چطور آشغال سیب، آتشفشان می‌شود

عکاس: ماهی صفویه

شب بود. بابا و پسرها داشتند فوتبال می‌‌دیدند. بابا قرچ و قورچی راهی انداخته بود که بیا و ببین. داشت سیب سبز می‌خورد. من داشتم لاک می‌زدم و مامان، مثل همیشه ظرف می‌شست. مامان انگار که از یک چیزی عصبانی باشد، قابلمه را با خشونت تمام می‌سابید. دانه‌های عرق پیشانی‌اش زیر نور مهتابی برق می‌زد. زنگ خشک‌کن لباسشویی به صدا در آمد. داد زد که: «یکی‌تان بلند شوید!»

کسی اهمیتی نداد. من دستم را بالا بردم، شبیه کسی که در جنگ تسلیم شده باشد. منظورم این بود که لاک زده‌ام و ناخنم خیس است! پسرها و بابا به فوتبال اشاره کردند که یعنی بازی حساس است! مامان شیر آب را بست و دستکش زردش را کوبید روی سینک. خم شد و کوهی از لباس را بغل گرفت. بابا زیر چشمی ‌نگاهش را چرخاند و بعد آرام آشغال سیبش را عمود گذاشت روی کنترل تلویزیون. مامان داشت از جلوی تلویزیون رد می‌شد که در جا خشکش زد. همان‌جا کوه لباس‌های خیس را ریخت روی زمین، درست جلوی تلویزیون! بابا و پسرها داد زدند که: «عه… از جلوی تلویزیون برو کنار!»

مامان، شبیه کوه آتشفشان خاموشی که چندین سال سکوت کرده، اما بیدار می‌شود؛ فهمید که خاموشی دیگر فایده‌ای ندارد! این بود که فوران کرد و هر چه از دهانش در‌‌‌‌آمد نثار ما و بابا کرد. حرف‌هایی که کم از گدازه‌های داغ نبودند! نیمی‌از گدازه‌ها را که بیرون ریخت، خالی شد و با صدایی که رو به خاموشی می‌رفت گفت: من از صبح دو دقیقه هم ننشسته‌ام! آن وقت تو…؟

و بعد با چشم و ابرو به آشغال سیب اشاره کرد.

بابا با ملایمت گفت: یادم هست، خودم برش می‌دارم!

این را چنان با لبخند ملیحی گفت که انگار داشت یادم تو را فراموش بازی می‌کرد!

پسرها مدام گردنشان را چپ و راست می‌کردند که بازی از دست نرود، انگار که حرف‌های مامان را نشنیده گرفته باشند. مامان قرمز  شده بود. شاید می‌دانست که آخرش هم خودش آشغال سیب را برخواهد داشت و کنترل نوچ را دستمال خواهد کشید. از این که به اندازه‌ی کافی جدی‌اش نگرفته بودند لجش گرفت. کنترل را برداشت و تلویزیون را خاموش کرد و بعد آشغال سیب را پرت کرد روی لباس‌ها. داد همه در آمد. بابا داد زد که: «این قدر غر نزن! کارگر می‌گیریم خب!»

مامان قهر کرد، بغض کرد یا نمی‌دانم هر چه بود رفت توی اتاقش و در را محکم بست.

بابا گفت: «مامانتان یک کم حساس شده است.»

پسرها تلویریون را روشن کردند و صدای گزارشگر فوتبال، سکوت خانه را شکست. قید لاک را زدم و این بار من کوه لباس‌ها را بغل گرفتم. جمله‌ی مامان ذهنم را مشغول کرد. یعنی واقعا مامان از صبح حتی دو دقیقه هم نشسته است؟ یا دارد مبالغه می‌کند؟ اما فکر کردن به این جمله باعث شد به کارهای مامان دقیق شوم. واقعا گاهی پیش آمده بود که مامان بدون معطلی از کاری به سراغ کار دیگری می‌رفت. این بود که تصمیمی گرفتم.

 

گزارشی از روزمرگی زنان

تصمیم گرفتم از ده زن خانه‌دار بخواهم، گزارشی از کارهای روزمره‌ی خود را به مدت دو روز عادی بنویسند تا ببینیم روزانه چقدر برای خود وقت می‌گذارند.

جمع‌آوری و یادداشت‌ها تقریبا سه هفته طول کشید. زن ها را بین ۳۵ تا ۵۵ سال انتخاب کردم که همه خانه‌دار بودند و حداقل دارای دو فرزند. با کنار هم گذاشتن یادداشت‌ها و مقایسه‌شان متوجه شدم که اشتراکات بسیاری بین کارهایشان وجود دارد. مثلا همه بین ساعت ۱۱ تا ۱ ناهار درست می‌کردند‌ یا ۲۲ تا ۲۴ مشغول جمع‌آوری شام و بساطش بودند. اما چیزی که جالب بود این که به طور میانگین تنها حدود ۲ ساعت برای خود وقت می‌گذاشتند که آن هم به چک کردن تلفن همراه (فضای مجازی) و تماشای تلویزیون می‌گذشت. در این میان ممکن بود بعضی دو ساعت ورزش کنند یا به خرید بروند اما منظور من دو روز عادی که در خانه مشغول به کار هستند بود‌. اغلب کارها برای خدمت‌رسانی به همسر و فرزندان بود. بنابراین شاید مامان در این که از صبح دو دقیقه هم نشسته کمی‌ اغراق کرده بود اما به نظر می‌رسد خانم‌های خانه‌دار مشغله‌های بسیاری دارند. در این میان من با ۵ خانم «خانه‌دار ـ کارمند» هم صحبت کردم که برنامه آنها به مراتب شلوغ‌تر و فشرده‌تر بود و شاید وضعیت آنها واقعا به زنی که از صبح تا شب دو دقیقه هم نمی‌نشیند نزدیکتر! چرا که در شرایط مشابه مرد و زن کارمند، پس از هشت ساعت کار اداری، کار مردان به پایان رسیده و در خانه استراحت می‌کنند اما زنان کارمند به شستن و پخت و پز مشغول می‌شوند تا برای ناهار فردا یا شب غذا آماده کنند. البته در تمامی‌ موارد استثنائاتی هم وجود دارد.

 

مطالب مرتبط
15 دیدگاه‌ها
  1. سردشتی می‌گوید

    خوشبختانه در حال حاضر زنان از آگاهی بیشتری برخوردار شده اند و نسبت به قبل کمتر دچار این معضل هستند و امیدواریم که روز به روز به آگاهی آنها افزوده شود. موفق باشید

  2. اذین خودی می‌گوید

    این که زنان بار اصلی زندگی را به عهده دارند، واقعیتی غیرقابل انکاره. هرچند در ظاهر درامدزایی و قسمت مالی به عهده مردان است ، اما بار عاطفی و جمع کردن خانواده و دخل و خرج با زنانه که وقت و زمان نمی شناسد و زنان به علت طبیعت نرم و ملایم و از طرفی قدرتمند خود ، در گذر سالها به خوبی از پس ایفای این نقش برامده اند، هرچند فشاری چند باره را متحمل شوند.

  3. یاسمن بلوری می‌گوید

    ممنون از متن خوبتان خانم پناهی عزیز. توصیف ابتدایی متنتان را بسیار دوست داشتم و برای لحظاتی تصویری از زمان دختر بودن خودم را دیدم. وقتی مادرم مشغول کار خانه بود و پدرو برادرهایم پای تلویزیون در حال دیدن مسابقه ی فوتبال و همه ی توصیفات جالب شما.
    قلمتان سبز و روان

  4. سمیرا می‌گوید

    مرسی خانم پناهی عزیز. خیلی جالب بود. من بخش اول را که داستانی بود خیلی دوست داشتم. بخش دوم هم که پژوهشی بود جالب بود.

  5. شکوفه صمدی می‌گوید

    بسیار لذت بردم. از پایان متفاوت مطلبتان بیشتر. انتظار نداشتم این طوری با یک تحقیق تمام شود. بسیار عالی! سپاس

  6. مریم احمدی می‌گوید

    جالب بود. تصویر ملموسی از زندگی غالب مردم

  7. زهرا می‌گوید

    سلام . خیلی ممنون بابت متن خوب و قلم پویای شما
    واقعیت انکار ناپذیری است که زنان علاوه بر کارهای خانه برای تمام افرادخانواده هم وقت می گذارند تا بارعاطفی خانواده را به تعادل برسانند . اگردیگر اعضای خانواده به فکر این زنان نباشند و کمکشان نکنند در طولانی مدت ، حتی با وجود رضایت از جوخانواده ، آنها دوام نخواهند آورد و می شکنند .

  8. مهین ساعدی می‌گوید

    به نظرم (اکثریت) ما زنها، همسر و فرزندانمان را این گونه تربیت می کنیم و بیش از حد احساس مسئولیت می کنیم طوری که دوست داریم آب تو دلشون تکون نخوره و بعد از گذشت چند سال و بزرگ شدن بچه ها و بیشتر شدن حجم کارهایشان، تازه متوجه می شویم که به مرور زمان آنها را چگونه به تنبلی و بی مسئولیتی در قبال خانواده عادت دادیم و اینجاست که تحملمان کمتر از قبل می شود و گاه گاهی ممکن است طاقتمان طاق بشه و به حد انفجار برسد و …
    شاید این گونه زنها بیشتر از دست خودشان عصبانی می شوند؟!
    شیوۀ روایت داستانی تحقیقی شما بسیار خوش به دلم نشست. ممنون از روایت واقعی و منتقدانه اتان.
    خوش بدرخشید.

  9. گیسی می‌گوید

    راستش من اصلا نتونستم در طول ماجرا منطقی باشم و فقط دلسوزانه به اون مادر فکر کردم و با خودم مقایسه کردم. عصبانی شدم وقتی آشغال سیب روی کنترل قرار گرفت ، خیلی عصبانی، این صحنه ی تکراری خونه ی ماست. به یاد روزهایی افتادم که در طول روزی که از 5 یا 6 صبح شروع میشدو تا 12 یا 1 شب ادامه داشت و من حتی موقع ناهار هم مال خودم نبودم و شب تا صبح از بی تفاوتی اهل خانه و توقعاتشون دندان قروچه میکردم. خوشحالم که نسل جدید زنان گرچه شاید افراطی، اما حق آسایش برای خودشون قائلند و خوشحالتر به خاطر وجود و حضور زنانی که با دید منطقی و نقاد به ماجرا نگاه میکنند و دنبال راهکارهای مثبت هستند

  10. شاهمرادی می‌گوید

    سلام ممنون خانم پناهی از بیان کردن رنج زنان در مقابل خانواده اگر اعضای خانواده حس همکاری داشته باشند خستگی مثل کوه بر گرده مادر خانواده نمی افتد خودمان حس مسئولیت را در فرزندانمان تقویت نکردیم.تحقیقتان هم جالب بود .برایتان آرزوی پیشرفت وموفقیت دارم.شاهمرادی

  11. پری ناز می‌گوید

    سلام خانم پناهی عزیز
    موضوع جالبی مطرح کردید خواستم بگم این به نظرم واقعی نیست که ما به کل تمام زنان شاغل و تمام زنان غیر شاغل رو در فقط دو دسته قرار بدهیم . تمام زنان خانه دار یک جور و مثل هم خانه داری نمی کنند و وضعیت شغلی تمام زنان شاغل هم مثل هم نیست . امیدوارم در این سایت به این موضوعات دقیق تر و واقعی تر اشاره بشه .

  12. مهناز ایمانی می‌گوید

    خیلی ساده و بدون ابهام وضعیت یک روز زنان خانه دار رو به تصویر کشیدید
    قلمتون توانا
    موفق باشید

  13. نفیسه ولدی می‌گوید

    ای کاش بتونیم نسل بعدی رو مسئولیت پذیر باز بیاریم تا ما مادران مجبور نباشند پشت سرشون راه بریم و ریخت و پاشهاشون رو جمع کنیم . جالب بود کار آماریتون
    موفق باشید

  14. زهرادورودیان می‌گوید

    طفلک این زن‌ها.از دوناحیه می‌خورند،ابتداازجسم وروح مایه می‌گذارند،دوم اینکه تدبیر ندارند ومقصر اصلی خودشانند.

  15. زهرادورودیان می‌گوید

    طفلک این زن‌ها.از دوناحیه می‌خورند.ابتداجسم وروحشان رابه زحمت می‌اندازند،دیگراینکه متهم به بی‌تدبیری
    می‌شوند.

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود