جشن تولد، مرغ نپخته، دندان‌ مصنوعی

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: زیبا زفرقندی

جشن

جشن تولد دخترم النا بود. همه‌ی خواهر و برادرها و دامادها و عروس‌ها و تعدادی از اقوام نزدیک را دعوت کرده بودم. به اندازه‌ی یک مهد کودک بچه زیر دست و پایمان می‌لولید.

من خسته و کلافه بودم. آماده کردن سه نوع غذا و دسر و کارامل حسابی از پا انداخته بودم. دلم می‌خواست زودتر این مهمانی تمام شود و با خیال راحت روی تخت ولو شوم و در آرامش بخوابم. کم کم به کمک زن‌های دیگر سفره را پهن کردیم.

مادرم زانوهایش درد می‌کرد و نمی‌توانست روی زمین بنشیند. برایش یک میز پلاستیکی تاشو خریده بودیم تا روی مبل بنشیند و راحت‌تر غذا بخورد. غذایش را زودتر از بقیه کشیدم و با پیاله‌ی ماست و یک لیوان آب روی میز گذاشتم. همه دور سفره جمع شده بودند و مادر تنها غذا می‌خورد. وسط آن همه شلوغی و همهمه پسرم، امیر طبق عادت همیشگی‌اش شروع کرد به نق زدن و بهانه گرفتن:

ـ مرغش سفته مامان! بیا ریز ریزش کن!

پشت بند او صدای دختر خواهرم و برادر بزرگم هم در آمد:

ـ راست می‌گه! مرغش نپخته اس!

تا آمدم جواب بدهم مادرم اخم کرد و در حالی که تکه‌ای گوشت مرغ را گاز می‌زد خواست جواب امیر را بدهد و باز نصیحت کند که ناشکری نکن مادر، غذاتو بخور که خیلیا سر گشنه زمین می‌ذارن… اما عطسه مهلتش نداد و دندان‌های مصنوعی‌اش پرت شد روی میزی که مقابلش بود.

امیر و چند نفر از بچه‌ها زدند زیر خنده و چند تایی هم صدای «اه اه و حالم به هم خورد»شان بلند شد. نگاهم خشک شد روی مادر که از خجالت سرخ شده بود و شنیدم که زیر لب گفت: اگه هفت تا شکم نمی‌زاییدم الان دندونام مصنوعی نبود…

یاد خودم افتادم. بعد از تولد النا موهایم نصف شده بود و هیچ شامپویی هم افاقه نکرده بود. بعید نبود من هم تا چند سال دیگر کچل بشوم و بچه‌هایم خجالت بکشند که مادر کچلشان را به کسی نشان بدهند!

در دلم گفتم: امیر! پسرم! مرغ نپخته باشد عیبی ندارد، اما حرف‌ها و رفتارها اگر خام باشد و دل زنی را به این سادگی بشکند، خیلی عیب دارد.

مطالب مرتبط
14 دیدگاه‌ها
  1. فاطیما می‌گوید

    داستان قشنگی بود و من کاملا مجسمش کردم و تصویر سازی کردم و اون قسمتی که دندون مادربزرگ میفته قشنگ بود هر چند داستان کوتاهی بود ولی پر بود از معانی و اتفاق واقعا کاش ما انسان ها انسان بودیم واقعا

  2. سردشتی می‌گوید

    خیلی خوب حس و حال سالمندان رو منتقل کردید. موفق باشید

  3. سمیرا می‌گوید

    سلام خانم زفرقندی. ممنونم از متن زیباتون. طنز غمگینی در آن وجود داشت، لحظه ای که دندان مصنوعی مادربزرگ، در دفاع از دخترش که از کار زیاد خسته و کلافه است، بیرون می پرد و بچه هایی که میخندند. سه نسلی که هر کدام توی حال و هوای خودش است و زمان میخواهد تا زبان هم را بفهمند.
    عکس خانم صفویه را هم دوست داشتم. بسیار مناسب موضوع بود. زنی با چشمان بسته و چهره ای خسته که در اطرافش چراغانی شده.
    موسیقی هم به نظرم زیبا و مناسب آمد.
    صدای خانم نگهبان رسا و زیبا است. اما راستش را بخواهید من این سبک خوانش گوینده ها را که سالهاست در رادیو و تلویزیون فراگیر شده نمی پسندم. انگار که همگی از یک سبک خواندن پیروی می کنند. لحن کلام سرکار خانم نگهبان من را یاد ده ها لحن رادیو و تلویزیون انداخت. میخواهم بگویم انگار داستانها همه یک فردیت دارند و به شکلی منحصر بفردند. چون تجربه ها منحصر بفردند. اما بعضا، لحن کلام ها کلیشه ای هستند.
    با سپاس از همه ی همکاران خانواده آنلاین.

  4. ناشناس می‌گوید

    خانم زفر قندی متن زیبایی بود ومیشه گفت این وضعیت برای خیلیها پیش آمده وبرای خیلیها هم پیش میآید .با شادی بر گزارش کنید.

  5. شکوفه صمدی می‌گوید

    چقدر خوب نوشتید! و چه مادر هوشمندی!

  6. یاسمن بلوری می‌گوید

    متن خیلی خوب و روانی داشتید و کلی به دلم نشست. بخصوص پاراگراف آخر که خیلی دوست داشتم. چقدر خوبه که رفتار و حرفهامون خام نباشه.
    تصویرسازی تون از ماجرا خوب بود
    صدای گوینده ی داستان خانم نیلوفر هم بسیار پر انرژی هست و تاثیر داستان رو دوچندان میکنه.
    تصویر هم جالبه.
    ممنون از متن خوبتون

  7. ناشناس می‌گوید

    به نظر من این متن به خوبی نشان می دهد که متاسفانه ما این قدر که درگیر به جا آوردن مراسم و تجملات هستیم، اصل شادی و لذت در کنار هم بودن را فراموش کرده ایم. بچه ها،بچه ها انگار خیلی چیزها را یاد نگرفته اند….موفق باشید.

  8. شهین طالبی می‌گوید

    نظرم رو نوشتم ولی فراموش کردم اسمم رو بنویسم

  9. اذین خودی می‌گوید

    سلام، این متن به دل من هم خیلی نشست و کاملا درکتان کردم.از زحماتی که زنها برای خوشحالی اعضای خانه می کشند، واقعا هر چه بگوییم کم گفته ایم و از نادیده گرفته شدن این زحمتها هم.
    همیشه موفق باشید و پرانرژی و پرنشاط

  10. مهناز ایمانی می‌گوید

    زیبا جون ممنون از متن بی حاشیه و روان و شیوای شما
    موفق باشید

  11. بهاره محمدی می‌گوید

    بسیار زیبا وروان بود. تبریک میگم بهتون موفق باشید

  12. پری ناز می‌گوید

    موفق باشید زیبا جان دلنشین بود

  13. عاطفه می‌گوید

    عالی بود
    و غم انگیز ،بعضی چیزها که برای بعضی ها خنده داره چه حجم اندوهی داره برای کسی که بهش خندیدن .اونهم یک مادر عزیز هرچند به دل نگرفتن اولین قانون مادر بودنه.

  14. معصومه راستی می‌گوید

    حرفاتون عین واقعیته مادرها همه وجود و زیباییشونو فدای بچه هاشون می کنن کاش بچه ها قدردان زحماتشون باشن

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود