من هیچ وقت آن داستان را تمام نکردم

عکاس: ماهی صفویه/ نویسنده: حوریه حافظیان

دغدغه نویسنده در متن زیر وقتی برای نوشتن و نقاشی کردن است:

آن روزها یک حوض بزرگ وسط حیاط بود پر از ماهی‌های رنگارنگ.

اطرافش پر بود از درخت‌های میوه، اما من فقط بید مجنون را دوست داشتم، گویی چتری روی زمین پهن کرده‌اند. همیشه یک زیرانداز پهن بود، تمیز و جارو شده، انگار منتظر من بود.

همه چیز عالی بود اما تا من می‌رفتم زیر درخت بنشینم از آن طرف حیاط دخترعمه‌ام می‌گفت: سارا رفت که بشینه و بنویسه.

من یا نقاشی می‌کشیدم یا می‌نوشتم.

عمه و دخترش نرگس به من می‌گفتند: بس کن! برای نقاشی کشیدن و نوشتن خیلی وقت داری!

اما من در رؤیایم از درخت بالا می‌رفتم و کودکانه ماه را بغل کنم و می‌توانستم ستاره‌ها را بشمارم.

آن روزها همسایه روبروی ما یک خانواده بودند که قبلاً در آلمان زندگی می‌کردند، ولی ایرانی بودند. دو دختر دوقلو هم داشتند به نام ماری و ایرن که خیلی زیبا و زرنگ بودند. آن‌ها ۲۰ ساله بودند و چون پدرشان قبلاً در یکی از شهرهای آلمان کار می‌کرد آن‌ها هم برای ادامه تحصیل به همان شهر رفتند. آن‌ها وقت رفتن گربه‌شان را به ما سپردند.

من زیر درخت بید می‌رفتم و در خیال خودم داستان آن‌ها را می‌نوشتم. یادم است داشتم می‌نوشتم که از وقتی آن‌ها به آلمان رفته‌اند گربه‌شان از غصه غذا نمی‌خورد که نگار خواهر بزرگ‌ترم گفت: بلند شو سارا ظرف‌ها را بشوی! از دستت خسته شدیم. چی کار می‌کنی همه‌ش زیر درخت.

و من هیچ وقت آن داستان را تمام نکردم.

حالا لیسانس ادبیات دارم اما هنوز دلم لک می‌زند کسی با من کاری نداشته باشد تا بتوانم داستانم را تمام کنم. همیشه هم یاد حرف عمه و دخترعمه‌ام می‌افتم: بس کن! برای نقاشی کشیدن و نوشتن خیلی وقت داری؟

نه! در تمام این سال‌ها واقعا خیلی وقت نداشته‌ام.

 

من هیچ وقت آن داستان را تمام نکردم
گوینده: نیلوفر نگهبان

 

 

 

اگر این متن را دوست داشتید، متن زیر را به شما پیشنهاد می‌کنیم:

هنوز قصه‌ام ناتمام است

مطالب مرتبط
15 دیدگاه‌ها
  1. سردشتی می‌گوید

    ما هممون داستان های ناتمام داریم. ولی جای شکرش باقیه که حداقل توانایی نوشتن داریم. سپاس بانو

  2. اذین خودی می‌گوید

    درود بانو، به قول دوستمون همه ما داستانهای ناتمام زیادی داریم که شاید در فرصتهای کوچکی که گاه و بیگاه دست می دهد،تمامش کنیم. شما که قلم روانی هم دارید و حتما باید این کار را بکنید ??

  3. شکوفه صمدی می‌گوید

    چقدر خوبه که رویاهامون رو دنبال کنیم. چقدر خوبه که بتونیم داستانمون رو ادامه بدیم.

  4. یاسمن بلوری می‌گوید

    درود برشما خانم حافظیان. متن خوب و روانی داشتید. کاش روزی برسه که آدم ها اینقدر بهم کار نداشته باشند و اجازه بدند هرکس رویای خودش رو دنبال کنه. سپاس از متن خوبتون

  5. شاهمرادی می‌گوید

    چه خوب احساس مرا هم بیان کردید کاش خلوتی طولانی میداشتم تا همه داستانهارا به پایان برسانم.موفق باشید.
    شاهمرادی

  6. سمیرا می‌گوید

    خیلی زیبا بود خانم حافظیان عزیز.

  7. پری ناز می‌گوید

    خانم حافظیان عزیز
    نوشته شما درد دل خیلی از خانم هاست موفق باشید

  8. مهناز ایمانی می‌گوید

    شیوا و روان
    قلمتون توانا و موفق باشید

  9. شهلا اسدی تهرانی می‌گوید

    جذاب بود اما من دوست داشتم تکلیف غذا نخوردن گربه ها معلوم شود

  10. دورودیان می‌گوید

    سلام
    اینکه داستان ننوشتن استمرار پیدا کرد خوبه،ولی فکر کنم تکه‌ای از آن داستان مورد علاقه را می‌آوردیدبد نبود

  11. خطیبی می‌گوید

    داستان های ناتمام که هیچ وقت فرصت نمیکنم تمام کنیم…..قلمتان سبز

  12. فرشته خانی می‌گوید

    به نظر من هیچ قصه ای پایان نداره و میشه پلی زد به یک قسمت از قصه و دوباره شروع کرد.
    موفق باشید دوست عزیز

  13. زهره دارابیان می‌گوید

    خانم حافظیان عزیز لذت بردم
    مهم ترین داستان زندگی ما داستان خودمونه که به نظر من هرگز تمومی نداره
    حتی بعد از نبودنمون می تونیم باز هم تموم نشیم
    بهترین و مهم ترین داستان ها انگار هیچ وقت تمام نمیشن

  14. شهین طالبی می‌گوید

    قشنگ بود. به هر حال شما این متن رو به پایان رسوندید و امیدوارم موفق باشید.

  15. طاهره مسافری می‌گوید

    حرف دل ما رو زدید انگار. دلنشین بود!

دیدگاه‌تان را درباره این متن بنویسید

پست الکترونیک شما نمایش داده نمی‌شود