در ١٧خرداد ١٣٥٠ دستان هنرمند پدر و دستان مهربان مادر، گونههایم را برای اولین بار نوازش كردند. اولین قصهها را به خاطر سپردم و دنیایم رنگی شد با داستانها و نقشهایی كه مرا در خود غرق میكرد.
كتابها ، اولین هدیههای پدر به من كه مشتاق خواندن و یاد گرفتن بودم، بذر عشق به هنر را در دلم كاشت.
مینویسم؛ نقاشی میكنم و از زندگی كه مانند جعبهی مداد رنگی پر از رنگهای مختلف است لذت میبرم.
غمگین میشوم؛ فراموش میكنم و یاد میگیرم.