از اولین سوالهایی که از بچهها میپرسن اینه که دوست داری در آینده چه کاره بشی؟ من همیشه میگفتم معلم. نمیدونم چرا. شاید به این خاطر که اولین شغلی بود که باهاش آشنا شده بودم و آرزوی دیگهای نداشتم. یادمه حدودا ده سالم بود. بهم گفتن میخوای چه کاره بشی؟ بدون معطلی گفتم معلم. ولی برای اولین بار بیشتر فکر کردم و با خودم تصور کردم دوست دارم وقتی سی سالم شد نویسنده و نقاش باشم. اون تصور اون زمان برای من نامحتملترین تصوری بود که میشد داشت. من نه انشای خوبی داشتم و نه به غیر از کوزههای کج و کوله چیزی بلد بودم بکشم. ولی نمی دونم چرا اون زمان این خواسته رو داشتم. خیلی عجیبه. مثل این میمونه که آدم تو یه لحظه ماموریت زندگیش بهش الهام بشه. البته نمیدونم ماموریتم باشه یا نه، ولی سالهایی که از اون زمان میگذره منو به همین آرزو رسونده و بستر داشتن همچین آرزویی رو در من ایجاد کرده. چند ساله نقاشی میکنم و ده ساله برای خودم مینویسم.