از توهم وقت اضافه تا تعویق نیازهای اولیه

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: مریم عاطفی

توهم وقت اضافه :

برای من که از یک طرف مدیریت زمانم حرف ندارد ‌و از طرف دیگر توهم داشتن وقت اضافه، دست از سرم بر نمی‌دارد، وقتی برای خود، داستانی است.

مثلا همین کنکور که همه داوطلبان از سختی سوالات و کمبود وقت گله می‌کنند.

من هیچ مشکلی نداشتم. تست‌های اختصاصی را که زدم خسته شدم. نگاهی به دفترچه تست‌های عمومی‌ کردم و نگاهی به کیک و ساندیس آب پرتقال و یکهو  همان داستان مدیریت زمان و توهم وقت اضافه به سراغم آمد.

روی صندلی سفت و سخت چنان لم دادم که انگار روی تخت‌های ساحل مدیترانه لم داده‌ام و پایم را روی پایم انداختم و نگاهی عاقل اندر سفیه به بقیه داوطلبان انداختم.

پوست کیک را کندم و نی را درون آب پرتقال فرو کردم. با خیال راحت، یک گاز کیک، یک هورت آبمیوه و یک نگاه به داوطلبین که اصلا به من نگاه هم نمی‌کردند. کیک و آبمیوه که تمام شد ناگهان مراقب اعلام کرد تا ده دقیقه دیگر دفترچه‌ها جمع می‌شود. چشمم افتاد به دفترچه خالی عمومی ‌ولی از آنجایی که می‌گویند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است، با تنها راهی که می‌شد دفترچه را پر کرد (گزینه ده بیست سی چهل) دفترچه را پر کردم. البته موفقیت آمیز هم بود، اما خب نتیجه بماند که اگر بگویم باید وارد مقوله مدیریت بحران شوم.

این‌ها را گفتم تا برسم به این که با این سابقه مدیریت موهبت داشتن دختری نصیبم شد.

دخترکم که چشم به دنیا گشود فهمیدم مدیریت زمان دوران مجردی و حتی تأهل، این جا اصلا به کارم نمی‌آید. باید دستی به سرو گوش مدیریت زمانم بکشم و به قولی آپدیتش کنم، اما موضوع حادتر از این حرف‌ها بود. شرایط کاملا متفاوت بود. فقط برای همان تنظیم خواب شبانه نوزاد تقریبا چهار ماه زمان لازم بود و اینجا بود که من به شدت دنبال وقتی برای خود افتادم. وقتی برای خود خودم.

همه نیازهایم به چالش کشیده شد بود.

شبیه انسان‌های اولیه شده بودم. برای تامین نیازهای اولیه‌ام هم باید کلی فکر می‌کردم. تقریبا هیچ چیز قابل پیش بینی نبود. موقعیت خاصی است که فقط یک مادر می‌تواند درک کند. اگر هر کسی غیر از فرزندم، همان نوزاد ناتوان و معصوم، مقابلم بود، چشم در چشمش می‌شدم و صدایم را بلند می‌کردم که از جان من چه می‌خواهی؟

خسته شدم.

من هم آدمم. برای خودم نیازهایی دارم. می‌خواهم گاهی برای خودم باشم.

یکی از این مواقع که خیلی کفرم را در می‌آورد همزمان شدن صرف غذای من بود با اجابت مزاج ایشان. اما در این دوران و در این رابطه عشق همیشه غالب هست. هر چند نمی‌شود منکر خستگی و فرسایش ناشی از همین امر (نداشتن وقتی برای خود) شد.

هر زمان از این مسئله دلگیر می‌شدم اطرافیان با جملاتی دلگرمم می‌کردند: بزرگ میشه و مستقل میشه و اون زمان تو هم می‌تونی برای خودت وقت بگذاری.

بیراه نمی‌گفتند اما واقیعت این است که بعضی نیازها تاریخ انقضا دارند یا بعد از مدتی تغییر شکل می‌دهند. برای من هم غیر از این نبود. مدام و مدام دنبال به تعویق انداختن وقتی برای خود بودم. با بزرگ شدن فرزندم وقتم کمی آزادتر شد، اما هنوز برای داشتن این وقت نیاز به برنامه‌ریزی دقیقی بود.

البته گاهی برنامه‌ریزی‌ها هم فایده ندارد.

مثلا همین چند وقت پیش بود که عمیقا دلم می‌خواست کمی‌ تنها باشم و برای خودم کاری کنم. از شانس خوب من وقتی این خواسته را با همسرم مطرح کردم همسرم گفت بعدازظهر دخترم را به پارک می‌برد تا من کمی‌ استراحت کنم.

وقتی دخترم از در خارج شد از این که قرار بود چند ساعت برای خودم باشم وجودم پر از شعف شد. با خودم گفتم خب حالا من این چند ساعت را چه کار کنم. فیلمی ‌در آرامش ببینم؟ کتابی بخوانم؟ با دوستی تلفنی مکالمه کنم (البته شاید هم سوال پیش بیایید که مگر انجام این‌ها در حضور دخترم ناممکن بود) نه اما در واقع کودکان شبیه پارازیت عمل می‌کنند.

مثلا خود من اکثر مواقع که با تلفن حرف می‌زنم دخترم مدام شبیه این پیجرهای توی پارک پبجم می‌کند و تقاضایی مطرح می‌کند.

بله، آن روز داشتم برای این چند ساعت نقشه می‌کشیدم که زنگ خانه خورد! کی بود؟ بله همسرم و دخترم. فکر کردم شاید چیزی جا گذاشتند. اما خیلی زودتر از اینکه من فکرم را بپرسم دخترم گفت دلش درد می‌کرده و دوست داشت خونه باشه.

و من چه می‌توانستم بگویم جز این که: بفرمایید! خونه‌ی خودتونه.

برای خودم کمی‌ ناراحت شدم اما همان موقع خودم هم به خودم چشمکی زدم و گفتم بالاخره وقتی هم برای تو، برای خود خودت پیدا می‌کنم.

 

از توهم وقت اضافه تا تعویق نیازهای اولیه
گوینده: دنیا طیبی

 

 

 

 

متن پیشنهادی:

بالاخره می‌توانم موهایم را شانه کنم یا نه؟

مطالب مرتبط
33 دیدگاه‌ها
  1. یاسمن بلوری می‌گوید

    بسیار خوب و روان همه ی مشکلات مادر و فرزندی را به تصویر کشیدید. واقعا اگر دلت بخواهد با یک دوستی تلفنی حرف بزنی باید پارازیت های کودکت رو تحمل کنی و کلا رشتهی کلامت از دستت میره. همین الان که دارم دیدگاهمو مینویسم 3بار پسرم صدایم زد و هربار هم فراموش کرد چه میخواهد. انگار فقط میخواهد تمرکز من را بگیرد… ممنون از مطلبتون

  2. فهیمه سردشتی می‌گوید

    بله دوست من حتما میشه یه وقتی برا خود پیدا کنیم.موفق باشیدم

  3. ساره می‌گوید

    درد مشترك همه ي مادرها?

  4. معصومه راستی می‌گوید

    دوست عزیز امیدوارم تو و دخترت همیشه سالم و شاد باشید یه روز دلتون برای خاطرات و مشغله های این روز ها تنگ میشه

  5. شاهمرادی می‌گوید

    سلام دوست عزیز بودن با فرزند لذتی دارد که چیزی حایگزینش نمیشود به زودی دلت برای پارازیتهای دخترت تنگ میشود.هر لحظه از عمر را غنیمت بشمرید.

  6. اذین خودی می‌گوید

    سلام دوست عزیز، مشکلات را خیلی خوب به تصویر کشیدید؛ تصویری که برای همه ما مادران اشنا است. اما ارام ارام همه مشکلات حل خواهد شد، افزون بر انکه موهبت داشتن یک دختر را هم دارید که حتما کمک دست خوبی براتون خواهد بود.

  7. بهار می‌گوید

    رسی عزیزم باطنز مطلب رو جالب بیان کرده بودی

  8. سمیرا می‌گوید

    خسته نباشید. خیلی جالب بود. راستش نوشتتون رو که میخوندم، خیلی یاد مادرم افتادم. او ۲۳ سالش بود که من و خواهر دوقلویم به دنیا آمدیم. و آنوقت برادرمان هم سه ساله بود.. .

  9. ناشناس می‌گوید

    جانا سخن از زبان ما می گویی
    چه احساس خوبیه وقتی که می بینی دیگران نیز از تجارب تو دارند و تو در این میان تنها نیستی .
    موفق باشی عزیزم و بدان تنها نیستی و ما بسیاریم….

  10. نفیسه می‌گوید

    متن بالا را من نوشتم ولی ناشناس درج شد
    موفق باشید
    دوست عزیز احتمالا متن ابروی لنگه به لنگه مرا بخوانی خوب این حال مشترک را می فهمی

  11. ساره می‌گوید

    چه درد مشتركي?

  12. دورودیان می‌گوید

    خوب بود.
    همه چیز را میتوانی مدیریت کنی جز بچه هارا.?

  13. تینا می‌گوید

    خیلی عالی بود. پیدا کردن وست برای خود دقتی که با بچه هستی تقریبا غیر ممکن است. باز هم آفرین که شخصیتتان به فکرش بود و برایش تلاش می کرد. بعضی ها حتی آن را فراموش می کنند

  14. ناهید مشایخی می‌گوید

    دوست عزیز خاطره زیبایی بود موفق باشی

  15. شکوفه صمدی می‌گوید

    همین قدر که برای داشتن وقتی برای خود قدمی برداشتید، عالی است. خوب درک می‌کنم آن پارازیتها را

  16. شاهمرادی می‌گوید

    باز هم میگویم جای اون لحظه های بچه ها در زندگی بزرگیمان خالیست البته بچه ها مسایل ومشکلاتشون با خودشون بزرگ میشه هرچی بزرگتر مشغله ها هم بزرگتر

    موفق باشید در کنار دختر نازنینتان
    شاهمرادی

  17. خطیبی می‌گوید

    زمانی میشه وقتی برای خودت باشه که مادربزرگ ها یا پدربزرگ ها و پدرها و یا مهدها مسولیت نگهداری بچه رو برعهده بگیرن ، من با گذشت چهار سال فقط زمانیکه پسرم خوابه وقتی برای خود دارم البته اونم چون خوابش سبکه و با کوچکترین صدا بیدار میشه نباید کارهای پرسروصدا کنم …….موفق باشید همزاد پنداری کردم با نویسنده

  18. مریم عاطفی می‌گوید

    متشکرم خانم بلوری عزیز که متن من رو خوندید..چه حال مشترکی

  19. مریم عاطفی می‌گوید

    ممنونم خانم بلوری عزیز .چه حال مشترکی

  20. مریم عاطفی می‌گوید

    خانم سردشتی جان بله کار نشد نداره .ممنون که متن رو خوندید

  21. مریم عاطفی می‌گوید

    خانم شاهمرادی مهربان بله گاهی که به این بعد قضیه فکر میکنم .کمی ارام میشم

  22. مریم عاطفی می‌گوید

    خانم شاهمرادی مهربان بله به این بعد قضیه که فکر میکنم ناخوادگاه دلم تنگ این روزها می شود

  23. مریم عاطفی می‌گوید

    نفیسه جان بله ابروی لنگه به لنگه رو خوندم هم لذت بردم و هم چقدر ملموس بود برام?

  24. مریم عاطفی می‌گوید

    سمیرا جان چه خوب که متن من تداعی مادر گرامیتون بود . ممتون که خوندید?

  25. مریم عاطفی می‌گوید

    ساره جان و تینای عزیز . خانم خطیبی و خانم دوردیان مهربان بسیار ممنون از همراهیتون .???

  26. مریم عاطفی می‌گوید

    خانم راستی عزیز و خانم خطیبی و خانم صمدی و مابقی دوستان عزیزم بابت این همدلی و همراهی اتون متشکرم ???

  27. مریم عاطفی می‌گوید

    خانم راستی عزیز و خانم خطیبی و خانم صمدی و مابقی دوستان گرامی برای این همدلی و همراهی سپاس ?

  28. دینا کاویانی می‌گوید

    چه طنازانه مشکل ناراحت‌کننده‌ای را مطرح کردید.

  29. بهاره محمدی می‌گوید

    عزیزم خیلی لذت بردم. واقعا برای داشتن زمانی برای خودمان باید هفت خوان را پشت سر بگزاریم. اما من همیشه قبل از فرا رسیدن زمان فکر میکنم چکار باید برای خودم بکنم. گاهی ی دوش گرفتن در آرامش و سکوت مثل معجزه میماند. موفق باشید

  30. فرشته خانی می‌گوید

    طنز شیرینی که نویسنده تو متن بکار برده یه جورایی آدم رو شیفته دختر شیطان قصه که حالا مادر شده می کنه،ومن خواننده با خودم فکر می کنم این زن به راحتی از پس همه چیز بر میاد.
    موفق باشید دوست عزیز
    عالی بود

  31. شکوفه صمدی می‌گوید

    جذابه طنز این متن، حتی برای خوانش دوم.

  32. شهین طالبی می‌گوید

    قشنگ نوشتید. همه مادرها به نوعی این تجربه رو دارند. دلنشین بود. خانم عاطفی موفق باشید.

  33. طاهره مسافری می‌گوید

    عنوان زیبایی برای داستانتان انتخاب کرده اید.
    ای کاش کمی از مستقیم گویی کاسته و شرایط را توصیف می کردید.
    موفق باشید.

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود