سفر با اسب‌های سفید فنجان قهوه

عکاس: ماهی صفویه

فنجان قهوه را روی نعلبكی برگرداندم و نشستم به تماشای فنجان كوچك بر عكس با طرح‌های طلایی‌اش. وقتی فنجان را برگرداندم چیزی نبود جز یك نوار تیره. قهوه ماسیده بود و سرنوشت، نوار پهن تیره‌ای بود روی دیواره‌ی فنجان.

«نون» با دقت فنجان را نگاه كرد و گفت امشب خبری از فال نیست. قلبم برای نوشیدن فنجان دوم قهوه، زیادی تند می‌زد و باید بی خیال فال می‌شدم.

بوی قهوه همیشه مرا می‌بَرَد به خانه قدیمی زن ارمنی خیابان فرهنگ. بوی قهوه مرا می‌نشاند كنار ویولت، زنی كه چاق بود و صورتش كمی به سرخی می‌زد. ویولت فنجان را در دستش می‌چرخاند و همه روزهای دور را می‌گذاشت جلوی چشمت روی میز گرد چوبی. من به سفرها و اسب‌های سفید و راه‌های پیش رو نگاه می‌كردم و در دلم می‌دانستم كه حرف‌هایش بازی خنده‌داری بیش نیست.

هوا گرم بود و رستوران عربی پر و خالی می‌شد. مردی با موهای سیاهِ سیاه و ریش سیاه‌تر با دختر مو فرفری استرالیایی كنار دیوار نشسته بود. همه حواس مرد به دخترك بود و دختر مدام لبخند می‌زد. لبخندش مثل ماسك چسبیده بود به صورتش. فكر كردم گونه‌هایم به جای گونه‌های دخترك از لبخند زیاد درد گرفته. شاید دلیل محكمی برای این همه خوشحالی داشت. دلم می‌خواست فنجان قهوه دخترك را برگردانم و با نون بنشینیم به تماشای نقش‌هایش.

 

ویولت گفت سفر درازی در پیش داری! پنج سال یا پنج ماه یا پانزده سال دیگر به سفر دوری می‌روی.

بازی خنده‌دار روی میز، واقعیت بزرگ پایان‌ناپذیری شد و من هنوز مسافرم و حساب روزها و ماه‌ها از دستم رفته.

 

كافه خلوت شد و پیشخدمت همه فنجان‌ها را از روی میزها جمع كرد. دختر و پسرِ خوشحال دست هم را گرفتند و از كافه بیرون رفتند. ما مانده بودیم هنوز داخل كافه‌ی خالی. شب دلپذیر بهاری بیرون كافه، منتظر زن‌هایی بود كه ته فنجانشان نقشی نبود.

مطالب مرتبط
19 دیدگاه‌ها
  1. اذین خودی می‌گوید

    چه زیبا نوشتید واقعا، رویایی و رئال. خیال و حقیقت را در هم تنیده و متن شیرینی به وجود اوردید. امیدوارم دست سرنوشت در کنار همت والاتان، بهترینها را برایتان رقم زند

  2. زیبا زفرقندی می‌گوید

    درود بربانو فدایی عزیز.امید که نقش فنجان های قهوه مون روز به روز زیباتر بشه

  3. شکوفه صمدی می‌گوید

    دل‌بستن به فال برایم مثل دل‌بستن به آرزوهایی می‌ماند که جرئت بر زبان آوردنشان را نداریم.
    فالتان خوب، بختتان بلند، آرزوهایتان دست‌یافتنی

  4. ناشناس می‌گوید

    همیشه نشانه‌هایی هست برای آنکه باور کنی، برای آنکه دل ببندی، برای آنکه راهی شوی… و همواره کلی نشانه تا به باورات تردید کنی، تا دل بکنی، تا بیخیال سفر بشی…
    این قمار زندگی هیچوقت دلتُ قرص نمیکنه…
    نمیدونی فالت پیشِ کیه! انگار همه‌ش بازیِ

    به قول مولانا: ولله که لاغ است ای کیا

    خیلی خوب بود، عالی
    وصفِ همهٔ لحظه‌هایی که حتا نمیدونی الان بهتره تاس رو چه عددی بشینه تا دلت گرم بشه…

  5. مهناز ایمانی می‌گوید

    قلمتون توانا دوست عزیز

  6. سردشتی می‌گوید

    موفق باشید. سپاس از شما

  7. یاسمن بلوری می‌گوید

    چقدر جالب. یک زمان در دوران دانشجویی برای حس کنجکاوی پیش یک خانم ارمنی رفتم که فال قهوه بگیرم.الان با خوندن این متن بعد از سالها همون فضا برام ترسیم شد. حتی موزیک متن هم حس و حال خانمهای معتاد به فال قهوه را برام ایجاد کرد. ممنون از توصیف خوبتون دوست عزیز.

  8. پری ناز می‌گوید

    سلام به شما از نیمکره شمالی !
    چقدر خوب که از مهاجرت نوشتید خوشحالم با احساس شما آشنا شدم دوست دارم باز هم نوشته های شما رو بخوانم

  9. فرزانه صدقی می‌گوید

    موفق و موید باشید دوست عزیز. متن روان و دلنشینی بود.

  10. سمیرا می‌گوید

    سلام لیلا جان،
    ممنونم از نوشته ی خوبتون. دوستش داشتم و از خوندنش لذت بردم. منتظر نوشته های بعدی تون هستم?

  11. ناشناس می‌گوید

    کاش میشد فالهارا باور داشت .
    شاهمرادی

  12. دتيس می‌گوید

    ليلاي عزيزم از خواندن متنت پيش از آنكه گوينده اش باشم بي نهايت لذت بردم
    غرق شدم در لحظه هايي كه تو تصوير كرده بودي
    بارها و بارها زمزمه اش كردم و بعد كه خواندمش كشف جديدي بود دنياي پيش رويم كه تو ساخته بودي
    سپاس براي همراهي ات با خانواده آنلاين

  13. نفیسه می‌گوید

    خوب بود.

  14. مهین ساعدی می‌گوید

    سلام خانم فدایی عزیز
    روایت تان را دوست داشتم. احساس کردم فال قهوه و پیشگویی و پیش بینی آینده بخشی از روحیات ذهنی شما را پر کرده که با آن غم غربت را بهتر تحمل می کنید.
    امید که نوشیدن قهوه های بعدی، بهترین آرزوهایتان را به تصویر بکشند.

  15. مینا فروغی می‌گوید

    دوستم تبریک میگم. موفق باشید

  16. ناهید مشایخی می‌گوید

    دوست عزیز داستان پر معنا و قشنگی بود و مرا به یاد کافه ای دنج نزدیک کتابخانه مالمو در سوئد انداخت موفق باشید

  17. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    سلام لذت بردم عزیزم جالب بود وباید بدانی که ما تقریبا یکشب در میان دور هم می نشینیم و قهوه می خوریم و برای هم شکل های نقش بسته در فنجان را با ذوق و شوق فراوان تفسیر و کلی کیف می کنیم و حال و هوای خانهو محفلمان با بوی تند و مطبوع قهوه گرم می شود

  18. نفیسه می‌گوید

    یکی از حرفه ای ترین متن هایی بود که توی این سایت خواندم . بسیار لذت بردم . فضاسازی عالی بود . با اجرای عالی دتیس و تلفیق زیبای آن با موسیقی بسیار تاثیر گذار بود.

  19. سمانه می‌گوید

    با سلام
    ممنون از متن زیبایتان
    البته راستش را بخواهید کمی اطناب داشت به نظرم

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود