تموم پیشبینیهای لازمو کرده بودم تا بتونم به موقع آماده بشم و کاری نداشته باشم!
از دو ساعت قبلِ آماده شدن این قدر بیکار بودم که چند تا کار غیرضروریم رو هم انجام دادم!
بعد رفتم که آماده بشم.
نمیدونم چرا هر وقت دوست داشتم به موقع سَرِ کاری برسم، لحظهی آخِر چند تا کارِ پیشبینی نشده برام پیش میاومد. دیرم شده بود و کنار خیابون منتظر تاکسی بودم؛
اما هیچ تاکسیای نگه نمیداشت!
هر چی بیشتر عجله داری موقعیتهای ناممکنتری هم واسَت پیش میآد!
بالاخره یه تاکسی نگه داشت و سوار شدم، ولی نمیدونم چرا از همون لحظهی سوار شدن حس خوبی نداشتم! البته چارهای هم نداشتم؛ کسی منتظرم بود و نمیخواستم بیشتر از این معطل کنم!
نمیدونم این احساس رو همه دارن یا نه؟
بعضی از آدمها نه تنها خودشون، بلکه وسایلشون هم حس بدی به آدم میده!
انگار وسایل آدم، بعد از چند وقت انرژی آدمو میگیرن!
نمیدونم من اینطور حسی دارم یا واقعا اینجوریه؟ به مقصد که رسیدیم، یه اسکناس ده هزار تومنی درآوردم و دادم به راننده؛ البته قبلش چون پول خُرد نداشتم ازش عذرخواهی کردم!
آیا واقعا باید به خاطر نداشتن پول خُرد، عذرخواهی کرد؟
من چندباری برخوردهای ناپسندی دیدم که تصمیم گرفتم قبلش این جمله رو بگم! دوست نداشتم فکر کنن پولهام عمدی و برای اذیت کردن درشتن! اغلب راننده تاکسیها شاکی هستن که چرا کرایه رو با پول درشت پرداخت میکنیم؟
مگه پول خُرد وسیلهی کارشون نیست؟
میشه رفت نجاری و نجار انتظار داشته باشه فقط کارو انجام بده و داشتن چوب و باقی چیزها رو به عهدهی خودمون بذاره؟!
راننده پول رو دید و گفت: «خُرد ندارم؛ اگه میدونستم پول خُرد نداری سوارت نمیکردم؛ پول خُرد بده!»
چند بار دیگه این جمله رو از همین تیپ رانندهها شنیده بودم.
دیگه اون حس اولیه رو نداشتم!
میدونم پول خُرد ندارم، پس یا باید کل پولو میدادم یا مدیونش میشدم!
حاضر بودم کُل پول رو بدم، ولی مدیونش نشم!
از اون رانندههایی بود که بدش نمیاومد کاری کنه کُل پول رو بدم و من هم از این زرنگ بازیها بدم میاومد. بین دوراهی عجیبی گیر افتاده بودم؛ اما یه لحظه تصمیم گرفتم زیرِ بارِ زور نرم و گفتم:
«یه لحظه صبر کنید پولمو خورد کنم!»
لبخند آزاردهندهای گوشهی لبش نشست و طوری گفت باشه که یعنی شدنی نیست!
بین خیابون و پیادهرو یه نردهی بلند بود؛ اگه میخواستم نرده دور بزنم، راننده معطل و اعصابش از این خرابتر میشد!
اگه شرایط عادی بود روم نمیشد این کارو بکنم، ولی به اولین خانمی که از کنارم رد شد گفتم: ببخشید پول خُرد دارین؟ یه نگاه به من انداخت و بعد نگاهمو تا تاکسی دنبال کرد!
نمیدونم اونم توی این وضعیت گیر کرده بود که درکم کرد و سریع کیفشو درمیآورد و پولاشو چک کرد؟ متأسفانه پول خُرد نداشت؛ اما باز معرفت اون، بیاعتنا نمیموند و سرش رو چرخوند تا چشمش افتاد به یه دستفروش که دو متر اونطرفتر بساطش رو پهن کرده بود!
خودش رفت سمت دستفروش و پولمو خُرد کرد!
دستفروش یه دو تومنی بهش داد و گفت: «بهش بگو فعلا پول راننده رو بده…»
پولو بردم به راننده دادم. راننده گفت:
« ۵۰۰ تومنی خُرد ندارم!»
گفتم: «بقیهش برای خودتون!» اگرچه باید مؤدبانه میگفتم دفعهی بعد پول خُرد نداشتین مسافر سوار نکنید!
رفتم بقیهی پولمو از دستفروش گرفتم و ازش تشکر کردم!
بعد دویدم که به اون خانم برسم و دوباره ازش تشکر کنم!
بعضی آدمها انگار فرشتهی نجات توی موقعیتهای سختن! توی زمانهای خاص منتظرت هستن و به کمکت میآن تا مستأصل نشی! نمیدونم شاید هر کسی فرصتشو نداشت برام وقت بذاره!
چی شده که دفاع کردن از حقمون رو فراموش میکنیم؟
چون دوست نداریم با هر کسی همصحبت بشیم! پس سکوت میکنیم و میذاریم ظالم خوشحال به راهش ادامه بده!
رسیدم پیش دوستم و ماجرا رو براش تعریف کردم.
خیلی عصبانی بودم؛ اما تعریف کردنم هم آرومم نکرد!
چون گوشی که باید این حرفها رو میشنید، گوش راننده تاکسی بود، نه اون! اگه کلمات جای درست استفاده میشدن، باز هم اینقدر نابسامانی وجود داشت؟
گوینده: شیما
موزیک پادکست: قطعهی شاهزاده خانم تنها از هنری مانچینی.
این قطعه از قطعاتی است که هنری مانچینی، آهنگساز آمریکاییِ ایتالیایی تبار، برای موزیک متن کارتون پلنگ صورتی نوشته است.
اگر این متن را دوست داشتید، پیشنهاد میکنیم داستان زیر را نیز بخوانید:
رانندهای که داشت از آینه نگاهم میکرد
از اینکه دغدغه طرح مشکلات اجتماعی را دارید از شما سپاسگزارم.قلمتان مانا و موفق باشید دوست من
چه داستان خوبی بود. شاید بشود گفت همهی ما موقعیت مشابه را تجربه کردهایم؛ منظورم خشونت کلامی از سمت رانندههای تاکسی و … است. برای همین اضطراب راوی، کاملا قابل درک بود.
قلمتان مانا
درود بر شما خانم میرنژاد. یکی از دغدغه های بد جامعه رو بخوبی توصیف کردید. کاش هر انسانی یاد بگیره فرهنگ کار خودش رو هم فرا بگیره تا کمترین آزار رو به هم نوعانش برسونه. این قضیه حداقل یکبارم که شده برای همه اتفاق افتاده متاسفانه. قلمتان سبز
موردی رو که تقریبا همه درگیرش بودیم مطرح کردید و خیلی خوب به اون پرداختید. باید جلوی رفتارهای نادرست رو گرفت.
سپاس خانم میرنژاد
درود بر شما
موقعیتی که در نوشته تان به آن اشاره کردید، و مواردی از این دست، برای همه ما پیش آمده و این هم کاملا درست است که نباید سکوت کرد و به تعدی گر اجازه ظلم و تعدی را داد. اگر همه از حقشان دفاع کنند، و دست متجاوز رو شود، دیگر آن کاسب، راننده، پزشک ، سیاستمدار و… جرئت نمی کند دفعه بعد از حریمش تجاوز کند و خیلی مسائل دیگر پیش نخواهند آمد.
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است.خودمون رو خسته نکنیم،ما نمی توانیم آدما رو تغییر بدیم .کسی از اون خانم عابر به زور کمک نخواست،و با هیچ منطقی یک راننده خشن رو نمی شه نرم کرد
موضوع متن جالب بود و همگی اون رو تجربه کردیم.خیر و شر تو این دنیا در همه.
من یکبار سوار تاکسی شدم ، هوا خیلی سرد بود بشدت بارون میومد پسرمم مریض بود مسیری بود که همیشه پیاده میرفتم در حد پنج دقیقه بود ، تا سوار شدم راننده گفت خرد داری من پنج تومنی داشتم ولی کرایه نهایت میشد هزار تومن گفتم نه پنج تومنی دارم گفت پس پیاده شو من بچه به بغل پیاده شدم درحالیکه دیدم همون مسیرو رفت ، واقعا نمیدونم به این جور آدمها چی باید گفت
تجربه ای که همه ما قطعا داریم .و چه نگاه قشنگی به اون خانم عابر داشتید منم گاهی حس میکنم بعضی ادمها عین فرشته جلوی راه ادم سبز میشوند. خداقوت دوست عزیز
سپاسگزارم
خدا روشکر الان اپلیکشن هایی اومده که به راحتی آدم میتونه سفر راحتی رو برای خودش به ارمغان بیاره و الان سودجوهای راننده نما دیگه نمیتونن به مسافرا زور بگن اذیت کنن کرایه اضافه بگیرن موقع برف و بارون مسافرا رو با ۵ برابر قیمت جابجا کنن دست سازنده این اپ ها درد نکنه . که بازار این جور آدم های سود جو رو …
چقدر از رفتارهای اینگونه آزار میبینیم.
واقعا روابط انسانی گاهی خیلی سخت و پیچیده میشه در حالی که میشه با کمی مهربانی و انصاف تجربه های بهتری برای آدمهایی که باهاشون برخورد می کنیم فراهم کنیم .