نویسنده
آتوسا سادات متین رهبری
دلم میخواست مثل پدرم که در کودکی از دستش دادم هنرمند قابلی بشم. اون موقع بود که طرحهای ذهنیم رو روی کاغذ می آوردم و به طرز عجیبی حس هیجان تمام وجودمو احاطه میکرد. بعد از مدتی دیده شدم و مدرسه به من پیشنهاد داد تا تو رشته گرافیک تحصیل کنم اما من میخواستم کامپیوتر بخونم ولی به خودم گفتم بدک نیست که سررشتهای هم از هنر هم پیدا کنم. دیپلم گرافیکم خیلی دید منو به دنیای اطرافم تغییر داد. دیگه میخواستم اون رو با کامپیوتر تلفیق کنم. من عاشق گرافیک کامپیوتری بودم. شبها و روزها پای دلبر آهنی حتی از خواب و خوراکم هم میزدم. نمیدونم چرا چنین اشتیاقی داشتم.
لیسانسم رو تو رشته نرمافزار کامپیوتر گرفتم و تا الان 8 ساله که در یک شرکت نیمه خصوصی مشغول به کارم و فعلا تاتی تاتی دارم به سوی اهدافم میرم. اهدافی که شوق عجیبی در وجودم نهاده و نویسندگی تنها آرزوی دوران کودکی و نوجوانیام حالا با رویکردی چند بعدی فرصتهای طلایی میآفریند. من موجودی چند بعدیام تشنهی آموختن، تشنهی هنر و موسیقی، تشنه حل مجهولات و نوشتن هر آن چیزی که از تو دنیای بیرون نمودی نداره.
به تصویر کشیدن تصوراتم یکی از آرزوهای دیرینه منه و نگاهم رو به آیندهای روشنه. از این شاخه به اون شاخه پریدن برام معنا نداره. همه چیز از نظر من بهم مربوطه. من دهه شصتی برزخیام. مابین دهه شصت و هفتاد گیر افتادهم. کمی پخته و کمی با طراوت. متولد 67 بودن هم برای خودش جذبهای داره.