از پنجره‌ام آسمان همیشه پر از ستاره است و من همیشه ۲۰ ساله‌ام

نویسنده و تصویرگر: عاطفه فردمقدم

شب‌ها که همه می‌خوابند، پشت میز آشپزخانه می‌نشینم و توی دفتر کوچکم چیزی می‌نویسم. دفتر کوچکم را شب‌ها وقتی که همه می‌خوابند باز می‌کنم. هیچ کس نمی‌داند که من یک دفتر دارم.

شب‌ها وقتی شوهرم می‌خوابد، آرام بلند می‌شوم و می‌روم سراغ دفترم. مثل بچه‌ای می‌شوم که می‌خواهد کاری دور از چشم پدر و مادرش انجام دهد.

توی دفترم از آرزوهایم می‌نویسم، از خاطراتم و گاهی یک داستان کوچک. البته خودم اسمش را گذاشته‌ام داستان.

داستان‌هایم مخاطبی ندارند. مخاطب داستان‌هایم خودم هستم. برای خودم می‌نویسمشان، برای خودم بلند می‌خوانمشان و دلم برای شخصیت‌های توی داستان‌ها می‌سوزد و شخصیت زن داستان را مدام سرزنش می‌کنم.

آرزوهایم را آن قدر ریز می‌نویسم که حتی خودم هم به سختی می‌خوانمشان. بعد جلوی هر کدام یک گل یا یک قلب می‌کشم.

آشپزخانه‌ی ما پنجره‌ای به بیرون ندارد اما شب‌ها وقتی همه می‌خوابند من روی دیوار آشپزخانه پنجره‌ای بزرگ می‌سازم با پرده‌ای خوشرنگ که باد نیمه شب آن‌ها را تکان تکان می‌دهد.

از پشت پنجره‌ای که ساخته‌ام، آسمان همیشه پر از ستاره است و ماه می‌درخشد و من همیشه ۲۰ ساله‌ام.

صدای پا می‌آید. دفترم را سریع می‌بندم. پنجره می‌شکند و من دفترم را پنهان می‌کنم. از این که کسی آن‌ها را بخواند وحشت دارم، حتی وحشتم را هم پنهان می‌کنم.

صبح که می‌شود من دوباره می‌شوم همان زنی که شوهرم و بچه‌هایم می‌خواهند. صبح زود صدای قل قل کتری و بوی نان تازه و سفره‌ای با مرباهای رنگارنگ خانگی. شوهرم پیژامه‌اش را بالا می‌کشد، غر می‌زند و پشت میز می‌نشیند و من در حالی که لبخند می‌زنم چای می‌ریزم اما قبل از آن جلوی آینه دو تا از موهای سفیدم را کنده‌ام و لک‌های صورتم را با کرم ‌پوشانده‌ام.

دفترم را پنهان می‌کنم.

لک‌های صورتم را پنهان می‌کنم.

موهای سفیدم را پنهان می‌کنم.

همه می‌روند. میز صبحانه را جمع می‌کنم؛ خرید می‌کنم؛ غذا می‌پزم؛ ظرف می‌شورم؛ لباس اتو می‌کنم و بعد کمر دردم را هم پنهان می‌کنم.

زمان می‌گذرد. گاهی کش می‌آید، گاهی سریع می‌گذرد. به لحظه‌های تنهایی شبانه‌ام نزدیک می‌شوم. ظاهرا همه چیز مرتب است و من لحظه‌های تنهایی شبانه‌ام را که فقط مال من است، پنهان می‌کنم.

مطالب مرتبط
12 دیدگاه‌ها
  1. اذین خودی می‌گوید

    احساسات درونی خود را خیلی خوب و زیبا نشان دادید و درد دلی صمیمانه با خواننده داشتید . من که لذت بردم و خیلی جاها همذات پنداری کردم.
    موفق و نویسا باشید

  2. سمیرا می‌گوید

    سلام عاطفه خانم. خیلی ممنونم. متنتون هم تخیل داشت هم واقعیت. هم لحظاتی شاد می شد و لحظاتی بعد، غمگین، درست مثل دل و ذهن خود نویسنده که انگار تلاطم دارد و بالا و پایین میشود. خلاصه تنوع داشت و خواننده را در یک نقطه نگه نمی داشت. از پنهان ترین لایه های ذهنی خودتان نوشته بود. ممنون که آن را صادقانه با ما در میان گذاشتید. از اینکه علی رغم تمام نزدیکی به همسر و فرزندان، لحظات تنهایی ای دارید که فقط برای خودتان است و آن را به دلایل مختلف-مثل بسیاری از آدمهای دیگر- ترجیح میدهد برای خودتان نگه دارید.
    تصویر متن را هم دوست داشتم. کار خودتان است. سپاس. اتاقی تیره که فقط یک پنجره دارد. با پرده هایی که کنار رفته اند و تنها رنگ اتاق، همان آبی آسمان پشت پنجره است. زنی که دارد فکر می کند، دفتری که روبروی اوست، و کبوترهای کاغذی که انگار از توی همان دفتر بیرون آمده اند و بر شانه هایش نشسته اند.
    موسیقی هم هماهنگ بود.
    صدای خانم دتیس را دوست دارم، از این جهت که صدایشان طبیعی است، کمتر تلاش می کنند آن را تغییر دهند و شکل گوینده ها حرف بزنند. اما، لحنشان گاهی خیلی غمگین میشود. شاید از آن جهت که بخش آخر کلماتشان، غالبا لحنی ” پایین رونده” دارد، و این لحن کلام موجب میشود حسی چون “ناله” منتقل شود.
    باز هم سپاس بسیار
    و موفق باشید.?

  3. مهناز ایمانی می‌گوید

    عاطفه ی عزیز تنهایی زن خانه دار رو خوب به تصویر کشیدید
    موفق باشید

  4. یاسمن بلوری می‌گوید

    خلوت های انسان با خویش یکی از بهترین زمانهای تفکر و تمرکز است. من هم می نویسم برای خودم. آرزوهایم را و گاهی دلتنگی ها و شکوه هایم از زندگی یا همسر و اطرافیانم را. آنگاه تمام شکوه ها بی معنی میشود در برابر میزان دوست داشتنم. انگار قلم و کاغذ دو جانداری هستند که در سکوت همه ی حرف های آدم را می شنوند و تمام انرژی های منفی آن را میگیرند و سبکت میکنند
    آرزوها هم وقتی روی کاغذ می آیند سریعتر برآورده میشوند.
    البته من هر از گاهی مخاطب نوشته های قبلی ام میشوم و یا با آنها اشک می ریزم و یا می خندم.
    چقدر خلوت خوبی است تنهایی نوشتن.
    تصویرسازی ذهنی تان را بسیار دوست داشتم و لذت بردم.
    قلم روان و دلنشینی دارید. سپاس که ما را شریک نوشته هایتان کردید.

  5. شهین طالبی می‌گوید

    سنگینی بار تنهایی وپنهان کردنی ها به خوبی تصویر می شود.
    یک شب قبل از این که پنجره بشکند،من آرام و پنهان وارد می شوم,پیش از این که دفتر را پنهان کنی آن را بر می دارم و روی میز صبحانه زیبایی که چیده ای می گذارم. همسرت پیژامه اش را بالا می کشد و غرش را می زند، دفتر را می بیند، آن را بر می دارد و نگاهی به آن می اندازد، پوزخندی می زند و می گوید:هه هه اینا چیه نوشتی؟ من پنهانی بیرون میروم، نمی خواهم شاهد گفتگوی شما باشم….
    آلبا دسس په دس در کتاب دفترچه پنهان، دفترش را می سوزاند…

  6. ناهید مشایخی می‌گوید

    عزیزم خیلی ساده و خودمانی نوشتید لذت بردم

  7. شاهمرادی می‌گوید

    زیبا بود عزیزم من هم جنین لحظههایی را تجربه کردم .پنهان کاری حتی در مورد بروز احساسات گویا فرهنگ آقایان با احساسات ما همخوانی ندارد.

  8. شکوفه صمدی می‌گوید

    ممنون عاطفه جان
    چه خوب نوشتی!
    امیدوارم روزی آرزوهایت را بزرگتر بنویسی!

  9. سردشتی می‌گوید

    خیلی خوب و روان و در عین حال گویای یکی از مشکلات اساسی بانوان. سپاس از شما

  10. مژده دانش پژوه می‌گوید

    چقدر زياد خودم رو ميبينم ما استاد شديم در پنهان كردن و پنهان شدن ???

  11. فرزانه صدقی می‌گوید

    بسیار زیبا پنهان کاری های یک زن خانه دار را به تصور کشیدید. موفق و موید باشید

  12. مرضیه بختیاری می‌گوید

    چقدر قشنگ بود . من عاشق دیدن شب وتماشای ماه از پنجره آشپزخونه ام هستم . …

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود