بند را آب دادن :
مهمانها به سلامتی میآیند و میشینند. من نگرانم شوهرم بند را آب ندهد!
هرمز شوهرم اول منفجر میشه و بعد میگه: من چی کار دارم این چیزها رو به اونا بگم. مگه من اصلا از این حرفا با اونا میزنم؟!
با شک و تردید نگاش میکنم و میگم: میدونم نمیگی، من محض احتیاط دارم باهات، هماهنگ میکنم.
بعد آیفون تصویری رو برمیدارم و میگم سلام بفرمایید و دکمهی در رو فشار میدم.
با نگرانی هرمز رو نگاه میکنم که با حرص رفته، نشسته رو مبل. مهمانها هم به سلامتی میآیند و میشینند. ملاحت خانم و عنایت خان به اتفاق فرزندان و عروس خانم و داماد محترمشون.
ملاحت خانم دخترخاله آقاجون، خیلی خوبهها. چه جوری بگم غیبت نشه. خیلی پرتوقعه، خیلی انتظارات از آدم داره، خیلی هم رکه و در جا خواستهها و گلایهها و حرفهاش رو درست مثل یه تیربار به طرف آدم شلیک میکنه. صحبتها هنوز در مرحله «هوا چقدر گرمه» جریان داره. چند رنگ شربت رو یک درمیون (آلبالو، پرتغال، لیمو و موهیتو) توی سینی نقرهای نقشدار چیدم. به به چه سلیقهای. مشغول تعارف میشم که یهو عبور جریان برق ۲۲۰ ولت رو از بدنم، قشنگ حس میکنم.
صدای هرمز مثل یک طبل پرقدرت تو سر من کوبیده میشه:
ـ … بوم بوم … بله ما دو هفته پیش استانبول بودیم، واقعا هوا خیلی خوب بود … بوم بوم…. جاتون خالی خیلی خوش گذشت، عنایت خان حتما یه بار باید با هم بریم، خیلی خوب میشه… بوم بوم…
سینی توی دستم به لرزه میافته و مغز من، انگار که تردمیل رو روی بیشترین سرعتش تنظیم کرده باشند شروع میکنه به حرکت و برنامهریزی که چطوری چیزهایی رو که از استانبول آوردم و هنوز سوغاتی ندادم، بین خانواده ملاحت خانم تقسیم کنم.
ملاحت خانم که بالاخره بین موهیتو و شربت آلبالو، موهیتو رو انتخاب کرده، غضبناک میگه: همیشه به گردش! چه بی سروصدا! ترسیدین ما دنبالتون راه بیفتیم بیایم؟ یا نمیخواین به ما سوغاتی بدین؟
آب دهانم رو قورت میدم و سعی میکنم مقتدرانه بگم: اختیار دارین، من همیشه یادتونم، ناقابله. براتون سوغاتی هم آوردم….
و سینی رو میگیرم جلوی هرمز و زل میزنم تو چشماش. یه ور دیگه رو نگاه میکنه و میگه میل ندارم، فکر کنم خودش رو آماده کرده برای آش با یه وجب روغن روش.
همیشه همین طوره.
وقتی که از قبل باهاش صحبت میکنم که موضوعی نباید مطرح بشه، نمیدونم، جوگیر میشه یا یادش میره، قشنگ بند رو آب میده. اصلا نمیشه روش حساب کرد. راستش دارم فکر میکنم یه کمپین هماهنگی همسرها راه بندازم، با کمک خانمهایی که همسرانشون این طوری خرابکاری میکنند. شاید تونستیم یه تغییراتی در روابط خانوادگی ایجاد کنیم…. آره این طوری خوبه:
#همسران_باهم_هماهنگ_باشید
گوینده: دنیا طیبی
متن زیر نیز درباره مشکلات هماهنگی با همسر است:
آخ که حرف دل منو زدین. دقیقا همسر من هم به همین وسعت خرابکاره و جدیدا دیگه هیچ موضوعی رو باهاش هماهنگ نمیکنم چون لو رفتنش 100 درصده. انگار فرکانسای مغزشون درست معکوس عمل میکنه.
ممنون از متن خوبتون
جالب نوشته بودید. ممنون که این خاطره رو با ما تقسیم کردید.
اگه کمپین راه انداختید منم خبر کنید.موفق باشید بانو
این اقا هرمز یه سایز دیگه اش خونه ی ماست دقیقا کپی برابر اصل. همسر بنده هم همینه خود خودشه. چقدر خوب اینچ گفتید
آخه از قدیم گفتن دروغگو کم حافظه میشه همسران شماهم میخواهند یه آدم راستگورا به نمایش بگذارن چیکارشون دارید باهاشون همکاری کنید.
ساام، متن و دلنوشته زیبایی بود و خوب احساسات خودتون و خرابکاریهای اقایون رو تصویر کردین. امان از دست این مردها … ?
متن جالبی بود با آرزوی موفقیت
از توجه و دقت دوستان عزیز سپاسگزارم. در این متن منظور نگفتن مورد مسافرت بوده، نه این که به دروغ چیزی گفته بشه.
مدتهاست دیگر، جز برای نزدیکان، سوغاتی نمیآورم. مدتهاست با خودم تمرین میکنم خودم باشم، اگر کسی هم ناراحت شد و شرایط مرا درک نکرد، خیلی دیگر به عادیکردن رابطه فکر نمیکنم.
چه خوب میشد خانواده برای خودش یه حریم امن مخفی داشت تا دیگه این تشنجها ایجاد نشه
در میان بستگان ما وقتی که حرفی زده مبشه میفهمیم مثلا زنبرادر من ۹ماهه ترکیه زندگی میکنه یا پسر اونیکی در سه ماه اخیر چهار بار رفته لندن یعنی از اول مارو اینجوری عادت دادن ماهم اهل کنجکاوی نبستیم فقط میگیم به سلامتی خوش باشید اونا برای خودشون این حریمو درست کردن
عالی بود! هم موضوع، هم متن! خندیدم و لذت بردم…امیدوارم آش خوشمزهتان جواب بدهد! میدهد؟ گمانم نکنم!
سلام
مردها گاهی بلدندراز خانواده خودشان رامخفی کنند،اما امان از وقتی که خودشان را بزنند آن راه!
بعضی از آقایان مثل اون موجودای وا رونه کارن
هر کاری رو بگی بر عکسشو انجام میدن
پس باید گفت بگو امکان نداره بگه
متن جالبی بود
موفق باشی دوست من
من معتقدم مردها بزرگ نمیشن.همیشه بچه ان.اما سیبیل در میارن ما رو به اشتباه میندازند.
عجب چرا اینقدر بعضی ها دهت لقند . به نظرم خریدن با این تورمو گرانی از مد افتاده
عجب چرا اینقدر بعضی ها دهن لقند . به نظرم خریدن با این تورم و گرانی از مد افتاده
سلام دوستان عزیز…از این که متن رو خوندید و نظرات ارزشمندتون رو ثبت کردید، بسیار سپاسگزارم.
سلام شهین جان
متن خوبت رو خوندم . درد اکثر خانوادهای امروزی است . متاسفانه کاری نمی شود کرد. حتی فکر نمی کنم با ایجاد کمپین هم موفق شد. کلا بعضی آدمها از داشتن نقطه ی ضعف یکی لذت می برند ، مثل همین متنی که شما درموردش صحبت کردید . یعنی همسرتان در دلش قند آب کرد و بابت این که حرف شما را گوش نکرد آنقدر لذت برد که دیگر باقی ماجرا نظیر دعوای همیشگی شما برایش چندان اهمیتی ندارد.
چاره فقط در این است که مسافرتها را سربسته حالی فامیلهایی شبیه ملاحت خانم کرد . در جمله هایی هوشمندانه به آنها فهماند که مایل هستید بعضی اوقات به مسافرت برویدولی هیچ دوستی حتی مثلا عزیزترین وجودتان مثل دخترتان دنبالتان نیاید، آن وقت ملاحت خانم می فهمد که عزیزتر از دختر شما نیست و مرز شما را می فهمد .
برای سوغاتی هم با توجه به گرانی محصولات می توان یا سوغاتی های ارزان قیمت خرید و یا با چند تعریف عادتشان داد که انتظارسوغاتی نداشته باشند .
مثلا بگویبد که دخترتان خیلی پررو شده است و ملاحت خانم بپرسد چرا ؟ شما جواب دهید هر دفعه که ترکیه برم ازمن سوغاتی طلب داره . خب من یک وقت نمیرسم حتی برای خودم چیزهایی که خیلی احتیاج دارم بخرم . آن وقت باید جواب این دختر رو بدهم . می بینی ملاحت خانم چقدر آدمها پرتوقعند ؟ دخترم ، نمی دونید چکارم کرد که براش سوغاتی نیاوردم ؟ دیگه این دختر از جلوی چشمم افتاد .
شاید شما بخواهید هر ماه ترکیه بروید مگه مجبورید هرماه سوغاتی دهید ؟
اصلا فرهنگ سوغاتی متاسفانه عوض شده است. سوغاتی نماد یک یادگار از سرزمینی است که فقط شما دیدید و دیگران ندیده اند و دیگران با دیدن سوغاتی یاد آن سرزمین می افتند . ولی الان با وجود رسانه های مختلف اغلب مردم از آن سوی مرزها از لحاظ دیداری و شنیداری مطلع هستند .
علاوه برآن با وجودتحریمها و فشاراقتصادی ، الان اگردوستی خارج از کشور یا شهر برود ، اغلب مردم با درک وضع موجود فقط برایش آرزوی شادمانی و سلامتی می کنندو انتظارسوغاتی ندارند .
متاسفانه بعضی آدمها مثل ملاحت خانم که درموردش وقتی خوندم خیلی خندیدم ، همیشه طلبکارند ولی شاید ندانند که رفتارشان خیلی مخرب و آزاردهنده است . با این صحبتها هم می توان آنها را از رفتارمخربشان آگاه کرد ، هم نقطه ی ضعف دست همسر فرصت طلب و سودجو نداد و هم با خیال آسوده زندگی کرد .
شهین جان راه حل اغلب مشکلات دست خودماست که با درایت ، حوصله و هوشمندی حل می شود ?
اقا هرمز چقدر دهن لق بود
شیرین بود. شایدم آگاهانه میگن حرفهایی رو که نباید. من تجربه همسرانه اش رو نداشتم. ولی چندباری که با بچه ها هماهنگ کردم قشنگ زدن زیر قولشون وگفتن چیزی رو که نباید… بنظرم جلوی ملاحت خانم و امثال ایشان وایسادن درستر و راحتتر باشه تا سرشاخه شدن با همسر این مدل لجباز. موفق باشید دوست عزیز ?