متن زیر درباره قضاوت نسنجیده درمورد زندگی دیگران است:
ـ به من دست نزن! دست نزن! میگم نزن!
در آن بین، جیغهای کوتاهی میزد برای تأکید روی حرفش. هر چه نزدیکتر میشدم، صدای تیز و برندهاش بیشتر میشد. جمعیتی دورشان حلقه زده بود. نزدیک که شدم صورت تر و تمیز و آرایش کردهاش را دیدم. جوان بود و صورتش خبر از توجه زیاد به خود میداد. انگار میخواست بدبختیاش را زیر ظاهری پر رنگ و لعاب پنهان کند. مثل یک مجسمهی خوشتراش نقاشی شده، تن به تیغ جراحان داده بود انگار. لاغریاش هم طبیعی نمینمود.
مرد هر حرکتی میکرد یا هر حرفی میزد، جیغ زن بالاتر میرفت: ده ساله دروغهاتو تحمل کردم. ده ساله هر کاری خواستی کردی. این دفعه میگم به بابام، به برادرم. که گفتی فروشندهس؟ الان زنگ میزنم ۱۱۰ بیاد معلوم میشه…
زن فریاد میکشید، و گویی دیگر برایش حضور آن همه غریبه مهم نبود.
دیگر به فحش رسیده بود.
به سمت مترو تجریش میرفتم و صدای زن همچنان ادامه داشت. دو تا زن چادری میگذشتند. به من نگاه کردند و گفتند: چه خبرشه سلیطه! بیچاره شوهرش!
برایم عجیب بود.
چه چیز را قضاوت میکردند؟
گفتم: از کجا میدونید چی شده؟ شوهره با زنهای دیگه میپریده انگار.
زن جوانتر ریز خندید: ای خانم، الان دیگر این چیزها عادی شده!
دلم گرفت.
گفتم: وقتی میتونین این رو بگین که تو موقعیت مشابه قرار بگیرین.
داشت نسنجیده حرف میزد. نگرانش شدم. حواسش نبود با این حرف، چه چیزی را به زندگی اش دعوت میکند. راستی این زن واکنشش چه خواهد بود؟ مثل آن یکی، خودش را آن قدر تغییر میدهد که شوهرپسند شود؟ یا ده سال پنهان میکند و بعد فریاد میزند؟ یا نیازی به نقاب زدن ندارد؟
گوینده: شکوفه
متن بالا اشاراتی به مقولههای خیانت و قضاوت داشت. متن زیر نیز در این دو مورد اشاراتی دارد:
متاسفانه این روزها زیاد صحنه های فریادهای خانوم ها و یا دعوای زن و شوهرها در ملاعام دیده میشه و باعث میشن مردم قضاوت کنن به ظاهر و این خیلی بده…
موضوع خوبی رو به چالش کشیدین. ممنون
ممنون یاسمن جان
کاش بیشتر محبت و مهر ببینیم تا دعوا
مشکل اینجاست که ما خانم ها هنوز در باره مطالبتامان با هم به توافق نرسیده ایم و در جبهه واحدی نیستیم و با این حال از حکومت توقع برآورده کردن خواسته هایمان را داریم. سپاس بانو.
درسته فهیمه جان. البته نمیشه از همه انتظار درک و فهم یکسان داشت، اما میتوان همدلی را تصور کرد.
نوشته زیبا وقابل تاملی بود ،یک لحظه مکث وایستایی برای همدلی و عدم قضاوت
ممنون سوگند جون
ایستایی برای همدلی٬ کاش بتوانیم.
جدیدا داستان خیانت زن وشوهرها زیاد شده، و واقعا تلخ وغم انگیزه اگه روزی بخواد عادی بشه.
بله ساینا جون.
چه میشود کرد؟ به چاره میاندیشم.
غمگینم . به خاطر تمام جفاهایی که به زن میشه نه از سمت مردها از سمت خودشون . دیگه نمیدونم کی ما خانم ها میخواهیم بفهمیم اول باید از خودمون شروع کنیم . از ماست که بر ماست . ممنون شکوفه عزیزم منو داستانت منو به کجاها که نبرد .
الهام عزیز
امیدوارم اذیت نشده باشی در این رفتنها
همه گاهی نیاز به نقاب پیدا میکنیم. زن و مردِ قصه این روزهای آدمها، تا جای ناممکن سکوت میکند.. و وقتی فریاد میشود که کار از کار گذشته .. عادت کرده ایم پا در کفش دیگران نکنیم اما باافکارمان خراش بدهیم هستی ادمها را…و کاش زندگی کمی مهربان تر بود .
ممنون نکیسا جان!
کاش مهربانتر بود! کاش ما مهربانتر بودیم با هم!
مثلاً به قدر مهربانیهای خود تو با من. سپاس
به نظر من هم کاش این سکوت ده سال به درازا نمی کشید. همیشه یک بیماری را از همان اول که تازه شروع شده، راحت تر می شود درمان کرد و نه وقتی که به درازا کشیده و مزمن شده. در هر صورت کاش بیشتر حواسمان به همدیگر بود. ممنون از شما
درسته خانم خودی! کاش!
نگارش متن بسیار زیبا و روان بود.لذت بردم. خیانت بخودی خود تلخ است اما قضاوت دیگران تلخی ان را دوچندان میکند بخصوص که در جامعه ما اولین مقصر زن است وذهن ها دنبال نواقص زن خانواده است
سپاس بهاره جان!
خیانت تلخ است و قضاوت تلختر!
به نظر به طرز عجیبی خودتان قضاوت کردید در همه جای داستان!!! انوقت گفتید: برایم عجیب بود. چه چیز را قضاوت میکردند؟
در هر حال ممنون برای سایت جالبتان. من در اتوبوس گوش میدهم و فکر می کنم و در خانه برای مادر پخش میکنم و با هم گوش میدهم و حرف می زنیم و کار خوبی کردید که داستان صوتی دارید
ممنون که خواندید.
ممنون که بازخورد مینویسید.
چه کار قشنگی میکنید که برای مادرتان پخش میکنید. کاش نظر ایشان را هم منعکس کنید.
وفاداری، خوشبختی و زندگی های خوب زیاد هستن فقط کمتر به چشم میان. ممنون
دفعهٔ بعد از خوشبختیها مینویسم و شادی
ممنون شکوفه جان از متن زیبا و قابل تامل شما. چندین نکته ی جالب توی این متن بود که شما موجز به آنها اشاره کردید بودید. سپاس
سپاسگزارم که با دقت خواندید
این که زن ها ی جامعه ی ما دارند خودشون رو به اون شکلی درمیارن که مطلوب نگاه مردسالارانه به زیبایی هست حکایتی است بسی تلخ تر از خیانت …
موفق باشید
درست میفرمایید
خوب نوشتی بانو خوب
لطف شماست
چه وب نوشتی بانو خوب
لطف شماست شهلا بانو
به دخترها هم تلقین می کنند که بدونند بعد ازدواج از این چیزها می بینند !!!!!!!!!
درسته
فقط ما دعوت نکردیم بلکه اونها هم دعوت کردن عمق فاجعه خیلی بیشتره شاید با مقیاس کیلومتر هم نشه سنجید
کیلومترها…
عادی شده رفتار بی منطق آقایان وجیغ زدن خانمها ولی آیا جیغ درمان درد است یا نه؟؟؟؟؟؟؟
شاهمرادی
نه، قطعاً درمان نیست.
انتخاب بین سکوت و اعتراض با صدای بلند سخت است.
هر انتخابی تبعاتی دارد. آن زن انتخابش را کرد.
خداقوت دوست عزیز . بله متاسفانه تو کلام میشه گفت عادی شده ولی مواجه شدن با این موضوع ها بسیار دردناک و تلخ است
موافقم مریم بانو
بسیار لذت بردم بلاخره یک نفر رو دیدم نگفت عادی شده
پریناز جان
از خودمان شروع کنیم، چارهای جز این نداریم!
خداقوت دوست عزیزم .درسته دقیقا این زخمها یک روز سر باز میکنند
امان از آن روز
خداقوت دوست عزیزم .درسته دقیقا این زخمها یک روز سر باز میکنند
اون خانم باید میگفت “عادیش کردن”.
یک فرقی تو صدای مرد وزن هست که صدای زن
به جایی نمیرسه.آخرهم همون سلیطه باقی
میمونه.حتی صدای مردهای محرم که میخواهند
حق همخون خود را بگیرند باز به جایی نمیرسه.
پس یک صدای قانون هم هست!!!
سلیطه 🤐
بعضی خیانت می کنند و پشیمان می شن اعتراف می کنم که اشتباه کردن .
ولی بعضی آدما معتاد به خیانت هستند و معمولا قبول نمی کنن همه رو به دروغگویی و تهمت زدن متهم می کنند.این یه بیماریه و باید بی سر و صدا حلش کرد.با کمک خانواده نه توی خیابان کار این خانم غیر منطقی بود و این راه حل خوبی نیست.
کاش بتونی مشکلات رو جوری حل کنیم که بعدها شرمنده خودمون نباشیم
ممنون که با حوصله نوشتید.
چقدر تلخ ، خیانت، قضاوت های ما عادلانه و غیره و غیره…
کاش یاد بگیریم مشاهده کنیم، نه قضاوت