها باعث میشه خودمون رو رها کنیم و تو هر سن و جایی لذت ببریم.
    ممنون از متن دلنشینتون

  21. مریم قناعتی می‌گوید

    بسیار زیبا و دلنشین و پراز انگیزه و انرژی بود بانو جان امیدوارم مخاطبین محترم فقط به شکل داستان به این متن زیبا نگاه نکنن و نکات مثبت و بسیار آموزنده شما را درک کنند به امید موفقیتهای روزافزون شما بانو و مادر هنرمند که سرشار از عشق و شوق هستید و درس زندگی را به زیباترین و شیرینترین زبان ممکن به مخاطبین انتقال می دهید

  22. محمدرضا می‌گوید

    اخییی…به نظرم تاثیرگذاری داستان در خود کاراکتر و خواسته اش برای کادوی تولدش بود بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و به این فکر کردم که اگر یک زن بودم چه تصوری از ۵۰ سالگی خودم داشتم..و چقدر دوست داشتم شبیه این زن بودم.

  23. مژده می‌گوید

    درود بر شما نویسنده فرهیخته و مادر گرامی
    متن فوق العلاده تاثیرگذاری بود که از یک طرف نشاندهنده فداکاری مادران عزیزمون و ازخودگذشتگیشون توی زندگی و از طرف دیگر نشاندهنده همت و اعتماد به نفس در هر شرایطی است و من به شخصه به وجود این زنان و مادران افتخار میکنم و از ته قلبم براتون موفقیت و سلامتی از خداوند متعال آرزومندم

  24. ناشناس می‌گوید

    سلام خانم تهرانی / داستان تون خیلی عالی بود . به ادم این شور رو میده که نباید بخاطر سن و یا فرهنگ های به غلط جا افتاده در اجتماع از خواسته هایمان بگذریم / سپاس از نوشته عالیتان

  25. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    با سلام و عرض تشکر از دوستان عزیزم
    از اینکه همیشه
    باعث دلگرمی من می شوید بسیار سپاسگزارم
    و همینطور تشکر می کنم از سایت خوب خانواده آنلاین
    که این فرصت را در اختیار ما زنان قرار می دهد
    تا تجارب مان را به اشتراک بگذاریم

  26. آرزو می‌گوید

    خانم تهرانی از متن روان و ساده شما و اشاره این داستان به موضوع اسکیت برای یه خانم ۵٠ساله که شاید در ظاهر بی معنا اما در باطن پر از شوق لذت رسیدن به آن را نشان میدهد. زیباست…

  27. امین امامی می‌گوید

    با سلام، متن بسیار زیبایی بود. داستان دو حقیقت در زندگی بود. هم مفهوم گذر خوب زمان در حال عاشقی بود و هم اینکه آرزوها هم بمانند افراد، بالغ می‌شوند و وقتی به هر کدام هر چقدر دیر برسی باز لذت تمام ََسال‌ها سپری شده را با آن میچشی. ممنون از دیدگاهی که به اشتراک گذاشتید.

  28. مصی می‌گوید

    درود برشما خواهرعزیزم.شما پراز انرژی هستین .شور وشوق را باید از شما آموخت

  29. فواد نوح نژاد می‌گوید

    خوب بود و خوب اجرا شده بود .

  30. زهرا محمدی می‌گوید

    سلام خانم تهرانی عزیزم ازاینکه متن زیبای شمارو خوندم حس خوبی بمن دست داد و احساس شور جوانی کردم . مثل همیشه مطالبتون عالی وپرانرژی بود. شادو سلامت وموفق باشید

  31. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    متشکرم از بازخورد های شما دوستان مهربان

  32. زري می‌گوید

    چقدر خوب بود…. رسیدن به چیزی که دوست داری، بی توجه به نظر و نگاه عجیب و سرزنش آمیز دیگران… خیلی حس خوبیه زندگی کردن برای خودمون…♥️♥️♥️

  33. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    متشکرم از باز خورد هایتان دوستان عزیز و فرهیخته ام

  34. ناشناس می‌گوید

    رحیم از قزوین
    سعی که شما برای یاد گیری اسکیت سواری داشتید ستودنی است و مثل معروف خواستن توانستن است رو معنا میبخشه . صداتون دلنشنه و داستانی که نوشتیدو نحوه گویندگی تون خیلی شیوا و روان بیان شده .شنونده رو مجاب میکنه که تا اخر گوش کنه چون در عین سادگی مهیج هم هست / امیدوارم موفق باشید

  35. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    با سپاس از شما دوست خوب

  36. الهه میرمحمدی می‌گوید

    سلام دوست عزیز، من هم متولد پانزده دیماه ۱۳۳۷هستم، بسیار لذت بردم ازمتن زیبایتان، موفق باشید

  37. پروین می‌گوید

    خیلی قشنگ بود دوست خوبم ما خانمها رو یاد ارزوهای عملی نشدمون میندازه بهمون پیام میده که هیچوقت دیر نیست.

  38. پرنده نيري می‌گوید

    من فکر ۴٠ و ۵٠ سالگی سن تصمیم های بدون دلواپسی است. چون دیگر به فکر حرف مردم نخواهی بود و در این اعتماد به نفس آدم بیشتر می شود و تصمیم گیری مقتدرانه را می طلبد که این داستان هم به این موضوع خوب اشاره کرده است و خواندن داستان با صدای نویسنده، ایده بسیار خوبی برای ارتباط نزدیک تر مخاطب با متن است.

  39. مریم ن می‌گوید

    با تشکر فراوان از خانم اسدی تهرانی عزیز مدتها بود خواندن یک مطلب منو اینطور احساساتی نکرده بود ۰انگار یه جورهاَئی داشت از ته دل خیلی از زنها در این سنین و این شرایط صحبت میکرد۰ بسیار عالی ۰موفق باشید۰ مریم

  40. ملکشاد می‌گوید

    سلام و درود
    چه زیبا روان و سلیس این خاطره ی بیادماندنی را بیان کردید ، چه خوب با دهه ۵۰زندگی روبرو شدید
    احسنت

  41. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    با سپاس از دوستان و یاران عزیزم
    بخاطر بازخورد هایتان بسیارتشکر می کنم
    شما مرا دلگرم می کنید

  42. مریم می‌گوید

    خیلی زیبا بود مادر مهربان و سرشار از انرژی
    واقعا شیوا و دلنشین گفتید و نوشتید
    خواسته یک خانم پنجاه ساله … و چه خوب که خانم های عزیز کشورمون و همین طور خانواده های اونها به خواسته هاشون مستقل از جنسیت و سن و سال احترام بگذارن
    مثل این داستان

  43. بهاره محمدی می‌گوید

    عالی بود عالی چققدر ذوق زده شدم انگار خودم به یکی از آرزوهام رسیدم. ممنون که تلاش کردید ممنون که هربار زمین خوردید بلند شدید . ممنون که برای ما نوشتید

  44. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    با درود سلام
    بسیار از باز خورد هایتان سپاس گذارم
    دوستان ناب فرهیخته ی من 😍😍😍😍😍😍

  45. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    با درود سلام ، یاران جان
    از باز خورد هایتان سپاس گذارم
    دوستان ناب فرهیخته ی من 😍😍😍😍😍😍

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود