بیستم شهریور تاریخ تولد من است.
چقدر سخت است که یک پاراگراف از خودت بگویی. نمیدانم چه چیزی درباره من مهم است. برای خودم مهم است که بگویم از وقتی خودم را شناختم بسیار خیالپرداز بودم. میخواستم آدم مهمی باشم. چشم همه به من دوخته شده باشد. آدمهای خیلی بد و جنایتکار را بکشم. چیزی اختراع کنم و حتما داستان بنویسم. چون فکر می کردم ذاتا داستاننویسم.
در چهل سالگی هنوز به هیچکدام از رویاهایم نرسیدهام.
خیلی گرفتار شدم و نوشتن مجال میخواست. حالا فرصتش هست اما نگران هستم. شاید نویسنده بودن فقط یک آرزو بوده است.
همچنان امیدوارم. امید به این که یک روز مجبور نباشم سر کار بروم و در آرامشی دلخواسته بنویسم.
جیزی یافت نشد
به نظر میرسد نمیتوانید مطلب مورد نظر خود را پیدا کنید