پنهان کردن طلاق :
سالها بود که میشناختمش.
توی مدرسه پایه چهارم ابتدایی هر دو تدریس میکردیم. خانمی بسیار آرام، خوش برخورد و کمی تودار بود.
با همه حرف میزد؛ تو بحثها شرکت میکرد ولی هیچ وقت ندیدم که از زندگی خصوصیاش حرفی بزند. با این که ادعای دوستی عمیقی با هم داشتیم به خودم اجازه نمیدادم سوال کنم. فقط میدانستم که خودش سرپرست است و با دو تا بچههاش زندگی میکند.
سالها گذشت.
هر دو بازنشسته شدیم. یک روز گرم تابستان که در پارک نزدیک خانه نشسته و کتاب میخواندم و متوجه بیرون نبودم یک صدای آشنا به گرمی همان روزهای دور گوشم را نوازش کرد: سلام!
سرم را از کتاب برداشتم و چند لحظه مات و مبهوت نگاهش کردم. خودش بود. هر دو خیلی از دیدن هم خوشحال شدیم و شروع کردیم از قدیمها و خاطرات خوب آن روزها و بچهها صحبت کردیم تا رسید به خانواده. هر دو سوال میکردیم بچهها بزرگ شدن؟ رفتن سر خانه و زندگی؟
وقتی از همه چی حرف زدیم رسید به حال کنونی که چگونه میگذرد پرسیدم: خب حالا که سالها گذشته نمیخوای بگی که شوهرت چی شده فوت کرده یا جدا شدید؟
چشمهاش پر از اشک شد.
سکوت کرد. ناراحت شدم. گفتم اگه دوست نداری نگو.
با بغضی که معلوم بود سعی دارد جلوش را بگیرد آهی بلند کشید و گفت: سالها قبل جدا شدیم، البته فامیل نزدیک میدانند ولی به همه دوستان و آشنایان گفتم فوت کرده.
علتش را پرسیدم.
گفت: به چند دلیل. وقتی میگی فوت کرده شنونده با یک خدابیامرزدش قانع میشه و دیگه سوالی نیست. اگر بگویی جدا شدم اولاً رنگ نگاهشان عوض میشه و با یک قضاوت نابجا جملهها شروع میشه و هزاران سوال پیش میآید. لابد بهش نرسیدی! یا اینکه همسرداری بلد نبودی یا دست پختت خوب نبوده یا نافرمانی کردی؟! نکنه با فامیل شوهرت رابطه خوبی نداشتی. شاید بلد نبودی به خودت برسی.
آن زمان است که به خودت شک میکنی و خودت را دادگاهی میکنی.
به خودت میگویی: نکنه واقعاً این طور بودم.
باز برمیگردی به گذشته.
به دقت تمام زوایا را بررسی میکنی مثل صحنههای پر فراز و نشیب یک فیلم سینمایی نگاهش میکنی و چه بسا اگر چه گناه چندانی نداشته باشی خودت را گناهکار میبینی و دوباره خاطرات تلخ زنده میشود و مرور لحظههای اعصاب خرد کن به سراغت میآید. بارها خودت را استیضاح میکنی و ای کاشها مثل خوره به جانت میافتد.
مطلب مهمتر این که وقتی میخواهی برای کسی از زندگیات تعریف کنی چقدر برایت سخت است که طرف را بخواهی توجیه کنی.
ناگهان سکوت کرد.
نگاهش را به دوردستها دوخت و اشکهای بیامان بود که از چشمانش سرازیر میشد. دستم را روی شانههایش گذاشتم و سعی کردم با حرفهام آرامش کنم. گویی دنبال یک شنونده میگشت. سرش را روی شانهام گذاشت و انگار خالی شده باشد آهی بلند کشید و دستم را با مهربانی فشرد.
گوینده: دنیا طیبی
متن زیر نیز به روابط پیچیده زن و شوهر میپردازد:
سلام مطلبتان زیبا بود نمونه آبرو داری یک زن ایرانی وهمین آبرو داری باعث میشود هیچ لذتی از جوانی نبر
کاش بتونیم عادت قضاو ت کردن و تفحص در زندگی دیگران رو کنار بگذاریم. خیلی خوب بود. موفق باشی
قضاوت چیزیه که بدجور دامن همه ی ما رو گرفته و واقعا سکوت و سکوت بهترین پاسخه…
متن خوبی بود. ممنون
سپاس. نکته ظریفی بود. اگر بگویی مرده است، فقط دل میسوزانند. اگر بگویی جدایی دنبال تقصیر تو میگردند.
به نظر من هم این موضوعی است که امروزه زیاد با ان رو به رو می شویم. زنان مطلقه ای که از ترس حرف اطرافیان ، با سیلی صورتشان را سرخ نگه می دارند. امیدوارم فرهنگ همدردی و احترام متقابل در جامعه بیشتر شود.
بسیار عالی و زیبا بود. موفق باشید ????
متاسفانه این قضاوت ها در ر جامعه ما وجود دارد. و به نکته ی خوبی اشاره دارد داستان ولی بنظر من
باید یک کلمه بگوییم به همه ” جدا شدم، چون الکتریسته هایمان بهم نمی خورد همین و السلام
متاسفانه در جامعه ی ما این قضاوت ها وجود دارد عزیرم امید که در امور دیگران کنکاش نکنیم
این یکی از مشکلات متعدد جدایی است.
كاش ياد بگيريم قضاوت نكنيم
درسته واقعا همینطوووووره .واقعیت زندگی
موضوع ملموسی داشت داستان شما و خیلی خوب تونستم همذات پنداری کنم
موفق باشید
مایه تاسفه
چه نکتهی ظریفی! شوهر مرده بهتر از مطلقه پذیرفته میشود.
سرک کشیدن تو زندگی دیگران و قضاوتهای نابجا فقط مختص طلاق نیست، چرا ازدواج نمیکنی؟ چرا بچه نمیاری؟ چرا سرکار نمیری؟ چرا یدونه بچه داری؟ دومی رو کی میاری؟؟
خیلی خوب بود! ای کاش با قضاوتهای بیجا، موجب آزار دیگران نشویم.
کاش جامعه طلاق رو یه راه حل می دونست نه آبروریزی اونوقت یه زن مطلقه هم حق زندگی و انتخاب مجدد داشت ولی متا سفانه اینطور نیست
ضربالمثلی هست که میگه به زنمرده زن بده بهزنطلاق داده زن نده.به لحاظ روانشناسی تحلیلی حرف درستیاست.فوت کردن امری غیرارادیست؛اما طلاق پیشینهای طولانی پشت خود دارد،که برای زندگی دوباره باید مورد بررسی قرار بگیرد.حرف عجیبی نیست.
فکر می کنم دوره سوختن و ساختن به هر قیمتی در زندگی مشترک به سر آمده و معمولا خانم هایی که استقلال مادی دارند، می توانند برای زندگی خود تصمیم درست بگیرند و جدا شوند و به قول معروف یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است. اما در مورد قضاوت نادرست و حدس و گمان اطرافیان، امیدوارم به رشد و آگاهی برسیم و بگذاریم هر کس با اندیشه و تفکر خود، تصمیمات زندگیش را بگیرد و دخالت نکنیم. امیدوارم واقعا امیدوارم….
خانم یعقوبی موفق باشید.