آذر روی کاناپه کنار همسرش نشست و موهای بلندش را بر شانههای استخوانیاش ریخت و از روی میز، مجلهای را که با تیتر درشت بر روی صفحه اولش نوشته شده بود «خانواده خوشبخت»، برداشت و مشغول خواندن شد.
علی، شوهر آذر، در حال بررسی پروندهای بود که باید فردا درباره آن قضاوت و داوری میکرد. با کلافگی سرش را تکان داد و محکم پرونده را بر روی میز پرت کرد و زیر چشمی از پشت عینک مطالعهاش نگاهی به آذر که ته لبخندی بر گوشه لبانش نشسته بود، انداخت و با شوخی گفت: خدا را شکر! بالاخره ما آذر خانوم را خندان دیدیم.
بعد در حالی که فنجان چای داغ را به لبانش نزدیک میکرد،
تلویزیون را روشن کرد. فیلم درباره زن جاسوسی بود که به خاطر کارش مجبور میشد تن به مردی غیر شوهرش بدهد.
آذر با دیدن فیلم یکهو بدنش گُر گرفت و عرق سردی بر پیشانی بلندش نشست. حس میکرد فیلم درباره خودش است، زیرا این روزها او پس از گذر سالها، عشق دوران جوانیاش سیاوش را که دست تقدیر آنها را از هم جدا کرده بود در کافهی دنجی نزدیک محل کارش، به طور تصادفی یافته بود و از آن روز به بعد آنها هر بعدازظهر با هم در کافه قرار و مدار عاشقانه میگذاشتند.
همان طور که صحنههای فیلم پیش میرفت حضور سیاوش پر رنگتر میشد تا جایی که حس کرد سیاوش در خانهاش حضور دارد و از بالای شانهاش در حالی که دستهایش را به دور گردنش حلقه زده ،تلویزیون نگاه میکند.
وقتی علی پرونده را از روی میز برداشت و با صدای بلند گفت: «هیچ چیز مشکل تر از قضاوت نیست.» آذر به خودش آمد.
نگاهی به علی و پرونده در دستانش انداخت.
در حالی که شکلات تلخ را از جام بلوری بر میداشت، خط درشت علی که پایین صفحه پرونده با خودنویس مشکی مینوشت: «حکم این زن سنگسار است» نظرش را جلب کرد و طعم تلخ شکلات برای همیشه در کامش باقی ماند.
متن زیر نیز به زندگی پر فراز و نشیب یک زن میپردازد:
بسیار زیبا و شیوا…..??
بسیار عالی و زیبا
ممنون عزیزم از توجه ات گویا چند بار پیام گذاشتید با ارزوی موفقیت شما در عرصه نویسندگی
بسیار متن زیبا و شیوایی بود ….??
عالی و تاثیر گذار
درود…زیبا و پسندیده
متن زیبا و پسندیده ای بودد… با نوشتار شیوا
متن خوبی بود موفق باشید
دوست خوبم تشکر از اظهار نظرتون شما هم موفق باشید
متن بسیار جالبی بود
تشکر امیدوارم به زودی شاهد قلم زیبای شما باشیم
حقيقت تلخ دنياي امروز،با بياني زيبا و متعارف،بسيار عالي
درسته عزیزم متاسفانه من در عرصه دادگاه خانواده شاهد این مشکلات بودم .
یک حس عجیبی به آدم دست میده. خیلی موشکافانه و خاص بیان شده. کاش همه ی این گونه رفتارها با یک طعم شکلات تلخ همراه باشه تا دیگه ادامه پیدا نکنه
تشکر از لطفتون ، نام این داستان را از این جهت طعم تلخ شکلات انتخاب کردم چون واقعیت تلخ شیرینی را بیان می کند .
درود بر شما. متن خوش ساختار و حرفه ای بود. یک داستان کوتاه موفق!
تشکر عزیزم شما هم موفق باشید
داستان بسیار آموزنده و قلم بسیار حرفه ای بود. تمثیل های زیبایی در آون استفاده شده که خلاقیت نویسنده رو نشون میده و عنوان داستان بسیار جالب. منتظر داستان های بعدی شما هم هستیم موضوع داستان هم درباره اتفاقات روزمره و معمول اجتماعیه
دوست عزیز تا حرفه ای شدن فاصله زیادی داریم از این که وقت گذاشتید سپاسگزارم
چه نوشته ی زیبا و دل نشینی… لذت بردیم????❤❤❤❤
تشکر دوست ناشناس من
بسیار عالی بیان شده بود داستانی کوتاه و معنادار
داستانی کوتاه و معنادار.بسیار عالی
بسیار عالی و زیبا و تقریبا واقعیت امروز ایران ما
خیلی داستان پرپیام وخوب بود.
خصوصن!
1.بخاطر کارش مجبور به تن دادن میشود این خیلی جاها صدق می کند. درواقع اشاره مسقیم به بی کاری داشت. یعنی بخاطر کار را داشتن خیانت به همسرش میکرد.که این خود کاری غیری انسانی است.
2.دیگر شناخت وارزش وظیفه را درهمه جا داشتن این داستان داشت.
3. تخیل وفکر کردن گذشته پیامت خوب ندارد چنانچه آذر بانو را از دیدن فیلم به گذشته اش برد.
این نکته! این را می رساند که تخیل وفکر کردن فقط در ارتباط آینده ارزش دارد نه گذشته ی که طعم تلخ زندگی را یاد آور کند.
4. به صورت عموم زیباوروان بود بانو مشایخی
امیدوارم همیشه پیام دار بنویسید.
تشکر از وقتی که گذاشتید و داستان را مورد نقد و بررسی قرار دادید شما هم موفق باشید .
ناراحت شدم واقعا
گاهی حقیقت زندگی واقعا تلخ است با آرزوی موفقیت شما
داستان جالب بود. ولی امیدوارم وفاداری همسران به هم از روی عشق و تفاهم باشد نه از ترس سنگسار شدن……
تشکر با امید به آن که ما شاهد این وقایع در جامعه نباشیم .
کاش همه ازدواجها و زندگیهای مشترک توام با تعقل و تفاهم باشد. ممنون از نوشته زیبا و تفکربرانگیز شما
ای کاش این گونه باشد .تشکر از این که وقت گذاشتید موفق باشی .
بسیار عالی وپرمعنا موفق باشید.
تشکر عزیزم با آرزوی موفقیت شما
بسیار عالی بود خانم مشایخی عزیز.هزاران بار آفرین و احسنت
ممنون دوست عزیز شما هم موفق باشی
به نظر من این داستانها هم اموزنده و هم اگاه کننده هست و بسیار زیبا مطب ادا شده منتظر داستانهای بعدی هستم و مشتاق به دنبال کردن داستانها هستم
مرسی عالی بود خانم مشایخی عزیز
این متن عنوان بسیار مناسبی دارد . در عین حال از تعارضات درونی زنی می گوید که بی آنکه قصد خیانت داشته باد ، در پایان به خود می آید که نکند خطا کرده ؟
به هر حال نوشتن داستان دشواری هایی دارد که با چنین موضوعاتی پیچیده تر هم می شود .
عالی بود عالی
امیدوارم شکلاتها تلخ باشند و زندگیها شیرین!
روان نوشتید.
بیان حقیقتها چه تلخ یا شیرین حقیقت است واین بطن واقعی زندگی ما ادمهاست جنگیدن مهم است وتسلیم تراژدی غمگین زندگی نشدن مهمتر نوشته شما بیان یکی ازهمین واقعیتهاست موفق باشید افق این راه پر نشیب وفراز برشما روشن
یک ماجرای نیمه تمام و یک عشق قدیمی انسان بالغ و آگاهی که شاید باید خود رو محک بزند و انتخاب کند به. نظر من قهوه خوردن با یه دوست قدیمی نباید باعث عذاب وجدان باشد.
کاش زن و شوهرها با هم صادق باشند وقبول کنند که ازدواج اسارت نیست.
چه شیوا!
یک جامعهشناسی تمام عیار.
ازروی شناخت زنها میتوان جامعهای را قضاوت کرد.
تأمل برانگیز و شیوا ، موفق باشید
خداقوت خانم مشایخی عزیز .کوتاه بود و ملموس