ازدواج موقت :
انگار رویا بود. داشتم او را میدیدم. پاییز بود و باران شلاقی رشت. دستم میلرزید. تمام بدنم یخ کرده بود. سعید؟ خدایا مگر میشود؟ آخرین خبری که از او داشتم مربوط میشد به چهل سال پیش که برای همیشه راهی اروپا شد.
دقیقا چهل سال پیش وقتی که هر دو در کوچههای ساغریسازان رشت با فریادهای کودکانه میدویدیم و بازی میکردیم. بزرگ شدیم و آنچنان در قلب هم میلولیدیم که انگار برای هم آفریده شدیم. مادرم نگران بود که مبادا به او زیاد نزدیک شوم و او دل و روحم را بدزدد. غافل از اینکه از همدیگر روح و جان ربوده بودیم.
سعید شده بود تمام وجودم. از همان ۱۲ سالگی بود که سعید را مرد رویاهام میدیدم و او هم به شدت مرا دوست داشت. به هم قول دادیم که مال هم باشیم و در نهایت ازدواج کنیم. تا اینکه هجده سالم شد و سعید هم نوزده سالش بود. تصمیم گرفتیم که دل به دریا بزنیم و کار ازدواج را علنی کنیم. به مادرم گفتم که امشب سعید به خواستگاریام میآید. مادر با یک نگاه متعجبانه، آمیخته با وحشتی پنهان گفت: خواستگاری؟ تو فقط هجده سال داری و دهانت بوی شیر میدهد!
من گفتم مادر جان تو میدانی که سعید عشق اول و آخرم است و فکر هر کس دیگری به جز او مرا آزار میدهد.
بعد از کلی کلنجار و لجبازی شدید بالاخره مادرم پذیرفت اما مشکل اصلی و سد راه این ازدواج، پدرم بود! پدرم یکی از بازاریان بنام و معتمدی بود که همه در رشت روی اسمش قسم میخوردند. اما پدر سعید تنها یک کارمند جزء در یکی از ادارات ثبت احوال رشت بود. پدرم برای دختر دردانهاش نقشهها کشیده بود. او به قول خودش مرا میخواست به پسر اتول خان رشتی بدهد نه به عقیده خودش به این بدبخت بیچارهها! خلاصه با هزار ترس و لرز در یک شب ملایم پاییزی مراسم خواستگاری را به پا کردیم! قلبم نزدیک بود از حلقم بزند بیرون! سعید با حجب و حیای خاصی که داشت با یک دسته گل گلایل به همراه پدر و مادرش آمدند برای خواستگاری من. پس از چاق سلامتی و احوالپرسی و کمی پذیرایی رفتند سر اصل مطلب که پسرمان از دخترتان خوشش آمده و مایلیم نظر شما را هم بدانیم. همین جا بود که یکهو پدرم از جا بلند شد و ناگهان استکان چای را برگرداند و فریاد زد: چه کشکی چه دوغی؟ پسرتان هنوز دست چپ و راست خودش را تشخیص نمیدهد، هنوز یک کار و شغل نان و آب دار ندارد آن وقت هوس ازدواج با دختر من را دارد؟ زهی خیال باطل!
خلاصه همان شد! آن شب آن قدر گریستم که چشمانم صبح باز نمیشد! پدرم سر یک پا ماند که تو باید با پسر حاج مرتضی از حجرهداران معروف رشت ازدواج کنی وگرنه اسمت را از شناسنامه پاک میکنم.
روزها من و سعید همدیگر را در کوچه پس کوچهها میدیدیم اما یک روز سعید چیزی به من گفت که انگار کاخ آمال و آرزوهام از هم پاشید. سعید با لحنی آزرده و ناراحت گفت: پدرم به خاطر توهینی که شب خواستگاری برای صرف کارمند بودنش شد تصمیم گرفت به هر ترتیبی شده من را برای تحصیل بفرستد به سوییس!
وقتی این را شنیدم دیگر چشمانم نمیدید. یکهو تعادلم بهم خورد. سعید دستچاچه شد که رویا چی شده؟ وقتی به خودم آمدم که چهل سال گذشته بود. توی باغ محتشم قدم میزدم که یکهو سایهی آشنایی مرا به سوی خودش کشید. مردی جا افتاده و آشنا روی یک نیمکت رنگ و رو رفته زیر یک درخت بزرگ چنار نشسته بود و داشت کتابی انگلیسی میخواند. گفتم شاید این قدر خیال سعید توی ذهنم ریشه کرده که این هم حاصل یک خیالبافی دیگر است. اما دل به دریا زدم و جلوتر رفتم. دستانم میلرزید. با خودم گفتم آره رویا خودشه!
یکهو حواسش به سمت من پرت شد. از زیر عینک ظریفی که به چشم داشت یک نگاه سطحی به من انداخت اما ناگهان یکه خورد! مکث عمیقی بین ما حاکم شد. با صدایی لرزان پرسید چقدر نگاهتان آشناست. من بی اختیار زدم زیر گریه. های های گریه میکردم. سعیدِ من بعد از این همه سال که هر روزش یک قرن برای من گذشت بالاخره پیدا شد. لعنت به انتظار. سعید شوکه بود. یک لحظه ذهنش قفل شده بود: رویا خودتی؟
لحظهای جادویی که صورت سعید مثل آفتاب میدرخشید. انگار هیچ کس به غیر از من و سعید تو این دنیا نبود. بعد از نثار احساساتی چهل ساله از هم گفتیم و شنفتیم. سعید گفت پنج سال بعد از رفتنم به اروپا با دختری ایرانی مقیم سوییس اردواج کردم و ماحصل آن سه فرزند، یک دختر و دو پسر شد. متاسفانه دیری نپایید که همسرم سر ناسازگاری گذاشت و درخواست طلاق داد و از من جدا شد. تقریبا یازده سال است که طلاقش دادهام، اما رویا روز و دقیقهای نبوده که بدون یاد تو سر کنم.
همان طور که سعید حرف میزد با هم اشک میریختیم. من هم از خودم گفتم که شوهرم همان پسر حاج مرتضی خان یک سال پیش به رحمت خدا رفت و من با تنها دخترم یلدا نزد مادرم زندگی میکنم.
برقی در چشمان هردوی مان زد. یعنی خدا خواست که بعد از این همه سال باز به هم برسیم. تصمیم گرفتیم که این بار اگر بلا هم از آسمان ببارد به هم برسیم. در حین این صحبتها و تصمیمات شیرین ازدواج بودیم که یک حس نگرانی در چهره سعید دیدم. از او علت این حالتش را جویا شدم گفت که نزدیک به یک سال است که من مبتلا به بیماری سرطان هستم و پزشکان چندان امیدوار به بازگشت سلامتی من نیستند!
خیلی شنیدنش بعد از این همه سال دوری سخت بود، ولی گفتم سعید! من با نیروی عشقم بیماریات را از بین خواهم برد. من همه تلاشم را خواهم کرد که تو زنده بمانی.
گفت: مشکل دیگری هم هست. دخترم گلدونه هیچ علاقهای به ازدواج من ندارد.
باز گفتم: سعید من نخواهم گذاشت هیچ چیزی مانع رسیدن من و تو به هم بشود. ما به صورت پنهانی به دور از چشم بچههایمان یک صیغه محرمیت میخوانیم و مال هم میشویم.
قبول شد! خدایا باورم نمیشد که سعید میتواند مال من باشد. روزها و ساعتها و دقایق زندگی من سبز شد. دوباره جوانه زدم. رشد کردم. سعید دوباره تمام دنیای من شد. دیگر ساختمانها سیاه و سفید نبودند و رنگ خوشبختی گرفتند. یکسال گذشت و من بهترین سالهای عمرم را تجربه کردم، اما متاسفانه این خوشبختی دیری نپایید و سرنوشت ماجرای دیگری رقم زد. غده سرطانی سعید بزرگ شد و هر جا و هر پزشکی که رفتیم فایدهای نداشت و هیچ دارویی افاقه نکرد. کاخ خوشبختی یک ساله من یکباره فروپاشید. در سحرگاه یکی از روزهای بهمن، سعید من برای همیشه از کنارم رفت! برای همیشه. من ماندم و مرور کوهی از خاطرات تلخ و شیرین.
بعد از این ماجرای سهمگین، مشکلات عدیدهای گریبانگیر من شد. دخترش گلدونه از این ازدواج موقت پنهانی خبردار شد. مهریه من در این ازدواج ۷۰۰ سکه بود. از سعید یک آپارتمان قدیمی در رشت و یک آپارتمان پانزده سال ساخت در تهران در منطقه قلهک به ارث مانده بود. زمانی که وراث سعید از حضور من باخبر شدند شروع کردند به مخالفت و مبارزه با من. ارثی به من نمیرسید اما مهریهام حق من بود.
آنها نمیخواستند حقم را بدهند، اما من برای گرفتن آن به وکیل دادگستری مراجعه کردم و این گونه توانستم مهریهام را دریافت کنم.
نگاه حقوقی به مسئلهی مهریهی رویا
ازدواج موقت اگرچه اسمش موقت است اما بیشتر احکام مربوط به نکاح و زوجیت در آن جاری است اما در ازدواج موقت دو نکته مهم وجود دارد که متفاوت از ازدواج است. در ازدواج موقت شرط تعیین مهریه و تعیین مدت عقد یک شرط اساسی محسوب میشود و اگر مدت یا مهریه قید نشود، عقد دچار اشکال میشود.
علاوه بر موضوع مهریه و تعیین مدت در ازدواج موقت، مهمترین تفاوت بین ازدواج موقت و ازدواج دائم، ارث بردن زن و شوهر از یکدیگر است. در ازدواج موقت زن از شوهر ارث نمیبرد.
اگرچه ازدواج موقت به نسبت به ازدواج دائم در جامعه ایرانی، شیوع و فراوانی ندارد اما به هرحال هم به لحاظ شرعی و هم به لحاظ قانونی این نوع ازدواج، به رسمیت شناخته میشود.
تا پیش از تصویب قانون مدنی، در فتاوای همه فقهای شیعه بر جواز ازدواج موقت حکم داده شده و پس از تدوین قانون مدنی نیز در ماده ۱۰۷۵ این قانون، ازدواج موقت در حقوق ایران به رسمیت شناخته شده است.
در همین قانون مدنی و در تعریف شرایط و ارکان اساسی نکاح منقطع یا همان ازدواج موقت، به موارد کلیدی اعم از شرایط صحت نکاح دائم به اضافه تعیین مدت مشخص و تعیین مهر معین برای زن تاکید شده است.
تعیین مهریه یکی از ارکان و شروط اصلی در ازدواج موقت است تا جایی که طبق ماده ۱۰۹۵ قانون مدنی در نکاح منقطع عدم تعیین مهر در عقد، موجب بطلان است.
با استناد به ماده قانونی فوق، عقد موقت بدون تعیین مهریه باطل است. این در حالی است که در عقد دائم اگر در همان لحظه مهریه تعیین نشود، باطل نبوده و میتوان بعد از مدتی آن را تعیین کرد. در واقع تعیین مهریه از ضروریات بوده و تعیین، خودش در حین صیغه موقت، ضمانت برای پرداخت آن نیز هست.
همچنین در واکنش به برخی ابهامات موجود در جامعه پیرامون این مساله که در صورت بذل مدت از سوی شوهر، امکان منتفی شدن مهریه وجود دارد، نیز باید گفت: به استناد عقد، زن مالک مهریه است و بخشش باقی مانده مدت عقد از سوی مرد هیچ تاثیری در آن ندارد.
اما در خصوص بخشش مهریه از سوی زن، دیگر شرایط مانند عقد دائم بوده و هر زمانی که زن بخواهد میتواند آن را ببخشد؛ این امر به قدری واضح است که مثل آن میماند که بگوییم فردی ۱۰ میلیون از کسی قرض گرفته و به هر دلیلی، قرض دهنده آن مبلغ را به مقروض بخشیده. در چنین شرایطی قانونگذار نمیتواند بگوید او حق ندارد ببخشد، یا مواردی از این قبیل. از این رو بخشش مهریه، هم در ازدواج دائم و هم در ازدواج موقت از این مثال تبعیت میکند.
موارد قانونی درباره ازدواج موقت بسیار محدود بوده و دلیل اصلی آن هم این است که این ازدواج چندان مرسوم نبوده و محدود به شرایط اضطرار است اما به طور کلی قانون مدنی و قانون حمایت از خانواده با اختصاص موادی به امر نکاح موقت، ابهامات و ایرادات احتمالی در پیش رو را برطرف کردهاند.
به عنوان مثال قانونگذار در ماده ۲۱ قانون حمایت از خانواده، ثبت ازدواج موقت را در سه حالت اجبار کرده است که این موارد شامل توافق طرفین، بارداری زوجه و شرط ضمن عقد هستند.
نحوه ارث در ازدواج موقت
در خصوص چگونگی حق ارث زوجه (متعه) در ازدواج موقت نیز تاکید باید کرد: ارث برخلاف مهریه، حکم بوده و در قالب حق نمیتوان آن را تعریف کرد.
در قانون به مساله ارث و نحوه ارث بردن وراث به تفصیل توضیح داده شده و طبق ماده ۱۱۵۴ در قانون مدنی به آن اشاره کرده است، ارث بین زوجه دائمی برقرار میشود به این معنا که زوجه موقت ارث نمیبرد؛ به عبارت دیگر توارث بین زن و شوهر هنگامی است که رابطه زناشویی آنان ناشی از ازدواج دائم باشد. در نکاح موقت هیچ یک از زوجین از یکدیگر ارث نمیبرند.
در قانون به مساله ارث و نحوه ارث بردن وراث به تفصیل توضیح داده شده و طبق ماده ۱۱۵۴ در قانون مدنی به آن اشاره کرده است که ارث بین زوجه دائمی برقرار میشود به این معنا که زوجه موقت ارث نمیبرد؛ به عبارت دیگر توارث بین زن و شوهر هنگامی است که رابطه زناشویی آنان ناشی از ازدواج دائم باشد. در نکاح موقت هیچ یک از زوجین از یکدیگر ارث نمیبرند.
مرد میتواند وصیت کند که در زمان فوتش، تا یک سوم اموال به زوجه موقت داده شود که این وصیت است و از حکمیکه حق زن را تعیین میکند، مجزاست.
فرزند زوجهی موقت ارث میبرد
و اما در پاسخ به سوالی مبنی بر این که تکلیف حق ارث فرزندی که ثمره ازدواج موقت باشد، چه میشود؟ این فرزند مانند فرزندان ناشی از عقد دائم از پدر ارث میبرد. به عبارت دقیقتر همه حقوق و تکالیفی که پدر در قبال فرزندان زن دائم دارد، در برابر این فرزند نیز داراست که بر این اساس، نفقه، حضانت، توارث و سایر حقوق این فرزند نیز مانند فرزندان دیگر پدر برقرار است.
جالب بود، هم داستان و هم نکات حقوقی ?
جالب بود. اگرچه که داستان در مسائل جزئی تر اطناب داشت و در مسائل اساسی با قید یک جمله از کنار مسئله عبور میکرد. سپاس
داستان جالبی بود خصوصا که موارد قانونی ای معظل خوب عنوان شده بود ومن با مواد قانونی ازدواج موقت آشنا شدم سپاس بسیار
قصه داشت اما آخرش شبیه قصه تمام نشد و نبود و اما برای آشنایی با حق و حقوق چگونگی بردن ارث قابل تعمق بود موفق باشید
داستان جالبی بود. ولی به نظرم کسی که با عشق زندگی را شروع کرده و باتوجه به اینکه خودش راضی به ازدواج موقت شد چرا باید راز معشوقش را پیش یگانه دخترش فاش کند و طلب مهریه نماید؟؟!!!
سلام دوست من ازنظر حقوقی با مسایل ازدواج موقت آشنا شدم ،متشکرم.
بابت نکات حقوقی خوبی که ارایه کردید متشکرم ولی از نظر داستانی چندان جذاب نبود موفق باشید بانو
چه خوب كه يك وكيل پايه يك، نويسنده هم هست?
داستان آشنا و تکراری بود اما بیان نکات حقوقی خیلی جالب بود . با آرزوی موفقیت شما
داستان باید کوتاهتر باشد، چون هدف آشنایی مخاطبین با نکات حقوقی و قوانین است. از نظر داستانی هم پافشاری رویا برای دریافت مهریه با وجود عشق قدیمی که داشته باور پذیر نیست.
لیلای حقوق دان را برای آموزش نکات حقوقی می ستایم ولی رویای قصه اش را نه!