متنی درباره صدای دعوای همسایه :
سر ظهر بود.
با هم به لابی آپارتمان رسیدیم. مثل همیشه دستانش با کوهی از خریدهای خانه پر شده بود.
در آسانسور را برایش نگه داشتم و همزمان به هم سلام کردیم. مریم خانم مانتوی سبز تیرهای پوشیده بود و با شال سبز گلداری آن را ست کرده بود و همین طور با رنگ چشمانش. صدایش کمی کلفت است و همین موضوع خیلی جذابش میکند. دکمهی آسانسور را میزنم و منتظر میمانیم. میگویم:
ـ هوا خیلی گرمه.
ـ افتضاحه. الکی زود گرم شده. راستی مامان رو نمیبینم. کم پیداست!
ـ بله، زانوش خیلی درد میکنه. نمیتونه خیلی بیرون بیاد.
ـ ایشالا که زودتر خوب بشه.
در دلم میگویم که آرتروز علاج ندارد.
آسانسور میآید.
سوار میشویم. حرفی نمیزنیم و من به کوه خریدهایش نگاه میکنم. به طبقهی خودمان میرسیم. مریم خانم با لبخند خیلی شادی نگاهم میکند و میگوید:
ـ به مامان سلام برسان.
ـ حتما. مرسی. خداحافظ.
کلید را در قفل میچرخانم.
کسی خانه نیست. حتما مامان و بابا دکتر رفتهاند. هر روز به یک دکتری میروند. روی تختم مینشینم و لباسهایم را روی تخت ول میکنم. به دیوارِ کنار تخت تکیه میدهم و در تلگرام میگردم. نیم ساعت نشده است. صدای مریم خانم از پشت دیوار میآید. داد میزند. شوهرش هم داد میزند. فحش میدهند. فحشهای معمولی و بعد فحشهای رکیک. بچهها از مدرسه برمیگردند. آنها هم فحش میدهند و مادر جوابشان را میدهد. صدای محکم به هم خوردن درها میآید. چیزی محکم بر زمین میافتد. شبیه افتادن کمد است. با چند تا جیغ تمام میشود.
همه جا ساکت شده است.
تا شب یکی دو بار دیگر این صداها را میشنوم و بر تنم لرزه میافتد. فردا سر ظهر از خانه بیرون میروم. مریم خانم را دم در میبینم که دستانش پر از خرید خانه است. در را برایش باز میکنم و همزمان بهم سلام میکنیم. لبخند شادی تحویلم میدهد و میگوید:
ـ مرسی عزیزم. به مامان سلام برسون.
ـ خواهش میکنم. حتما. مرسی. فعلا.
ـ خداحافظ
و به سرعت دور میشوم.
گوینده: نیلوفر نگهبان
موزیک پادکست: قطعهای از نوازنده فرانسوی ریچارد کلایدرمن با عنوان عاشقانهای برای آدلین Ballade Pour Adeline
متن زیر نیز درباره کشمکش با یک همسایه است:
واقعیتی تلخ بود از مشکلات بعضی زندگیها و زنانی که با سیلی صورت خود را جلوی بقیه سرخ نگه میدارند. پرداخت خوبی داشت ، ممنون
متاسفانه تووی همه ی جوامع این مشکل هست. بعدش وقتی بچه هامون حرفهای بد میزنن تووی جمعی، شاخمون در میاد که این حرفها رو از کجا یاد گرفتی… غافل از اینکه معلم همه ی بچه ها اول از همه پدر و مادر هستن…
ممنون از متن خوبتون
مرسی تینا جون. لذت بردم
این مشکل قدیم هم بود ولی کمتر همسایه ها می فهمیدن. اما حالا با این خونه های کاغذی همه از حال و احوال هم با خبرن البته بدون اینکه بخوان تفحص کنند. سپاس دوست من
روایت تلخی از تحمل ناملایمات زندگی زناشویی و حفظ آبروی خانواده توسط زن خانواده.
ممنون از متن خوبتان
روایت تلخی از ناملایمات زندگی زناشویی و حفظ آبروی خانواده توسط زن خانواده.
تشکر از متن خوبتان
خسته نباشی تینا جان، موضوع جالبی را دیدی و مطرح کردی.
ممنون
موفق باشید دوست عزیز ?
سلام!متن خوبی بود.
زندگی رادرابعاد متنوع نشان میدهد.
جنگ وصلح
حفظ غرور وخانواده
آبروداری
…
متن بالا☝️،زهرادورودیان